مکان آموزشگاه کامپیوتری می باشدکه بامیزمنشی،دوصندلی برای مراجعه کنندگان ،وسایل جانبی کامپیوتروتزیینات مربوطه آراسته شده است.
(کیوان صاحب شرکت جوان وخوش مشرب درحال پرزنت کردن دوستش ،سام جوانی مطابق مدروز میباشد.
موسیقی درحال پخش شدن وآندومشغول کارخود،که باقطع شدن موسیقی،کیوان صفحه آخربرگه را نشان داده و...) کیوان تنها عیبش هم اینه که وقت و انرژی آدمُ به هدر می ده سام چه با حال کیوان پولدار شدن بدون زحمت سام حالا پولش چی ؟
کیوان مگه نداری !
سام آخه پولش خیلی زیاده کیوان به اون پول گنده هه فکر کن ، خونه ، ویلا ، ماشین ...
به اونها فکر کن سام ولی الان یه پاپاسی هم تو جیبم نیست کیوان برو قرض کن ، وام بگیر ...
حسنش اینه که دو ماهه پولتو پس می گیری سام این کارا ممنوع نیست کیوان وقتی فروشنده راضی ، تو خریدار هم راضی ، پس تمومه دیگه سام راست می گی ها کیوان ها ، این رو هم یادت باشه تا خودت توی این کار نیومدی به کسی چیزی نگی ، چون ممکنه اولاً دودلت کند ثانیاً چیزی بپرسه که نتونی جواب بدی ثالثاً سام مختلطه دیگه کیوان نکنه که واسه مختلطیش داری می یای سام آخه جنس مخالف ، انگیزه رو بیشتر می کنه کیوان اتفاقاً زیر یک دست من دخترِ سام پس منو بنداز زیر دست اون کیوان تو اومدنوبیا سام زیر دست اون می ندازی بیام کیوان نترس سرت کلاه نمی ره سام صبر کن ، یه سوالی ، کلاهبرداری نباشه کیوان داشِت کیوان جایی نمی خوابه که زیرشٌ آب بگیره سام مواظب زیر ما هم باش کیوان دارمت ...
اصلاً تا حالا دیدی من سرت کلاه بزارم سام کم نه کیوان دستت درد نکنه سام سرت درد نکنه کیوان از این حرفها نداشتیم ها سام قبول کن کمی خورده شیشه داری ، ولی کیوان یادت نره من و تو رفیقیم ، با هم بودیم ، با هم پوشیدیم ، با هم خوردیم ، با هم چرخیدیم ، خودت هم منو خوب می شناسی ، این ظاهرمه ، ته جیبم شپش داره تکچرخ می زنه کیوان پس بیا که می خوام پولدارت کنم سام باشه اما یه سوالی تا حالاخودت پورسانتشو گرفتی کیوان پورسانت سه نوبتم رو گرفتم اگه تو بیای چهارمیش رو هم می گیرم سام حالا پول روکی بیارم کیوان هر چی زودتر بهتر ، به نفعتِ ، زودتر آموزش می بینی ، زودتر به پولت می رسی ، من هم هواتو دارم ، ساپورت بالا دستی ، اصلاً همین امشب بیا سام امشب که نمی شه کیوان چرا ؟
سام حالت خوبه کیوان ، خودت گفتی امشب پارتی داریم کیوان یادم رفته بود سام ساعت خواب کیوان خیالی نیست ، فردا بیا ، برات جا می زارم سام حالا امشب کی ها هستیم کیوان تریپ لاتی ، بروبچِ اِوری بادی همه هستن سام تو رفیقا فقط تو کیوان من چاکرتم سام مختلطه دیگه (کیوان چیزی در گوش سام می گوید) یوهو ، حال دادی هزار تا کیوان فقط x امشب با توئه ها سام x می ترکونیم کیوان بترکون سام x می ترکونیم (رامین جوانی همسن و سال بقیه با کت و شلوار و مرتب شده ، با کیف سامسونت که خستگی را در پس حرکات و حرفهایش دیده می شود وارد می گردد .
) رامین سلام سام سلام کیوان سلام ...
چه خبر ؟!
رامین از صبح تا حالا از این شرکت به اون شرکت ، از این بانک به اون بانک ...
اینجا حرف بزن اونجا کف بزن ، جلو یارو ملق بزن ...
(دکمه یقه اش رابازمیکند)خفه شدیم،واسه غالب کردن به اداره چه مصیبتی روبایدکشید کیوان چقدر شِر و وِر می گی رامین بعنوان خدمتکار استخدام شدم حقوق خدمتکاری می گیرم اما جای منشی ، بازار یاب ، کُلفت ، اپراتور و همه چی هستم کیوان مگه غیر اینه که خانم جمشیدی سام خانم جمشیدی ؟!
...
کیوان منشی مونه ...
مگه غیر اینه که رفته سفارشات رو تحویل بگیره ...
مم ذکی هم اسماً آبدارچی شرکتِ کیوان ول کن این حرفهارو...
