خلاصه داستان فیلم:
محسن و فروزنده هر دو دانشجو هستند که از شهرستان به تهران آمده اند. عشق میان آن دو لانه می کند. اما تنها مشکل آنها این است که بیشتر از حد و اندازه خود می خواهند.
محسن از فروزنده دور می شود،او پس از سه سال باز می گردد. او عاشق فروزنده است : در این سه سال هم برای محسن اتفاقات زیادی افتاده (به باندهای آدم کشی آلوده شده)و هم برای فروزنده (همسر صیغه ای مدیر شرکت).
سهند که خود شکست خورده «دریا» است با آنها شریک می شود.
هر سه برای سرقت و انتقام شخصی به خانه مهندس (رئیس شرکت فروزنده) می روند که باعث خونریزی خارج از برنامه آنها می شود.
رضا معروفی، معرفی شده به سهند جهت صدور پاسپورت به این سه می پیوندد.
اما حکم که صادرشد باید اجرا شود، تأخیر کنی یا جا بزنی، حکم خودت صادر می شود . رضا معروفی خود صاحب حکم است،اما آن را اجرا هم می کند. او سهند را امان می دهد، به خانه می آورد،و برای گرفتاری اش چاره ای می یابد. اما محسن و فروزنده هر دو جوانتر و عاشق، محسن خون و اسلحه و پول را انتخاب می کند و حتی در مقابل فروزنده حکم صادر می کند.
مقدمه:
«حکم» بیست و پنجمین ساخته مسعود کیمیایی است که متعلق به سینمای اجتماعی و مستقل اوست.
کیمیایی سی و شش سال پیش پس از اسطوره «قیصر» با «حکم» باز می گردد و استقبال بی نظیر از آخرین ساخته او، این فیلمساز همیشه معترض و کهنه کار سینمای مستقل را خوشحال می سازد.
فیلمسازی که همیشه ساز مخالف حکومتها و دولتها را زده، ولی کمتر دست به سانسور فیلمهایش زده است.
اگر در فیلم قیصر می بینیم که دختر شانزده ساله ای به خاطر تجاوزی که به او شره خودکشی می کند اما در فیلم «حکم» می رود و با آن برخورد می کند . کاملاً مشخص که شرایط تغییر کرده است.
«حکم» عقده های به جای مانده سینماگر پیر این سالهاست، قدم در کوچه و خیابان لاله زار خاطرات گذشته را برای او زنده می کند. خیابانی که کیمیایی به شدت دلسته آن است. همان خیابانی که در رمان دو جلدی «جسدهای شیشه ای» به دفعات از آن یاد کرده . خیابانی که یادآور قیصرها، گوزنها، رضا موتوریها وگوگوشهاست. همسری که از او دور شد و به قول خودش شاید گاهی از او خبری داشته باشم.
اگر نیمه شبی بارانی کسی را دیدید چتر به سرو سیگار به لب از خیابان لاله زار قدم می زند حدس بزنید شاید کیمیایی باشد.
«حکم» طغیان درون این فیلمساز است. شاید اگر کسی دیگر حکم را می ساخت در سه روز اول نمایش نزد یک چهل میلیون فروش نداشت. فروشی که اگر فیلم مارمولک را نادیده بگیریم، همه رکوردهای مربوط به اکران سه روز اول فیلم در ایران شکسته است.
فیلمسازی چون مهرجویی و تقوایی «حکم» را دیده اند و آن را فیل خوبی ارزیابی کرده اند؛ فیلمی که کیارستمی نیز چندین بار سر صحنه آن حضور یافته است.
«حکم» از جمله معدود فیلمهایست که باید با سازنده آن شناخت و بدون این دو،هر کدام دارای گمشده ای می باشند.
نقدی به بازیگران «حکم»
صبحت درباره انتظامی بسیار سخت است . آقای عزت الله انتظامی یعنی تاریخ نمایشی ایران. چیزی تحت عنوان چگونگی نوع بازی و نمایش نیست که با آقای انتظامی در میان گذاشته شود. خنده ها و گریههای او خنده ها و گریه های تئاتر وسینمای ایران است. اما دو چیز را نباید از یاد برد . اول اینکه رضا معروفی چندان شخصیت منفعلی نیست که بتوان روی آن مانور داد و دوم اینکه عزت الله انتظامی دیگر آن جوان پرتحرک سابق نیست. او هم اکنون هشتاد و یک سال عمر دارد. در گفتگویی که با کیمیایی دارد می گوید: «مسعودت ،من جوان بودم الای صد کیلو وزنه می زدم،اما حالا دو کیلو سنگ را هم نمیتوانم بلند کنم، نمی دانم آیا از پس رضا معروفی بر می آیم یا نه،از وضعیت خودم در این فیلم و از اینکه نتوانم کار خوبی انجام دهم
می ترسم: من نذر کردم که خوب بازی کنم.»
