عزت نفس میراث گرانبهایی که همه ما به عنوان پدر و مادر برای فرزندانمان به جا می گذاریم، احساس عزت نفس است.
این خصوصیت، هدیه ای نیست که بتوان آن را از طریق وراثت به کودکان منتقل کرد، زیرا به طور ذاتی در ژن های ما وجود ندارد.
عزت نفس، بر اساس تجارب ما و از روزهای اول زندگی، شروع به شکل گیری می کند.
ما به عنوان والدین، نقشی اساسی در روند این شکل گیری، بر عهده داریم.
این کتاب، راهنمای والدینی است که می خواهند فرزندانی برخوردار اس خودآگاهی مثبت، حس احترام به نفس و حس خوب بودن، داشته باشند.
ما به ابعاد مختلفی که والدین در آنها دخالت دارند، مانند: محبت کردن، احترام گذاشتن، گوش دادن به حرف های کودک، تشویق کردن، استفاده از قدرت، رشد حس استقلال و نیز نحوه تأثیر تمامی این عوامل بر رشد عزت نفس کودک، توجه کرده و به بررسی تأثیر فوق العاده مدرسه بر خودآگاهی کودک، مسئله شخصیت و جنسیت کودک و نحوه برخورد با کودکان فاقد حس احترام به نفس پرداخته ایم.
تمامی استعدادها و توانایی های بالقوه کودک نابود خواهد شد مگر آنکه حس عزت نفس، آنها را فعال کرده و به هر کدام جهت بدهد.
عزت نفس ضعیف، نه تنها خوش بینی و میل طبیعی کودک به زندگی را کاهش می دهد، بلکه در بدترین شرایط این نیروهای مثبت را به انرژی مضرّی برای کودک و جامعه تبدیل میکند.
امیدوارم این کتاب به شما نشان دهد که چگونه می توانید در جریان ایفای نقش پدر و مادری و تربیت، رشد عزت نفس کودکتان را محور و زمینه طبیعی و اولیه همه چیز قرار دهید.
عزت نفس و اعتماد به نفس اعتماد به نفس، در هنگام رویارویی ما با مشکلات مختلف و سازگاری شخصیتی ما به عنوان افراد مؤثر، مستقل و دارای ثبات احساسی، همواره با خودآگاهی مثبت در وجود ما همراه است.
البته عکس این موضوع نیز صادق است، یعنی کمبود اعتماد به نفس، به خودآگاهی منفی یا درک منفی ما از خود می انجامد.
ارتباط بین سازگاری شخصیتی و عزت نفس، به هر دو صورت یاد شده – چه مثبت و چه منفی- ایجاد می شود.
اگر خودآگاهی مثبتی داشته باشیم، می توانیم با اعتماد به نفس بیشتری با مشکلات برخورد کرده و به موقعیت بهتر و موفقیت آمیزتری دست یابیم.
بالطبع، هر موقعیت موفقیت آمیز به نوبه خود عزت نفس ما را افزایش می دهد و اعتماد به نفسمان را زیادتر می کند.
عکس این حالت نیز صادق است، یعنی کاهش عزت نفس باعث کاهش کارآیی مؤثر ما به عنوان یک انسان میشود.
تحقیقات وسیعی که طی سال های متمادی صورت گرفته، نشان داده است که در بیشتر فعالیت های بشر، ارتباطی آشکار بین خودآگاهی مثبت و موفقیت در بازده کاری افراد وجود دارد.
از طرفی، ارتباط میان خودآگاهی منفی و بعضی از رفتارهای زیانبار که منشأ مشکلات عدیده اجتماعی به شمار می روند، ثابت شده است.
بنابراین، اگر تمام تلاش خود را برای پیشبرد رشد عزت نفس بالا در کودکانمان به کار ببندیم، بهترین فرصت ممکن را برای رشد و تکامل استعدادهای بالقوه آنان به عنوان افرادی منحصر بفرد و یا اعضای مؤثر جامعه، مهیّا کرده ایم.
مسلماً با این کار، راه شروع زندگی را به کودکانمان نشان می دهیم.
گوش کردن به حرف های کودک و اعتماد به نفس اینکه شنونده خوبی باشید، منافع بسیاری برای خانواده تان خواهد داشت.
از آنجا که خوب گوش کردن شما باعث می شود کودکتان احساسات خود را بیان کند و بر آن سرپوش نگذارد، تنش و ناراحتی در میان اعضای خانواده تان از بین می رود.