بگو آگهی استخدام رو چکار کردی رامین چند جا چسباندم ، به یه روزنامه هم دادم کیوان متن آگهی چی نوشتی رامین به یک بازار یاب مجرب ِ مجردِ تمام وقت نیازمندیم البته خانم سام کیو ، کلک رامین الان نزدیک به یک سال و سه ماه و 18 روزِ که دارم اینجا کار می کنم ، ماه به ماه بازاریاب خانم می گیره و طلاقشون می ده سام طلاق !
کیوان می ندازمشون بیرون سام چرا ؟
رامین مرض داره کیوان چی می گی ؟
رامین راست می گم ...
انگار که می خواد ملکه زیبایی جهان رو انتخاب کنه سام مختلطه (رامین ، سام رابه کناری می برد) کیوان حرف نمی زنم دلیل نمی شه که دارم حرفتو تایید می کنم ها کیوان تو دیگه چی می گی رامین تو هم حواست رو جمع کن ، ظاهراً بهت چشم بد داره سام من پا نمی دم رامین خودش پا رو می گیره سام نه بابا !
رامین فقط مواظب باش به بادش ندی کیوان (با عصبانیت) رامین یکی می خوابونم تو گوشت ها رامین آخ گوشم کیوان پشت سر من داشتی چی می گفتی سام در مورد بادِ کیوان باد چیه سام قبل تو اتفاقی افتاد کیوان چه اتفاقی رامین (ترس) بادی بود و راهی بود (همه اوه و پخش می شوند) مگر با تو کاری بود کیوان من واسه چی فرستادمت بیرون رامین رفتم بانک ، بانک ...
چکهای حاجی همه برگشت خورده کیوان چرا زودتر نگفتی رامین نزاشتی کیوان عیبی نداره ، فردا صبح حاجی می یاد بهش می گم رامین (به سام) نا سلامتی حاجی پدرشه ، بیفته زندان خوبه کیوان تو جوش نزن شیرت خشک می شه رامین تو با همین شیر خشک بزرگ شدی سام کیوان از مهمونی امشب بگو کیوان خوب بود گفتی ، رامین امشب اینجا مهمونی شبونه داریم ، پارتی .
وسایلشو آماده کن .
برو نوشیدنی ، شیرینی ، ماست و ...
بگیر رامین از این نوار تکنو ها بیارم سام مال من که جدیدتره رامین من از روی دیش ضبط کردم ، ساید بای سایدِ سام چه جوریه ...
کیوان آقا ول کن این حرفها رو رامین بیا ولش کردیم کیوان چی رو رامین همین حرفها رو کیوان مسخره بازی بسه ، جدی باش ...
رامین من تو رو می بینم خندم می گیره سام رامین ، رابطه رئیس و مرئوسی را رعایت کن رامین آخه سام ، رئیس تا حالا اینقده لومپن دیدی کیوان روت می خندم پر رو نشو ...
اراده کنم می تونم سر سه سوت سوسکت کنم رامین مثلاً می خوای چکار کنی کیوان اخراجت می کنم رامین پیر زن و از تاکسی خالی می ترسونی سام آقایان صبر کنید ، ظاهراً داره حرمتها شکسته می شه ...
مشکل شما اینه که روابط دوستانه و کاری را با هم قاطی کردین کیوان ای ول سام هر کسی و هر چیزی باید سر جای خودش باشه ، اسب تو اصطبل ، رئیس رو راس رامین انگشت تو دماغ سام نه ، انگشت به گند می کشه ، هر کی سر جاش نباشه به گند کشیده می شه رامین چه بوی گندی می یاد کیوان رامین گوش کن چی بهت میگم...امروزقراردخترخاله ام،مرسده بیاداینجاواسه پرزنت،طوری بیان کن که نپره،لاکردارکلی رفیق همتیپ خودش داره سام بازم که مختلطه رامین ولی من زیاد بلد نیستم کیوان کاتالوگ رو که حفظی ، نزدیک بیست بار هم کنار من نشستی و پرزنت کردن رو هم دیدی ...
رامین حالا اگه وسط زِرت کردن کیوان پرزنت کردن رامین خب اگه اون وسط حاجی اومد منو دید چی بگم ، یکی می خوابونه تو گوشم و بعد با اُردنگی پرتم می کنه بیرون کیوان خیالیت نباشه ، حاجی تا فردا صبح نمی یاد رامین یعنی تا فردا صبح دختره پیشم باشه کیوان نه خره ، پرزنت کردیش میره ...
کیوان بابا امشب پلو خوری دوستش مهندس شایسته هست ، آخه مهندس مدیر عامل اداره تیرچه بلوک شده رامین حتماً بعد مهمونی هم دور منقل نشینی و سام بساط مشروب و قمار هم که پهنه رامین پس سر اراذل و اوباش جمعِ کیوان شب هم خونه زن دومیش میره رامین بابات همین کارها رو میکنه که پیر نمی شه ، خوشی زده به دلش کیوان دارندگی و برازندگی رامین اینهم حرفیه سام کیوان داره دیر می شه کیوان بریم ...
