افسردگی شایعترین اختلال خلقی و عاطفی و بزرگترین بیماری روانی قرن حاضر است.
به بیان سادهتر، افسردگی یک واکنش روانی زیستی در برابر فشارها و استرسهای زندگی است.
چنین حالت واکنشی و اختلال خلقی محدود به زمان و مکان خاصی نیست و میتواند در هر زمان و هر مکان و برای هر شخصی در هر موقعیتی که باشد، پدید آید.
در واقع خلق آدمی حاصل مجموعهای از واکنشهای عاطفی در یک موقعیت خاص و زمان معین است.
به سخن دیگر، خلق یک زمینه عاطفی زیربنایی است که آکنده از گرایشهای هیجانی و غریزی بوده، به حالتهای روانی، احساسی انسان طعم خوشایند یا ناخوشایند میدهد و در بین دو قطب لذت و درد در نوسان است.
یک تغییر محسوس یا انحراف از حالت طبیعی و متعادل خلق میتواند به صورت اندوه و غمزدگی مشخص گردد.
اگر شدت یا مدت زمان اندوه از حد متعارف تجاوز کند، یا در یک شرایط خاص به صورت یک اختلال قابل توجه و بیمارگونه ظاهر شود، میتواند به یک خلق افسرده تبدیل گردد.
حالت غمگینی با افسردگی چه تفاوتی دارد؟
باید توجه داشت که افسردگی با حالت غمگینی یا غمزدگی معمولی متفاوت است.
در زندگی هر کس ممکن است موقعیتهایی بوجود آید که موجب تاثرات روانی و غم و غصه درونی گردد، مثل از دست دادن پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست یا یکی از نزدیکان و محبوبان، اما این حالت کاملاً موقت خواهد بود.
غمگینی یک حالت ناخشنودی یا نارضایتی موقت از شرایطی است که وفق مراد فرد نیست.
حالت غمزدگی با آشفتگی واقعی روانی و کاهش یا از دست دادن هدفها و کمرنگ شدن نگرشهای حیاتی و معیارهای ارزشی در زندگی فردی و اجتماعی همراه نمیباشد.
در حقیقت بین زمانی که انسان با یک مشکل خانوادگی، شغلب و حرفهای مواجه شده، احساس ناخوشایندی از یک ضربه عاطفی و روانی را تجربه میکند، یا هنگامی که از یک شرایط غمناک و تاثرانگیز متاثر میگردد و با احساس پاک با آن همدلی کرده، غمگین میشود و احساس پاک با آن همدلی کرده، غمگین میشود و احساس تالم و غمزدگی برای مدتی وجودش را فرا میگیرد، با دورانی که انسان دچار افسردگی میشود، متفاوت است.
حالت غمگینی و غمزدگی که اساساً موقت است، بخشی از زندگی و حیات اجتماعی انسان است و لطمهای به فعالیتهای زیستی، پویایی زندگی و برنامههای هدفمند انسان نمیزند.
غمزدگی ناشی از مواجه شدن با مشکلات و ناملایمات زندگی و درگیریهای بین فردی ممکن است احساس ناخوشایندی نیز به همراه داشته باشد، لیکن احساس ناشی از همدلی با مصایب دیگران و شرایط تاثرانگیز انسانی که ممکن است در شرایطی خاص با تبلور احساسات و حالتهای غمزدگی همراه باشد، بر بهداشت روانی، تعادل عاطفی و انگیزههای تلاش وی میافزاید.
اما حالت انسان افسرده، انسانی که دچار اختلال قابل توجه خلقی است با حالت انسان غمزده کاملاً متفاوت است.
حالت افسردگی همواره ناخوشایند و آزاردهنده است و حیات زیستی انسان را متاثر میسازد؛ نگرشها، باورها و بینشها را دگرگون میکند.
هدفهای متعالی زندگی را دستخوش ضعف و سستی و انسان را دچار احساس بیهودگی میکند.
بنابراین حالتهایی همچون دلشکستگیها، دلتنگیها، تاثرات روانی و غمگینیهای گذرا که اساساً یک احساس و هیجان عادی بشری است، هرگز به عنوان یک اختلال روانی تلقی نمیگردد، بلکه چنین حالتهایی نشانه تبلور احساس همگانی و عمومی است.