ما انتظامی را با فیلم «گاو» «حاجی واشنگتن» و… می شناسیم و شاید رضا معروفی او هرگز در خاطره ها نماند. عزت الله فقط با تجربهاش بازی نکرد و در کنار آن خلاقیت هم داشت،اما احساس من تماشاگر این است که انتظامی دارد تمام می شود.
لیلا می گوید «نقش وقتی درست نوشته شده باشد،اجرا کردن آن آسان است.»
حاتمی در حکم همان کاراکتری می شود که فیلمساز از او میخواهد. لیلا شخصیت خود را فراموش کرده و از این به بعد او خانم فروزنده است. فروزنده ای که خشم و انتقام در چشمان او موج می زند و این ارتباط حسی با من بیننده به خوبی برقرار می شود.
حاتمی نشان داد که در فیلمهای جدی و اجتماعی به خوبی ظاهر
می شود و از این به بعد ما حاتمی را نه با «کیف انگلیسی» ضیاءالدین دری و نه با «لیلا»ی داریوش مهرجویی بلکه با «حکم» مسعود کیمیایی خواهیم شناخت.
بازیگر به دو گونه حرف می زند ، یکی با چهره و دیگری با بیان. لیلا از جمله بازیگرانی است که حرف زدن چهره او بسیار غنی تر از بیان است.
خشم او خشم است،خنده او خنده او خنده و گریه او گریه اما راه رفتن و بیان او بیشتر شبیه لیلا بود تا فروزنده.
محسن از جمله شخصیتهایی است که ریتم بیرونی و تمپوی آن با هم تضاد دارد. در بیشتر پلانها ریتم بیرونی آن کند و تمپوی درونی آن تند می باشد . ایفای این نقش و ارتباط و القاء آن به بیننده و درک کلی از این شخصیت متناسب با حال و هوا،کار پیچیده ای است که پولاد کیمیایی تا حد زیاد اما نه کامل در آن موفق بوده است.
پولاد از یک سو چون فرزند کیمیایی است شاید در انتخابش در این نقش، آن هم انتخاب درست و نهایی جای تردید باشد، از طرف دیگر او فرزند کیمیایی و دست پرورده خود اوست اما در هر صورت او راهی طولانی تا رسیدن به یک بازیگر پرتجربه و حرفه ای بود.
«حکم» از جمله فیلمهایی است که خشونت، هیجان، اضطراب و تلاطم روحی در سراسر فیلم بین شخصیت ها موج می زند. شاید بتوان گفت حتی یک صحنه روشن وجود نداشت و همه چیز حتی صحنه عروسی وبگو بخند آن خاکستر بود.
سهند نیز که شکست خورده یک عشق است، یا دو خاطره «دریا» (مریلا زارعی) همیشه در ذهن اوست. سهند با بازی زیبای آقای بهرام رادان به خوبی ارتباط خود را با تماشاگر برقرار می سازد.
سهند شخصیتی است که ریتم بیرونی و تمپوی درونی آن کاملاً تند است و مانند لیلا حرف زدن چهره او غنی تر از دیالوگهای اوست.
گمان من این است که سهند خود مسعود کیمیایی است که با ایفای نقش از طرف آقای رادان مواجه است، چنانکه ما در تیزرهای تبلیغاتی «حکم» تصویر سهند را بزرگتر از همه می بینیم.
استاد شکیبایی که دیگر با فن بیان مختص به خود انگار برای چنین کاراکترهایی ساخته شده است. شکیبایی از معدد بازیگرانی است که بیان او بسیار غنی تر از چهره و بازی اوست. اما نمی توان از بازی او صرف نظر کرد و خط قرمز روی آن کشید چرا که به نظر من خسرو هنوز در سینمای ایران جای خود را نیافته است. او استعداد خود را در فیلم «هامون» و مجموعه تلویزیونی «روزی روزگاری» به خوبی نشان داد و شاید ما نقش او را در این فیلم به خاطر بسپاریم اما شکیبایی از تجربه خود در ارتباط بیشتر با تماشاگر در فیلم «حکم» نیز سود جست.