وسیله مسیله چیزی جا نذاشتی سام نه رامین باز میای؟
کیوان وسایلی رو که بهت گفتم فراموش نکنی رامین یکی رو می فرستم سام خداحافظ {خروج سام و کیوان از صحنه} رامین (با خودش) حالا گفتم یکی رو می فرستم کی رو بفرستم رامین (صدای کوبیده شدن چکش بر آجر) باز رفت تو مخ ما (خنده موزیانه) (رامین به طرف پنجره می رود و محمد ذکریا - مم ذکی – استاد بنا را صدا می کند) رامین هی مم ذکی ها ، هی مم ذکی ها مم ذکی چیه رامین منم سلام مم ذکی سلام رامین بیا ، اون برنامه بود گفتم تنهایی صحبت کنیم مم ذکی دستم بنده رامین مگه کجایی مم ذکی پنت هویس رامین خونه دو طبقه پنت هویسش کجا بوده مم ذکی گیرداد، دارم می آم مم ذکی بکش پائین رامین (با تعجب) بکشم پائین مم ذکی بکش ، بکش پائین رامین اینجا زشته مم ذکی شلش کن ، حالا بکش پائین رامین عفت کلام داشته باش مرتیکه بی تربیت مم ذکی بچه طناب رو شل کن رامین مردم بایدحرفهاشونوواضح بیان کنن {مم ذکی زنگ آموزشگاه را زده و رامین در را باز می کند .
مم ذکی جوانی همسن و سال بقیه با لباسی ساده و گرد و خاک گرفته واردمیشود.} رامین تو باید الان اینجا باشی می ری بنایی می کنی ، به کیوان می گم مم ذکی دخل و خرج به هم نمی خوره ، باید دو شغل داشت رامین دو شغله مال رئیس اداره هست ، صبح رئیس یک اداره ، بعد از ظهر رئیس اداره دیگه مم ذکی تو اخبار می گن حرکات خوبی تا حالا صورت گرفته همینه رامین الان حاضریت بود ، پس چرا سر ساختمان بودی ...
ساختمان خالیه یا بهتر بگم خونه خرابه می مونه ، همین مشکوک کرده مم ذکی به من چه ، من بنائم … خونه می سازم توش به من هیچ ربطی نداره .
خودم تو این ساختمان کلی فیلتر سیگار و تریاک سوخته پیدا کردم ؛ تازه بطری های آن چنانی .
وظیفه من ساخت خونه هست نه امنیتش .
اونیکه باید مواظب باشه مواظب نیست … رامین گفتی خونه رو تو می سازی .
تو که سنی نداری مم ذکی مگه نشنیدی میگن حمایت از قشر جوانِ رامین فاکتور جوانی در کنار تجربه … اونی که تو می سازی خونه بچه سازِ مم ذکی من خونه می سازم قرار نیست توش من زندگی کنم … تازه اشتغالزائی هم می کنم من اینطوری می سازم صاحب خونه بعد یک ماه ، واسه تعمیرات چندین نفر از گچکار و کاشی کار گرفته تا لوله کش و معمار رو میاره رامین باز بگین مسئولین بَدَن مم ذکی یه سفره ای پهنه و هر کس یه لقمه بر می داره رامین اینی که توگفتی اشتغالزاییِ ؟
مم ذکی پس چیه رامین دزدی مم ذکی برو رامین بعضیهاگنده گنده میدزدن ، بعضیها مثل تویِ مفلوک دله دزدن مم ذکی من دله دزدم رامین صداقت کاری و احساس مسئولیت داشته باش مم ذکی منو آوردی که قصه حسین کرد شبستری بگی رامین شب بستری بگم مم ذکی مگه بلدی رامین هر ننه قمری رو بگی بلده … فقط مشکلش ویروس HIV هست (زنگ تلفن به صدا در می آید) مم ذکی اون HIV نیست که GLX رامین (با تلفن) آموزشگاه کامپیوتری بفرمایید ...
بله خانم کلاسهای Word داریم ...
کلاس چی؟
ACDLباید به حد نصاب برسه ...
ده نفره ...کلاسهای دیگه خب زیاده امروز نه کلاس نیست فردا وپس فردا...بله فرداصبح تشریف میارین...متشکرم.خداحافظ (رامین تلفن را قطع می کند.) مم ذکی (حرف را عوض می کند ) بگو چکار داشتی رامین امروز قرارِ یکی بیاد اینجا واسه زِرت شدن ، واسه همین می خوام اول تو رو زرت کنم مم ذکی منو زِرت کنی !
رامین اولین شرطش اینه که باید تنها باشیم مم ذکی چرا تنها ؟!
رامین چون با یکی اگه باشی نظرت برمی گرده مم ذکی نظرم برگشت رامین بیا خودت رو لوس نکن فقط یه زِرت کوچولو مم ذکی من می خوام برم سر کارم (رامین جلوی در را می گیرد و می ایستد) رامین زیاد وقتتو نمی گیرم فقط 7-8-10 دقیقه مم ذکی 7-8-10 دقیقه !