غم و اندوه یک حالت غمگینی خلقی عادی و واکنشی طبیعی، واقعبینانه و مناسب نسبت به آنچه از دست رفته میباشد و کاملاً موقت بوده، به تدریج و به طور طبیعی محدود شده، فروکش میکند و در موارد بسیار نادر و شرایط خاص، نسبتاً طولانی شده، موجب پدیدآیی اختلال جدی در زندگی فردی و اجتماعی میشود.
به طور کلی، افسردگی یک واکنش روانی و زیستی در برابر فشارها و استرهای حیاتی است و شدت واکنش هر کس در مقابل استرس بستگی به کیفیت و شاکله شخصیت وی دارد.
برخی از افراد، بویژه جوانان به علت تجارب تلخ و ناخوشایند دوران کودکی، تحمل هرگونه استرس ناشی از دست دادن چیزی و کسی برایشان دشوار است و به شدت متاثر میشوند.
مثلاً جوانی که در کودکی شاهد فوت پدر و مادر خود بوده، یا به علت طلاق، یکی از والدین خود را از دست داده، در برابر استرسهای ناشی از ناکامیها و از دست دادن موقعیتهایی که برایش مطلوب بوده است، فوقالعاده متاثر میشود و رگههای افسردگی میتواند وجودش را به تدریج فرا گیرد.
در بسیاری از مواقع تجمع استرسها و هیجانزدگیها در زمانی که محدود نیز ممکن است زمینههای افسردگی را در هر فردی فراهم آورد، ولو اینکه بعضی از استرسها و شرایط هیجانی لزوماٌ ناخوشایند نیز نباشند.
مثلاً شخصی که در سازمان و وزارتخانهای صاحب شغل قابل توجهی شده است، به ناگزیر به خاطر همسرش به شهر دیگری میرود و در یک پست عادی مشغول میگردد و موقعیت قبلی شغلی را از دست میدهد.
همزمان با این مساله، همسرش دچار بیماری سختی میگردد و خبر فوت مادرش نیز او را سخت متاثر میسازد.
از سوی دیگر از تعاونی مسکن که در آن عضویت داشته، به وی خبر میدهند که آخرین قسط را برای تحویل مسکن فراهم کند و همه اینها در ظرف چند هفته و یا در یکی دو ماه اتفاق میافتد.
چنین شخصی ممکن است به خاطر ناتوانی در ارائه پاسخهیا مناسب به فشارها و تقاضاهای اجتماعی تا حد قابل توجهی دچار افسردگی شود.
این نوع افسردگی، در واقع واکنشی عادی در برابر مجموعهای از استرسهاست.
بنابراین همزمانی یک سلسله تغییرات مهم و قابل توجه در زندگی فردی و خانوادگی، اعم از خوشاینده و ناخوشایند، آن هم در محدوده زمانی کوتاه میتواند در بسیاری از انسانها بویژه زمینههای افسردگی را فراهم آورد.
انتظار این است که یک انسان متعادل در مقابل استرسها و فشارهای روانی یک واکنش روانی زیستی معقول از خود بروز دهد.
احساس بیتفاوتی یا کمتفاوتی نسبت به استرس موردنظر یا واکنش فوقالعاده زیاد نسبت به آن امری غیرعادی تلقی میشود.
به عبارت دیگر، اگر فردی به هنگام مواجهه با یک استرس قوی هیچ نوع واکنش رونی زیستی از خود نشان نمیدهد، به احتمال قوی دچار نوعی افسردگی نهفته شده است.
در این شرایط احتمالی خطر بروز یک واکنش تاخیری، مثلاً طی ماههای بعد یا ابتلا به افسردگی مزمن بسیار زیاد است.
در یک نگاه کلی و از یک منظر دیگر، واکنش افسردگی را میتوان بر دو نوع تقسیم کرد: واکنش افسردگی حاد یال گذرا؛ واکنش افسردگی پایدار و مداوم منظور از افسردگی حاد یا گذرا چیست؟
افسردگی حاد که عموماً با غمگینی و اندوه و غمزدگی همراه است، همواره کوتاه، شدید و در عین حال ناخوشایند و ناراحت کننده است و موجب تغییرات خلقی میشود.