خوب گوش کردن باعث می شود که کودک دریابد، شما برای همراهی با او ارزش قائلید و به او توجه می کنید تا بتوانید آن گونه که آنها دنیای خود را تجربه می کنند، به دنیایشان بنگرید.
این مسئله نه تنها عزت نفس آنها را تقویت می کند بلکه انسجام خانواده شما را به عنوان مجموعه ای متحد، افزایش میدهد.
احساسات، اساس زندگی بشر و قلب و روح زندگی خانوادگی است.
اگر به کودکانمان کمک کنیم تا احساساتشان را درک کرده، آنها را بیان کنند و به نحو درستی با آنها روبرو شوند، یکی از مفیدترین کارهایی را که والدین می توانند در مورد فرزندانشان انجام دهند، انجام داده ایم.
ما می توانیم به کودکانمان نشان بدهیم که احساسات را تا زمانی می توان کنترل کرد که بتوان جوشش آن را در درون نگاه داشت.
اگر این دیدگاه را پذیرفته باشیم که می بایستی بدون توسل به قضاوت و انتقاد دائم با کودکان خود بحث و گفت و گو کرده و یا آنها را تصدیق کنیم، آنان دیگر مجبور نمی شوند تمام توان خود را صرف تأثیرگذاری بر رفتار ما کنند.
وقتی کودکان و جوانان، احساساتشان را برای شنونده ای کاملاً متوجه و علاقه مند بیان می کنند، در واقع به آنها کمک می شود تا: تعداد موضوعاتی را که تصور می کنند از عهده آنها بر نمی آیند، به تدریج کاهش دهند.
طبیعت، قدرت و اهمیت احساسات ما را بهتر و بیشتر درک کنند.
چیزهای بیشتری درباره خود بیاموزند.
درک کنند که بیان احساس خوب است و وقتی احساسی بیان شد، ارتباط لازم برقرار می شود.
تمامی این نتایج، اثر مثبتی بر عزت نفس آنها دارد، زیرا باعث افزایش خودآگاهی، خویشتن داری و اعتماد به نفس آنها در رویارویی با مشکلات روزمره زندگی می شود.
تربیت توأم با آزادی (آزاد منشانه) در میان منحنی قدرت والدین، یعنی جایی که اکثر خانواده ها در آن قسمت قرار دارند، نوعی زندگی وجود دارد که والدین به شکلی منطقی و مساوی دارای قدرت بوده و بچه ها نیز گاهی در تصمیمات خانواده مداخله می کنند.
دیگر مشخصه های این نوع زندگی عبارتند از: وجود معیارهایی روشن و درست از رفتارهای قابل قبول برای همه اعضای خانواده که نتایج مثبت و با ثباتی را به همراه می آورند.
آمادگی والدین برای توضیح قوانین خانه برای بچه ها و گوش دادن به حرف های فرزندانشان.
اگر برای بچه ها سؤالی در مورد قوانین خانه پیش آید یا اینکه احساس کنند با آنان برخورد نادرستی شده، پدر و مادر سعی می کنند تا به شکلی منطقی بچه ها را قانع کنند.
در بیشتر موارد برای برقراری انضباط از تشویق و استدلال استفاده می شود، نه انتقاد و تنبیه.
والدین، علاقه و عاطفه خود را آشکارا به بچه ها نشان می دهند.
این سبک تربیت فرزند «تربیت آزادانه» نامیده می شود، زیرا هنگامی که والدین به بچه ها اجازه بیان عقایدشان را می دهند و در مورد موضوعی که خانواده را تحت تأثیر قرار داده گفت و گو می کنند، در واقع در حال ایجاد موقعیتی تثبیت شده و معتبر هستند.
نزدیکی هر چه بیشتر اعضای خانواده به یکدیگر و فرصت هایی که آنها را دور هم جمع می کند، در واقع نشان دهنده این واقعیت است که بچه ها به عنوان اعضای این تجمع دارای احترام و ارزش هستند.
علاوه بر آن، فرصت صحبت کردن و تصمیم گیری درباره هر مسئله خانوادگی، خصوصاً اگر مربوط به خود بچه ها باشد، باعث افزایش حس اعتماد به نفس در آنها خواهد شد.
تحقیقات انجام شده نشان می دهد تربیت کودکان با روش آزادانه، برای رشد آنها منافعی واقعی در بردارد.