رامین تمرینیه میخوام اولین کسی باشی که روت آزمایش می کنم مم ذکی دانشمنداش اول روی موشی ، سگی ، مرغی آزمایش می کنن رامین حیوان که نمی فهمه مم ذکی حتماً تو ندیدی ، من یکی از اون CD ها رو می آرم رامین اتفاقاً بعد زرت کردن CD هم می دن CD آموزشی مم ذکی منو بی خیال شو رامین بی خیار که سالاد درست نمی شه مم ذکی خیار !
(تعجب زیاد) (التماس) بزار سر یه فرصت رامین فرصت از این بهتر آموزشگاه ماهی یک بار هم خالی وخلوت نمی شه مم ذکی من ازجای خلوت بدم میاد رامین من هستم مم ذکی بدتر ...
مم ذکی رامین جان ...
چقدر پول می خوای بهت بدم رامین پولو که تو نمی دی احمق ...
بعد از این که زِرت شدی پول می گیری پولدار می شی مم ذکی این کار گناه داره رامین واسه من فتوا نده رامین بشین باهات کار دارم ...
(رامین و مم ذکی روبروی هم می نشینند ) رامین خوب گوش کن اگه سوالی داری بپرس (رامین کتاب مخصوص را در دست گرفته و صحبت می کند) رامین همه مردم پول رو دوست دارن واسه همین ما اومدیم دستهای واسطه مثل دزد ها، راهزنها و حتی گنده ترهاشون و رئیس روسا ها را قطع کردیم ...
این کار توسط برو تو پارکینگ انجام می شه و اسمش هم گلد کیوسکِ یعنی کیوسک طلایی فقط باید گفت شرکت مخابرات با این طرح خیلی مخالفِ واسه همین پول می خواد بگیره .
بعدش تو دو نفر رو زیر بغل می گیری اونها هم هر کدوم دو نفر زیر بغل می گیرن .
شرکت گفته در بدبینانه ترین حالت سال طول میکشه تابه پولت برسی مم ذکی در خوش بینانه ترین حالت رامین پولتو نمی گیری (زنگ آموزشگاه بصدا در می آید .
رامین از جایش بلند شده و در را باز می کند .
مهندس دلقندی متخصص کامپیوتر و استاد تدریس در این آموزشگاه وارد می شود .
شخص جوان و شیک پوشی که در اولین نگاه ، نظر هر بیننده ای را جلب می کند.) رامین سلام مهندس مهندس مهندس دلقندی (تأکیدی) رامین چه خبر ، دیر دیر به ما سر می زنی ، سایه ات سنگین شده مهندس خبر ها که دست شماست ، باز بازار بازاریاب یابی راه انداختین رامین بدبخت بازار یاب مهندس خوبه اینجا ماکروسافت نیست مم ذکی چیشون صاف نیست ، مار رو صاف نیست مهندس باز مم ذکی حرف زد ، چه اسم ضایعی هم داره رامین مهندس جان مهندس مهندس دلقندی آقا ، مهندس دلقندی رامین خب ، مهندس دلقندی ، چیه هر بار به اسمش گیر می دی مم ذکی چی می گی بلا مهندس (به مم ذکی)چه اسم ضایعی رو خودت گذاشتی ، بزار کامران ، هومن ، منصور مم ذکی از نون قندی که بهتره مهندس مهندس دلقندی مم ذکی مگه اسم خودت چیه ؟
مهندس آتوسا (خنده دیگران) ببخشید ، اسم زنمه ، اسم خودم اسدِ رامین هر کی وسطه زن اسدِ(چند بار با هم جایشان را عوض می کنند) مهندس آقایان ، مسخره کردن ، لقب یا اسم حیوانات روی هم گذاشتن کار زشتیه رامین زشت بزه که دمش هوائه مم ذکی زشت جوراب منه که سوراخه مهندس زشت منم که با شما دارم کَل کَل می کنم رامین در عجبم که خودت هم می دونی زشتی ، چطور کیوان باهات کار می کنه مهندس چطور مگه رامین بازاریابای مامان با یه مهندس داغان مم ذکی (به مهندس) مگه تو مهندسی مهندس بله ، مهندس دلقندی مم ذکی به زشتها هم می گن مهندس مهندس سوژه گیر آوردین ها رامین هِی ، جوجه اردک زشت مهندس (با عصبانیت) پر رو نشو ها رامین چیه مگه مهندس (با عصبانیت) کیوان کو رامین ما با زشتها حرف نمی زنیم مهندس هو مهندس ــ هو مم ذکی ــ هو هو هو ، (با خونسردی) تو چرا اینقدر زشتی مهندس ــ (کلافه) من غلط کردم ، غلط کردم ، غلط کردم ، غلط کردم گفتم زشتم ، الان می گم خوشگلم ، مامانم ، هلو ام ، غلط کردم ، شکر خوردم رامین ــ فکر کن ببین چیز دیگه نخوردی مهندس ــ گـُ (سریع چشم غره ای به رامین کرده ورامین درصددجبران) مم ذکی ــ گوجه فرنگی خورده رامین ــ (سریع حرف را عوض می کند) گفتی با کیوان کار داری ؟
مهندس ــ آره ، کجاست ؟
رامین ــ بیرون مهندس ــ کی می آد رامین ــ چه می دونم مهندس ــ بشینم می آد رامین ــ مگه می خوای تخم بزاری که بشینی … به موبایلش زنگ بزن مهندس ــ زنگ زدم یا خاموش یا دختری گوشی رو بر می داره ، خواهرشه ؟!