این نوع افسردگی عموماً گذراست و در مدت زمان مناسب قابل پیشبینی بهبود مییابد.
البته بعضاً ممکن است این نوع افسردگی هفتهها یا چندین ماه طول بکشد، اما در اغلب موارد، شدت و مدت واکنش افسردگی متناسب با نوع و شدت عامل ایجاد کننده افسردگی است.
مثلاًٌ وجود رگههای افسردگی به مدت شش ماه بعد از طلاق، بویژه در خانمها امری نسبتاً عادی میباشد.
در حالی که پدیدآیی افسردگی جدی در جوانان پس از دو سه بار شکست و ناکامی در امتحانات یا یافتن کار مناسب، وضعیتی غیرعادی تلقی میگردد.
واکنش افسردگی حاد و گذرا ممکن است بسیار خفیف باشد، مانند چند ساعت غمگینی و غمزدگی، یک احساس موقت طردشدگی و احساس موقت یاس و ناامیدی.
البته چنانچه استرس و فشار روانی وارد آمده بر فرد بسیار قوی بوده، یا شخص نسبت به آن حساسیتی خاص داشته باشد، ممکن است واکنش افسردگی نسبتاًٌ شدید باشد.
مثلاً جوانی که در یک حادثه رانندگی پدر و مادرش را از دست داده بود، برای مدتی دچار افسردگی حاد شده و مدتها حالت غمگینی، گوشهگیری و مدتها حالت غمگینی، گوشهگیری و انزواطلبی پیدا کرده بود، غذا نمیخورد، نمیخوابد، حال و حوصله صحبت کردن با کسی را نداشت و خیلی از اوقات آرزوی مرگ میکرد، اما او به کمک روانشناس و مشاور حاذق به تدریج در عرض چند ماه از مرحله واکنش حاد افسردگی بیرون آمد و یاد گرفت که چگونه باید با حوادث و اتفاقات ناگوار و مصیبتهای بزرگ مقابله کرد و صبورانه آنها را تحمل نمود.
با اینکه چنین واکنش افسردگی بسیار دردناک و جانگدز بود، به هر حال این جوان توانست از اسارت افسردگی مزمن نجات یابد و به زندگی طبیعی و فعالیتهای پویای خود ادامه دهد.
در واقع دورههای حاد و در عین حال گذرای واکنش افسردگی، بستری برای بروز احساسات شدید، استرسها و فشارهای روانی قوی بوده، اساساً یک واکنش طبیعی و عادی در مقابل برخی اتفاقات غیرمترقبه و تحولات و تغییرات مهم زندگی مثل از دست دادن برخی از نزدیکان و محبوبان یا تحمل خسارتهای شدید اقتصادی است.
باید توجه داشت که بعضی اتفاقات و حوادث ناگوار و ناخوشایند مانند مرگ پدر، مادر، همسر، بیماری شدید و صعبالعلاج فرزندان، برادر، خواهر، شکستهای مکرر در امتحانات نهایی و ورود به دانشگاهها، ناکامیهای مکرر در به دست آوردن کار مناسب یا از دست دادن شغل و تحمل خسارتهای شدید اقتصادی برای همه مردم، بویژه جوانان ناراحتکننده و تهدیدآمیز است.
همچنین از هم پاشیده شدن کانون گرم خانوادگی، طلاق و جدایی به عنوان یک پدیده ناخوشایند میتواند موجبات افسردگی قابل توجه مادر و فرزندان یا فرزندان را به همراه داشته باشد.
افسردگی پایدار و مداوم چیست؟
واکنش افسردگی مزمن بر خلاف افسردگی حاد، غمزدگیهای موقت که به شخص فرصت اندیشه و بصیرت میدهد، بسیار بازدارنده و عاجزکننده است.
افسردگی مزمن در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی فرد اشکالات و اختلالات قابل توجهی فراهم مینماید که ممکن است اصلاح و برطرف کردن آنها بسیار دشوار یا بعضاً امکانناپذیر به نظر آید.