در مقایسه کودکانی که با این روش تربیت شده و کودکان خانواده های سخت گیر و آسان گیر، در می یابیم احتمال بیشتری وجود دارد که کودکان پرورش یافته در محیط آزاد، مستقل و متکی به نفس بار آمده و از عزت نفس بیشتری برخوردار شوند.
آنها نه تنها راهبردهای رفتاری روشنی در دست دارند بلکه بازتاب آن رفتارها بر یکدیگر را نیز بررسی می کنند.
این کار به نوبه خود توان استدلال آنها را پرورش می دهد و باعث می شود به قضاوت خودشان اعتماد بیشتری پیدا کنند.
در یک خانواده آزاداندیش، احترام گذاشتن به قوانین، احترام به حقوق اشخاص و بحث و تبادل نظر کافی وجود دارد.
برنامه هایی برای رشد عزت نفس بچه ها امروزه، بیشتر مدارس از عناصر خاصی در برنامه های آموزشی بهداشت استفاده می کنند که هدف آنها، عمدتاً رشد عزت نفس بچه هاست.
در سال های اخیر نیز افزایش برنامه های آموزش مبارزه با مواد مخدر در جوامع اروپایی و امریکایی، عمدتاً بر رشد عزت نفس بچه ها تمرکز دارد و به عنوان عامل اصلی در دور کردن جوانان از اعتیاد به مواد مخدر، نقش خود را ایفا کرده اند.
رئوس اصلی برنامه های بهداشتی، معمولاً شامل این نکات است: ایجاد مهارت های ارتباطی، قاطعیت، تصمیم گیری، فشار همسالان، آشنایی بیشتر با بدن و احساسات خویشتن و تأکید بر چیزهای مثبتی که هر کس به عنوان فردی جدای از دیگران در وجود خود حس می کند.
اگرچه هنوز هم تمرکز بر عزت نفس مد نظر برنامه ریزان است، ولی شواهدی مبنی بر تأثیر این برنامه ها دیده نشده است.
مشکل اساسی این است که موضوعاتی، فقط در محیط مصنوعی کلاس مطرح می شود و عملاً فرصت آموزش این مهارت ها در موقعیت های واقعی زندگی وجود ندارد.
برای اینکه این نوع برنامه ها بیشترین شانس موفقیت را به همراه داشته باشند، مدارس باید این اطمینان را به بچه ها بدهند که در واقع نتیجه این پیام ها، همه روزه در زندگی واقعی آنها تمرین می شود.
وقتی که بخشی از برنامه کلی مدرسه، به ارتباط مؤثر و قاطع، برطرف کردن مشکل و احترام به خود و دیگران اختصاص یافت، بچه ها برای آموزش و استفاده از این مهارت ها در زندگی روزمره خود و در محیط مدرسه، فرصتی مناسب پیدا خواهند کرد.
کمک به کودکانی که عزت نفسشان لطمه دیده است.
در بخش های قبلی، به بررسی مسائل روزمره ای پرداختیم که شما به عنوان والدین بچه ها می توانید آنها را رعایت کنید تا خودپنداری مثبت و سالمی را در فرزندانتان به وجود آورید.
بچه هایی که مورد محبت و احترام واقع می شوند، به حرف هایشان گوش داده می شود و در امنیت به سر می برند، از داشتن احساس خوبی نسبت به خود، لذت خواهند برد.
بچه هایی که فرصت داشته اند استقلال خود را در محیطی رشد دهند که در آن موفقیت های آنها ارزشمند تلقی می شود، احساس شایستگی و لیاقت خواهند کرد.
حس هدفمند بودن و باارزش بودن در بچه هایی که به دسته ای از گروه های اجتماعی خاص تعلق داشته و ریشه های خود را می شناسند، رشد می کند.
نشانه های عزت نفس بالا در بچه ها عبارتند از: برخوردی مثبت، خوش بینانه و پرانرژی با زندگی.
گرایش به تلاش برای انجام تجارب جدید.
حس اعتماد نسبت به شایستگی های خود.
آگاهی و پذیرش واقع بینانه توانایی ها و ضعف های نسبی خود.
توان ارزیابی بیطرفانه اعمال خود.
بی نیازی به تشویق دیگران.
توانایی پذیرش انتقاد بدون اینکه دچار خشم و حالتی تدافعی شوند.
توانایی تحمل شکست بدون تسلیم شدن.