رامین ــ نه ، قرعه کشی حسابهای کیوانِ ، معلوم نیست این بار قرعه به نام کی افتاده (مهندس سعی می کند که با تلفن تماس بگیرد) مم ذکی ــ (به رامین) باز اسم منو مسخره کرد دیگه رامین ــ سر به سر مهندس نزار خلِ دیگه (رامین متوجه مهندس می شود) رامین ــ هوش ، چکار می کنی مهندس ــ تماس می گیرم ببینم می تونم کیوان رو پیدا کنم رامین ــ آقا رو ، اینجا اداره یا شرکت دولتی نیست که فرت و فرت زنگ بزنی ، اینجا خصوصیه و قانون داره مهندس ــ مگه دولتی قانون نداره رامین ــ (با تردید) داره مهندس ــ نمی دونم رامین ــ اگه داره فبها ، نداره اسفا مهندس ــ الان اومدم حقوق این ماهمو بگیرم ، طبق قانون شرکت حساب کنید رامین ــ قانون شرکت می گه قاف مم ذکی ــ قراردادهای رامین ــ الف مم ذکی ــ اجتماعی رامین ــ نون اولی مم ذکی ــ نمک گیری رامین ــ واو مم ذکی ــ و رامین ــ نون دومی مم ذکی ــ ناتو رالیستی رامین ومم ذکی ــ قراردادهای اجتماعی نمکگیری و ناتوراستی مهندس ــ پس بیا حقوق این ماهمو تسویه کن رامین ــ واسه چی؟!
(ممذکی کنار پنجره میایستد.) مهندس ــ حساب حساب، کاکا برادر رامین ــ کاکا برادر نیست، خط حمله آث میلانِ مهندســ چرند چرا میگی؟
طبق قانون شرکتتون با من حساب کن رامین ــ اولاً باید کیوان باشه و با او حساب کنی، دوماً اگر طبق قانونی که بهت گفتم بخوام عمل کنیم، اینطوری میشد که تو نه فامیل و آشنای منی، پس ناتورالیستی به کنار و نه منو نمکگیر کردی، در نتیجه عملاً قانون مالیده شده، پس روابط جای ضوابط رو میگیره که اونهم اینطوری میشد، اول ساعتهای حضور منهای غیبتها و تاخیرها و بعدش گرفتن عوارض، بیمه، نوسازی، ساماندهی اراضی، اوقاف، طرح فقرزدایی، فاضلاب شهری و فضای سبز، سر آخر هم کسر مالیات که مابقی حساب شده و در اقساط به شما پرداخت میشه مهندســ یعنی چه؟!
مم ذکی ــ شرکتی همینه، لخت پتی میکنه (مم ذکی کنارمهندس برروی صندلی مینشیند.) مهندســ (با ناله) با این گرونی، اجاره خونه عقب مونده، قسطها، خرجها، قبضها ....
خیر سرمون شدیم مهندس، ولی مثل گداها زندگی میکنیم ...
مم ذکی ــ (به رامین) راست میگه؟
رامین ــ آره، داستان زندگیش دل آدم رو میسوزونه، هنوز قسط 206 مونده، قسط آپارتمان 5 طبقهایش مونده، پول مهمونیای آنچنانیش مونده...
مم ذکی ــ چرا نمیره زیر تریلی؟
رامین ــ آدم بدشانسیه، دست رو طلا بزاره، پشگل گوسفند میشه مم ذکی ــ پس همون بهتر که بمیره رامین ــ ولی من میگم باید چیز بشه، بیفت تو توالت، سیفونش کشیده شه (با گریه) مهندس ــ های، چیه دور برداشتین ...
از طرفی مقصرید، از طرفی هم تقصیری ندارین ...
بهتر اونه که روبروم بشینین و شماها رواز عقبافتادگی در بیارم و به قول معروف شستشوی مغزی بدم (مهندس ،صندلی رو روی میز میگذارد.) مم ذکی ــ فقط شستشو با آفتابه نباشه رامین ــ حالا کیسه میکشی یا لیف هم میمالی مهندس ــ مشکل شما فقر فرهنگی تونه ...
اگه اینجاهم بخواهیم جامعه کوچک آنارشیستی راه بندازیم،بازمتأسفانه مردم بی قانونی رو زیرپامیزارن مم ذکی ـــ انارشستی مهندس ــ مشکلتون توجه به مسائل اخلاقیه، درست مثل جامعه فعلی خودمون ....