در افسردگی مزمن تا زمانی که سیستم عصبی و نظام ارتباطی فرد اثرات و حالات بازدارنده و عاجزکننده خود را تکرار میکند، کیفیت درماندگی و حالت افسردگی در شخص به صورت پایدار باقی میماند.
کاهش قابل ملاحظه اعتماد به نفس، افزایش حساسیت و زودرنجی، گوشهگیری و انزواطلبی، عدم تحمل انتقاد، کمتوانی در اتخاذ تصمیمات معقول، تمایل به تعویق انداختن کارها از جمله علائم و نشانههای افسردگی مزمن است.
البته باید توجه داشت که همواره یک انگیزه قوی برای منطقی و معقول جلوه دادن افسردگی وجود دارد.
اشخاص مبتلا به افسردگی مزمن عموماً محیط زندگی و کار خود را عامل اصلی کاهش انرژی حیاتی و انگیزه تلاش و ارتباطات اجتماعی تلقی میکنند و همواره جملاتی از قبیل: همیشه خستهام، دل و دماغ هیچ کاری را ندارم، با این همه گرفتاری دیگر فرصت هیچ کاری باقی نمیماند، کارم خیلی زیاد و خسته است، حوصله رفتن به اینجا و آنجا را ندارم و ...، را در توجیه وضعیت خود به زبان میآورند.
بدیهی است که شخص مبتلا به افسردگی مزمن، زمانی که دور از محل زندگی و محیط کارش باشد، حالش بدتر میشود، اگر هم گاهی احساس راحتی کند، باز به سرعت به حال اول برخواهد گشت.
در حقیقت کلید اصلی تمیز دادن افسردگی مزمن از افسردگی حاد، دوام و پایدار بودن آن است.
این نوع افسردگی معمولاً به خودی خود مرتفع نمیشود و نیازمند اقدامات درمانی و روانشناختی است.
دستیابی به نقطه روشنی که افسردگی مزمن از آن شروع شده، معمولاً بسیار دشوار است.
برخلاف افسردگی حاد، در نوع واکنش افسردگی مزمن، علت عارضه از خاطر شخص محو شده یا به روشنی نمیتواند آن را توصیف کند.
شایان ذکر است که بسیاری از اختلافات خانوادگی و مشکلات روابط انسانی، نتیجه نوعی افسردگی پایدار و مزمن است که شخص را مبتلا کرده است.
عوارض افسردگی پایدار و مزمن هرچه باشد، اساساً اختلالی است که نمیتوان علت واحد و دقیق و محلی روشن برایش پیدا کرد.
بسیاری از دعواهای زنها و شوهرها، به علت عدم گفتوگو و مصاحبتهای صمیمانه آنهاست و علت آن ممکن است افسردگی مزمن و ناشناختهای باشد که بعضاً آنها را به مرز جدایی میکشاند.
افسردگی معمولاً مانع مصاحبت، همدمی و همدلی است و غالباً افراد افسرده به لحاظ حساسیتی که دارند، ممکن است سکوت دیگران را بیتفاوتی یا طرد شدن از جانب آنان تلقی نمایند و چون طبیعت گوشهگیر دارند، ممکن است در دیگران احساس دوری و طرد را برانگیزانند.
شخص افسرده احساس تنهایی میکند و میپندارد که دیگران او را درک نمیکنند و عموماً بر این باور است که انسانها نمیتوانند همدیگر را درک کنند و به همین خاطر از مصاحبت با دیگران (حتی نزدیکان) پرهیز میکند.
در هرحال، باید توجه داشت که افسردگی تقریباً در همه موارد به طور کامل قابل درمان است و لازمه آن توجه نمودن به پدیده افسردگی در خانواده، مدرسه، دانشگاه و در سطوح مختلف جامعه توسط همه مدیران و کارگزاران فرهنگی و مسولان بهداشت روانی جامعه است.
فراوانی افسردگی در بین گروههای مختلف مردم در چه حد است؟
همانطور که اشاره شد، افسردگی بزرگترین و شایعترین بیماری روانی قرن حاضر و در واقع از اولین اختلالات روانی است که از دیربار مورد توجه حکیمان و پزشکان بوده است.