ارزش قائل شدن و احترام گذاشتن به خویشتن خویش.
ایجاد این احساس که خودشان در کنترل زندگی نقش دارند، نه دیگران.
رفتارهای توأم با پذیرش دیگران، رفتارهای دوستانه و توأم با احترام نسبت به دیگران.
دلشان نمی خواهد به دیگران صدمه ای وارد کرده یا خود را بالاتر از دیگران به شمار آورند.
شاخص های عزت نفس پایین یا صدمه دیده در کودکان، درست در نقطه مقابل موارد یاد شده قرار دارند.
به بیانی دیگر برخی از مشخصه های اصلی این نوع آسیب دیدگی عبارتند از: برخورد منفی توأم با بدبینی یا مجهول در زندگی.
اکراه در انجام تجارب جدید در زندگی.
کمبود اعتماد نسبت به شایستگی خویش.
کمبود خودآگاهی.
عدم توانایی در ارزیابی بیطرفانه توانایی ها و کمبودها.
نیاز شدید به تشویق دیگران.
عدم پذیرش انتقاد دیگران بدون حالت تدافعی یا خشم.
گرایش به واکنش شدید در برابر شکست.
بی عقیده بودن یا برخورداری از عقیده منفی نسبت به خود.
احساس عدم کفایت، عدم توانمندی و غیر مؤثر بودن.
برخوردی منفی، خصمانه یا توأم با بدبینی به دیگران.
مشکل (مسئله) چیست؟
اولین مرحله برای کمک به بچه، روشن کردن واقعیت مشکل یا مسئله ای است که باید حل شود.
این کار باعث انجام دو چیز می شود: اولاً، مسئله ای را که به نظر مشکل، غامض و درهم و برهم می رسد، به مسئله ای قابل کنترل تبدیل می کند.
می توان با کنار گذاردن احساسات مبهم و بی اساس و تبیین درست مشکل با کاربرد کلمات و واژه هایی ساده و معمولی، از شدت ترس ناشی از مواجهه با موقعیت جدید، کاست.
در این حالت، آن ترس جای خود را به شرایط بهتری داده و عملاً بخشی از نیروی مخرب آن از بین می رود.
اگر کودک شما آن قدر بزرگ شده که به راحتی بتوان بخواند و بنویسد، در صورتی که مشکل خود را بنویسد، کمک بیشتری به حل آن می شود.
به هنگام تفسیر و تبیین مشکل، چیزهایی وجود دارد که وقتی آن را روی یک تکه کاغذ می نویسیم، ترسمان کمتر می شود.
این مسئله را می توان به اشکال هولناکی تشبیه کرد که بچه ها عادت به دیدن آنها در تاریکی دارند.
به محض روشن شدن چراغ همه چیز روش شده و دیگر ترس از شبح های ترسناک معنی نخواهد داشت.
گاهی خود کودک است که باعث می شود مشکل بزرگ جلوه کند.
در واقع شاید او حادثه ای کوچک را به فاجعه تبدیل کرده است.
مثلاً او از دعوای با یک دوست به این نتیجه رسیده که: «دیگر هیچ کس مرا دوست ندارد».
یا به خاطره نمره کمی که در امتحان گرفته می گوید: «ریاضیات من هیچ وقت خوب نخواهد شد».
اگر با هر مشکل به شکلی مخصوص برخورد شود، می توان با آن مبارزه کرد.
دومین ره آورد روشن کردن مسئله، مشخص شدن چاره آن است.
در اولین گام، اگر مشکل و واقعیت مسئله ای که باید حل شود به درستی درک شود، برداشتن گام بعدی بسیار راحت تر بوده و می توان راه حل های قابل اجرای متعددی برایش در نظر گرفت.
مثلاً برای حل مسائلی مانند اینکه: «معلم به سؤال من در کلاس ریاضی جواب نداد» فرصت های زیادی وجود دارد، اما برای مشکلاتی نظیر اینکه: «از مدرسه بیزارم!» فرصت خاصی برای حل مشکل وجود ندارد.
گاهی، بچه ها در مورد مشکل خود سماجت کرده و به اصطلاح به آن پیله می کنند.
در چنین مواردی، برای حل مشکل آنها باید صبورانه تر عمل کنید و خوب به حرف هایشان گوش دهید تا مشکل به صورتی درست و واقعی مطرح و حل شود.