بزرگترین مشکل ما ،مجرد بودن افراد زیر 34 سال، چون موقع مجردی سروگوش آدمی زیاد میجنبه (حرکت دست روی صندلی) یک راهش هم فرهنگ بیگانه است مم ذکی ـــ فرهنگ بیگانه رامین ــــ چه غلطا مم ذکی ــ تو مهندسی یا سیاوش قمیشی؟
مهندس ــــ مهندس دلقندی رامین ــ سیاوش چیه، سیاوش الهی قمیشی ای مهندس ــ گوش کن دو کلام چیز یاد بگیری ...
ما مدعی پیشرفت وصنعتی شدیم، اما این پیشروی رو تنها در لباس میبینیم، طوری که لباس داره به سمت داخل پیشروی میکنه.
همین مانتوی دخترها ،دامن داره کوتاه و کوتاهتر میشه رامین ــ مینی ژوپ شده مهندســ آستین از لا زده شده داره به سمت بالا میره مم ذکی ــ تاپ شده رامین ــ حجمش هم کمتر شده مهندس ــ یعنی چی رامین ــ بگذریم،بگذریم مهندس ــ وقتی جامعهاش اینه، پسرهم دنبال هر کس و هرچیز کوتاه(باتشویق رامین ومم ذکی روبروشده وخود صندلی رابرعکس میکند.)، چشم انداز آینده در توسعه و بسط تمدن در اقصی نقاط دنیا یا مغایرت داره یا تمایز مم ذکی ــ زیر دیپلمی حرف بزن مهندســ به بیان راحتتر، الان ما تا پیشرفت الآن کشورهای اروپایی تقریباً 90 ساله .
پس ما کمِ کمش 80-70 سا ل دیگه،الآنِ اروپاییم در حالی که تو همین مدت اونها کجائن، خدا داند...درنتیجه این نسل ما و چند نسل دیگرِ ما وضعیت نابسامانی را خواهیم داشت.
مم ذکی ــ (به رامین) این چرا اینطوری حرف میزنه رامین ـــ (به مم ذکی )دهن بینِ،میبینه مردم چی میگن...این حرف تودهن همه هست مهندس ـــ (درادامه حرفهایش) وقتی فرهنگ درست توی یک جامعه جابیفته سودش واسه همه میشه...مثلاًژاپنیهااراده کنن میتونن برن فضاولی مابایک قرص کوچولو میریم فضا...این همون فرهنگ جاافتاده غلطه...دنیای مدرن بادنیا یِ زندونی فرق داره،وقتی جلوییم دوست داریم عقب باشیم وقتی عقبیم دوست داریم جلوباشیم،ماهرچی بیشتر بدونیم بیشترخواهان مرگیم...هنوزاین تفکرپوچ(رامین ومم ذکی ازجایشان بلندشده وبرایش دست میزنند.مهندس ابتدابادی درغپغپ کرده اماازبیرون پنجره متوجه چیزی میشود.)این خونه که توش دوتابچه بازی میکنن رو کی ساخته رامین ــ خواهان مرگم مهندس ــ این دونستن با اون دونستن خواهان مرگ فرق داره مم ذکی ــ اونهابچه نیستن وشاگردامنن مهندســ (به ممذکی) دوست داری با هم کار کنیم مم ذکی ــ چه کاری؟
مهندســ زرتی پولدار شدن مم ذکی ــ از زرتی پولدار شدن بدم میآید مهندســ نگاه عزیز من، از مصالحی رو که دیدم داری استفاده میکنی، خوشم اومد.
همون چیزی هستی که من میخوام، تو فکرمه که بیام این خونه 2 طبقه رو بخرم و 5 طبقهاش کنم.
مم ذکی ــ چه جوری؟
مهندســ کاریت نباشد، خط فکری مهمه که یکیه مم ذکی ــ قبول (مهندس و ممذکی دست میدهند) رامین ــ دو تا شتر خوردن به هم ....
آقایان لولک و بولک ...
واسه خرابی خوب ائتلاف می کنین؟
مهندســ تو کلات سفت بچسب باد نبرش مم ذکی ــ توش پوله رامین ــ تو چی میگی ...
شیر و گوساله میتونن پیش هم بخوابن، اما این گوساله هست که خواب به چشمش نمیآد ....
مم ذکی ــ یعنی من گوسالهام رامین ــ اگه دنبال پولین بیاین توگلد کیوسک حداقل با جان مردم بازی نمیکنین مهندســ ولی اونی که تو میگی با اقتصاد مملکت بازی می کنه رامین ــ وقتی جان مردم در خطره، اقتصاد چه بدرد خودشون میخوره مهندســ مردم باید برای استقلال اقتصادی مملکت فداشن رامین ـــ یواشتر،میشنون مهندس ـــ تو همین گلد نمیدونم چیت، هرکسی فعالیت میکنیم، احمق و نمیشه بهش اعتماد کرد؛ چرا که واسه سود شخصی حاضره دروغ بگه، ....