افسردگی مشکل روانی درجه اول غرب، بویژه امریکاست.
مطابق آمار سازمان بهداشت جهانی، حدود 12% از جمعیت کشورهای مختلف به درجاتی از افسردگی مبتلا میباشند.
بعضی از محققان نیز بر این باورند که حدود 30درصد از مردم بویژه در غرب در طول حیات خود دچار افسردگی میشوند که بسیاری از ایشان نیاز به مراجعه به پزشک را در خود احساس نمیکنند.
بیش از 75% کسانی که در بیمارستانها و بخشهای روانی بستری میشوند، دچار افسردگی قابل توجهیاند.
شیوع افسردگی در خانمها بیشتر از آقایان است.
بسیاری از گزارشهای تحقیقاتی حاکی از آن است که خانمها 26-20درصد از عمر خود را با درجاتی از حالتهای افسردگی میگذرانند و این رقم در آقایان حدود 12-10درصد است.
در واقع احتمال افسردگی و بستری شدن در بیمارستانها برای خانمها دو برابر آقایان است.
بدیهی است که این نسبت در جوامع و فرهنگهای مختلف میتواند متفاوت باشد.
کلارک و همکارانش (1990)، در تحقیقات خود نشان دادند که حدود 20% از نوجوانان 19-13 ساله تا قبل از 18 سالگی یک بار به افسردگی مبتلا شدهاند.
در واقع به قول سلیگمن، متاسفانه آمار افسردگی به قدری زیاد و قابل ملاحظه است که فراوانی این بیماری تنها با سرماخوردگی ساده جسمانی قابل مقایسه میباشد.
مطالعاتی که در سالهای اخیر توسط کارشناسان سازمان بهداشت جهانی صورت گرفته است، حاکی از افزایش دامنه شیوع افسردگی در میان جوامع در حال رشد میباشد.
با کمال تاسف باید گفت که کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و درصد قابل توجهی از جوانان و بزرگسالان، بویژه از جماعت دختران و زنان، دچار درجاتی از افسردگیاند.
اهداف هیجانی، انگیزشی، رفتاری و فیزیولوژیکی الف) هدف درمانی: کاهش غمگینی شدید و درهمشکننده احساس غمگینی شدید، معمولاً با ابزار شکایت و نارضایتی همراه است.
روشهای درمانی زیر میتوانند برای رفع احساس غمگینی شدید نوجوان مفید باشند: مطرح کردن حالتهای خاص (مثلاً فرصتهای برای بیان غمگینی و ابراز ناراحتی)؛ بازسازی شناختی گمانها و طرز تعبیرهایی که زمینه را برای غمگینی فراهم میآورند؛ تنظیم برنامه فعالیت به منظور جلب توجه نوجوان به فعالیتهای خوشایند.
در این خصوص میتوان از مراجع خواست که هر روز به تکمیل یک برگه روزانه ثبت وضعیت خلقی بپردازد.
با این کار میتوان اطلاعات دقیقتری در مورد میزان غمگینی روزانه و ابراز شکایت و ناراحتی در طول هر روز بدست آورد.
بنابراین با استفاده از این برگه میتوان اطلاعات دقیقی در زمینه جملات و شناختهای درونی مراجع در طول هر روز ثبت کرد.
اگر غمگینی، در زمانهای خاصی در طول هر روز رخ میدهد، در این صورت میتوان از تکنیک برنامه تلاش و فعالیت برای ایجاد شرایط خوشایند و سرگرم کننده در آن زمانها استفاده کرد، مثلاً ملاقات با دوستان یا داشتن یک تماس تلفنی خوب و ...
.
علاوه بر این، میتوان از مراجع خواست که ابراز شکایت و ناراحتی خود در مورد غمگینی را به زمانهای خاصی از روز محدود کند.
این کار باعث کاهش میزان ابزار شکایت و ناراحتی بزرگ دیدن مشکلات، همراه با افزایش اعتماد به نفس مراجع، میتوان به مراجع کمک کند که نگرش مثبتتری نسبت به خود داشته باشد و تحمل او در مقابل احساس غمگینی بالاتر رود.