روش برخورد با مشکل (مسئله) پس از مشخص و روشن شدن مشکل یا مسئله ای که باید حل شود، همراه با کودک و به سرعت فهرستی از راه حل های ممکن را تهیه کنند.
وقتی این کار را انجام می دهید تا حد امکان آرام باشید و خوب به جوانب موضوع بیندیشید.
برای چند لحظه، اصلاً به این مسئله که آیا ایده های شما عملی است یا خیر، توجه نکنید.
این کار دو دلیل دارد: 1.
به خلاقیت شما آزادی عمل بیشتری می دهد و باعث ایجاد ایده هایی تازه می شود.
2.
دارای این پیام کوچک و دقیق ولی مهم است که مشکلات را نباید خیلی جدی گرفت و اینکه برخورد با آن مشکلات در محیطی آرام و پرنشاط، ارتباط ما را با مشکل به مراتب آسانتر می کند.
همین طور می تواند به ما کمک کند تا نسبت به مشکلات واقع بین تر باشیم.
پس، یک تکه کاغذ بردارید و ایده هایی را که به فکرتان می رسد روی آن یادداشت کنید.
افکارتان را سانسور نکنید.
اگر دائم به احتمال سانسور شدن فکرتان می اندیشید، ایده های خود را بلند بلند بگویید و بعد اقدام به نوشتن آنها روی کاغذ کنید.
اصلاً مهم نیست که ایده شما قدری مضحک و بامزه نیز به نظر برسد، زیرا حتی ایده هایی که در بدو امر مضحک و غیر عملی به نظر می رسند، گاه می توانند منشأ طرحی مفید باشند.
درست بعد از این که ایده ها مشخص شد به تک تک آنها با این دید نگاه کنید که کدام یک واقع بینانه تر و کارآمدتر است.
آنهایی را که بیخود و به درد نخور به نظر می رسند، حذف کنید.
البته این کار را با در نظر گرفتن اهداف هر یک از ایده ها انجام دهید تا فکرتان آزادتر باشد.
بعد، روی چند ایده مشخص یا راه حل هایی که انتظار می رود بتوانند مشکل را حل کنند، متمرکز شوید.
محاسن و معایب هر راه حل را نوشته و آنها را ارزیابی کنید.
حالا موقع آن است که یکی از این راه حل ها را مورد آزمایش قرار دهید.
نتیجه گیری عزت نفس، عاملی اساسی در چگونگی ارتباط ما با زندگی است و اثری قطعی بر استقلال، توانمندی و مؤثر بودن ما دارد.
نوع برخورد ما با زندگی، به حس حرمت نفس ما بستگی دارد و می تواند آن را از وضعیتی مطمئن، مثبت و خوش بینانه، به حالتی توأم با تردید، منفی و بدبینانه مبدل کند.
ناگفته پیداست که برخورد و وسعت نظر ما، تأثیر زیادی بر چیزهایی دارد که باید به دست آوریم.
عزت نفس، در طول دوران کودکی شکل می گیرد و به دلیل قدرت و نفوذی که دارد، ایجاد، حفظ و تقویت آن در کودکان یکی از مهمترین وظایف ما به عنوان والدین آنهاست.
این کار با فرستادن آنها به دنیای بیرون از خانه و آشنا کردن آنها با دنیای اطرافشان، انجام شدنی است.
هدف این کتای، کمک به والدین در انجام چنین وظیفه مهمی است.
در فصول مختلف این کتاب، سعی کرده ام شما را متوجه عوامل اصلی افزایش رشد عزت نفس کنم.
اجازه بدهید یک بار دیگر همه آنها را با هم و به آرامی مرور کنیم.
شکی ندارم که محبت بی قید و شرط، اولین چیزی است که باید رعایت شود.
کودک، بدون حس محبت والدین خود و ارزشی که آنها برایش قائلند، هیچ تکیه گاه محکمی ندارد تا بتواند حس حرمت و ارزش قائل شدن برای خود را بر مبنای آن پایه گذاری کند.
این عشق و علاقه را می توان از طریق کلمات و رفتارهای ظاهری محبت آمیز و اطمینان از برآورده شدن نیازهای اساسی فرزندانمان، به آنها نشان داد.
نیازهای اساسی کودکان در نیازهای زیستی خلاصه نمی شود بلکه تشویق آنها در جهت کسب استقلال و رشد حس حرمت نفس نیز از نیازهای اساسی آنها به شمار می آید.