از طرفی هم آدمای جهان سومی که رویای یک شبه پولدار شدن تو سرشونه، حاضرن دست به چنین ریسکی بزنن رامین ــ بیخود جهان سومی نکن،خوبه بچه همین جایی مهندس ــ خب باشم ولی دو سه بار خارج رفتم رامین ــ مثلاً کجا مهندســ دبی، آنتالیا، استانبول، هنگکنگ رامین ــ اگه به اینه، فامیلام هم سالی دو سه نوبت میرن خارج مهندســ مثلاً کجا؟
رامین ــ مکه، مدینه، سوریه مم ذکی ــ فامیلای منم رفتن مهندســ کجا؟!
مم ذکی ــ مشهد، قم، شهرری (مهندس میخندد) رامین ــ نخند؛ مهندس کچل مهندســ کچل چیه، بعدش هم مهندس دلقندی هزار بار مم ذکی ــ تو چرا اینقدر مهندس، مهندس میکنی؟
مهندس ــ اولاً مهندس دلقندی، اگر هم میبینی که دوست دارم بگین، مهندس دلقندی دلیل دارم، آخه تو خیابان هر کی خل و چل و دیوونه است، صدا میکنن مهندس ، اما وقتی مهندس با فامیلی طرف میآد، مهندس بودن خودش رو نشان میده...
رامین ــ حالا مهندس مهندســ مهندس دلقندی مم ذکی ــ مهندس مهندســ مهندس دلقندی رامین ــ ممذکی مهندس رو اذیت نکن مهندس ــ مهندس دلقندی رامین ــ میگم مهندس ( مهندس با رامین دست به یقه میشود .) مم ذکی ــ با شریکم دعوا نکن {زنگ آموزشگاه بصدادرمی آید.مم ذکی دررابازکرده که مرسده_دختری باتیپ امروزی_واردمیشود.} مرسده ـــ سلام، کیوان کو ؟
چرالال مونی گرفتین...کیو کجاست؟
مهندس ـــ این دیگه کیه رامین ـــ فکرکنم شاکی خصوصی باشه مرسده ـــ (باعصبانیت)اینجاصاحاب نداره...یکی جواب منو بده (سه نفربه یک خط میایستند.نفراول مهندس میباشد.) مرسده ـــ تو !
کیوان روندیدی رامین ـــ من دیدم،تودهنش یه استخوان بودداشت میرفت مرسده ـــ به کیو میگی سگ ،توچکارشی رامین ـــ من عکس رادیولوژی شم مرسده ـــ مگه باتوشوخی دارم مم ذکی ـــ نفهمید مرسده ـــ (به مم ذکی ) تودیگه کی هستی رامین ـــ لئوناردودی کاپریوی روکه میشناسی ،این فتوکپی سیاه سفیدشه مرسده ــ (به مهندس ) پس این دیگه کی ؟
رامین ـــ آویزونه شرکتِ مرسده ــ چرا حرف نمیزنه رامین ــ لال مادرزادِ مهندس ـــ (باعصبانیت ) بنده مهندس دلقندی هستم رامین ـــ الحمدا...بنده خداشفاپیداکرد...دست شما خیلی سبکِ ها مهندس ـــ من یک دقیقه دیگه هم اینجانمی مونم...شخصیت وجایگاه آدم روزیرسئوال میبرن (باعصبانیت زایدالوصفی ازصحنه خارج میشود.) مرسده ــ کی بود ؟!
رامین ـــ سرخر (مهندس باعصبانیت واردمیشود.) مهندس ـــ رامین خان،بنده سرخرنیستم...بی تربیت (ومجدداًازصحنه خارج میشود.) رامین ــ باز یک دختر رودیدجوگرفتتِش ...
خانم شماخودتونودل نگرانی نکنین ...
(مم ذکی ،رامین رابه کناری میبرد.) مم ذکی ــ این کیه ؟
رامین ـــ دختر مم ذکی ــ این دختر کیه ؟
رامین ـــ آدم مم ذکی ــ این آدم که دختره کیه ؟
رامین ـــ نعمت الهی مم ذکی ــ نعمت الهی !
اینجا چکار می کنه ؟
رامین ـــ خداوند روزی رسانِ مم ذکی ــپس چرابه مانمی رسانه رامین ـــ خدا خرُ شناخت که بهش شاخ نداد (رامین مم ذکی را می خواهد بیرون کند) مم ذکی ــ به من شاخ نداد رامین ـــ به خیلی ها نداد،یکیش هم تو.حالابرو مم ذکی ــ باید بفهمم اینجا چه خبره رامین ــ خبری بود خبرت میکنم (به زور مم ذکی را بیرون می کند) مرسده ـــ کیوان کجاست ؟
(رامین بطرف مرسده می رود) رامین ـــ کیوان رو چکار داری مرسده ـــ پسر خالمه (مم ذکی آرام وارد شده و زیر میز قائم می شود) رامین ـــ پارسال پوست امسال استخوان مرسده ـــ شما کی باشین رامین ـــ چیز قابل داری نیستم مرسده ـــ اختیار دارین رامین ـــ صاحب اختیارین مرسده ـــ کیو که گفت شرکتِ رامین ـــ شما رو سپرد به من ...
(هر دو می نشینند) البته بنده هم خیانت در امانت نمی کنم مرسده ـــ شما؟!
رامین ـــ اینجانب رامین جرجان آبادی هستم (تلفن آموزشگاه بصدا در می آید) رامین ـــ بفرمائید ...
بله آموزشگاه کامپیوتری ...
شما،واسه بازاریابی فردا...گیرنده ...
الان سرم شلوغه ...باشه یک ساعت دیگه...خیلی خب...
الآن دارم به یکی دیگه سرویس می دم مرسده ـــ سرتون خیلی شلوغه ببخشید بد موقع مزاحم شدم رامین ـــ تاباشه ازاین مزاحمتها مرسده ـــ پس بفرمائید شروع کنید رامین ـــ چی رو ؟!
مرسده ـــ کیو چیزی به تو نگفت در مورد من رامین ـــ یادم اومد قرار بود زِرتت کنم مرسده ـــ چکار کنی رامین ـــ ز ِرتت کنم مرسده ـــ فکر کنم منو نشناختی دختر خاله کیوانم رامین ـــ خود کیوان گفت زِرتت کنم تازه گفت دوستات رو هم بیاریم زِرت کنیم .
مرسده ـــ کیوان غلط کرد ...
کیوان گفت که بیام پرزنتم کنید رامین ـــ خب همون دیگه پِرِ زِرت مرسده ـــ پرزنت نه زِرت رامین ـــ به من بگید مجردید یا متاهل مرسده ـــ چه ربطی به پرزنت داره رامین ـــ ما فقط مجرد ها رو پرزنت می کنیم مرسده ـــ کی گفته رامین ـــ خانم اگه نمی خوای پرزنت بشی ، بفرمائید ...
مرسده ـــ باشه ، عصبانی نشو ...
مجردم (رامین می خندد) مرسده ـــ نخند ، بریم سر اصل مطلب رامین ـــ شما فکر تاهل دارین یا نه مرسده ـــ چه ربطی به کار ما داره رامین ـــ توی همه شغلهاشرط تاهل وجودداره مرسده ـــ خیلی خب ، نه ، فکر تاهل ندارم ...
یعنی شرایطش پیش نیومده رامین ـــ با این سر و وضعت پسر باید شرایط بزاره مرسده ـــ چی ، پسر رامین ـــ فرق نمی کنه ، مرد سبیل کلفت مرسده ـــ می خوام چیکار رامین ـــ حالا فکرت رو روی سبیل متمرکز نکن ...
بی سبیلها هم آدمند مرسده ـــ اگه پرزنت نمی کنی برم رامین ـــ پرزنت مرحله مرحله هست تازه سبیلش هستیم تا قسمتهای تحتانی کلی راهِ مرسده ـــ من تازه 25 سالمه ، هنوز تا سن ازدواج وقت زیاد دارم رامین ـــ وقت طلاست مرسده ـــ شانس در خونه ما رو تا حالا نزده رامین ـــ زده ، دو سه بار هم زده ولی در رو باز نمی کنی مرسده ـــ نزده رامین ــ زده مرسده ـــ پس چرا من نمی بینم رامین ـــ سطح توقعت بالائه ، سطح توقع رو بیار پایین می بینیش مرسده ـــ توقع !
موبایل و 206 توقع بالائیه رامین ـــ (با خودش) ای خدا یه موبایل و 206 برسون مرسده ـــ چی می گی رامین ـــ داشتم با خدا راز و نیاز می کردم می گفتم چرا آدمابا بوق 206 زرتی خر می شن مرسده ـــ کی خر می شه (موبایل مرسده بصدا در می آید) مرسده ـــ (با موبایل) علیک ...
برو گمشو ...
مرتیکه لندهور ...
لجن ، یک بار دیگه زنگ بزنی ...
چی ، خفه (موبایل را قطع می کند) رامین ــــ چرامردم مسدیع اوقات شریف میشن مرسده ـــ آقا مهم نیست...
پرزنت رو ادامه بده رامین ـــ کجابودیم مرسده ــ فکرتا هل رامین ـــ تاهل،کسی که بابوق ماشین خرمیشه به دردزندگی نمیخوره...
مرسده ـــ میدونی چیه ، هرچی بیشترمردها روبشناسی ، بیشترقدرسگها رو میدونی (رامین ادای مرسده رادرمیاورد که بادیدن مرسده ، سریع حرف را عوض میکند.) رامین ـــ زیاد به خودت فشارنیار با همه این حرفها ، اون شانسه بود ...
هنوز داره در خونه رو می زنه ، لحاف تشک آورده پشت در هم خوابیده مرسده ـــ راستش یکی هست ولی اصلاً ازش خوشم نمی آد