در عین حال، میتوان از تکنیکهای شناختی به منظور بازسازی خشمها، احساس گناهها، خجالتها و انتقادهای از خود استفاده کرد که باعث ایجاد احساس غمگینی در مراجع میشوند.
ب) هدف درمانی: کاهش عدم رضایت (پایین بودن میزان فعالیتهای خوشایند) نوجوانان افسرده معمولاً اظهار میکنند که هیچگونه فعالیت خوشایندی در زندگی آنها وجود ندارد و از آنچه انجام میدهند، لذت نمیبرند.
این حالت، معمولاً با احساس گناه و همچنین کمرویی و خجالت همراه است.
یکی دیگر از خصوصیات این افراد، توقعات بسیار بالا و کمالگرایانه از خود است.
درمانگر، به مراجع کمک میکند که بفهمد این توقعات بسیار بالا و کمالگرایانه از کجا ریشه گرفته و به چه ترتیبی رشد کردهاند.
به عنوان مثال این توقعات ممکن است از توقعات بالایی که والدین از او داشتهاند، سرچشمه گرفته باشد.
معمولاً نوجوانان در دوران کودکی این توقعات را برای خودشان درونی میکنند.
مراجعین افسرده علاوه بر تکنیک بازسازی شناختی، نیاز دارند که به آنها کمک شود تا بتوانند فعالیتهای خوشایند زندگیشان را شناسایی کنند.
این کار باعث میشود که آنها با کمک درمانگر، این نوع فعالیتها را در برنامه فعالیتهای روزانه جای دهند.
به هر حال فراهم کردن فهرست فعالیتهای خوشایند برای مراجع، کار مفیدی است.
مداخله درمانی بازسازی شناختی؛ انتخاب فعالیتهای خوشایند؛ تنظیم برنامه برای انجام فعالیتهای خوشایند.
ج) هدف درمانی: شیوه مقابله با اندیشه خودکشی یا اقدام به آن نوجوانان، به علل مختلفی ممکن است دست به خودکشی بزنند.
بعضی از این علل عبارتند از: احساس طرد شدگی، تنهایی، احساس گناه، از دست دادن یک شخص یا چیز مورد علاقه، از دست دادن اعتماد به نفس و عصبانیت مفرط (هاتن، 1977).
گاهی نوجوانان با اقدام به خودکشی فکر میکنند که راهحلی برای مشکلش پیدا خواهد کرد.
یعنی در چنین شرایطی نوجوان قصد مردن ندارد.
او تصور میکند که با این کار، دیگران به او توجه میکنند و او نیز به آنچه میخواهد، دست مییابد.
وسینر (1970) معتقد است ما نباید تصور کنیم که خودکشی نوجوانان، یک اقدام سطحی و عجولانه است که از یک اتفاق خاص و گذرا (مانند عدم موفقیت در امتحانات) سرچشمه میگیرد.
اتفاق ناگواری که اخیراً برای نوجوان رخ داده، ممکن است یکی از علل خودکشی باشد، اما به طور کلی پدیده خودکشی در دوران نوجوانی ریشهدارتر و پیچیدهتر از آن چیزی است که به ظاهر تصور میشود.
این پدیده ممکن است از تعارضهای قدیمی و مشکلاتی که از نظر او غیرقابل حل است، سرچشمه بگیرد.
بسیاری از خودکشیهای دوران نوجوانی واقعاً به قصد مردن انجام میگیرد و هدف از آنها، جلب توجه دیگران و ایجاد تغییر در زندگی نمیباشد.
گاهی نوجوانان قبل از این که برای جلب توجه دیگران به مشکل خود، دست به خودکشی بزنند، اقدامات دیگری همچون: سرکشی، اعتراض و یا دوری کردن از دیگران را انجام میدهند.
ارزیابی احتمال خودکشی در ادبیات آسیبشناسی روانی، عوامل زیر به عنوان عواملی که بیانگر ارتکاب به خودکشی میباشند، بیان گردیدهاند (آندرسون، 1982): شکست در استفاده از مهارتهای مقابله با مشکلات همراه با احساس عدم اطمینان؛ احساس طرد شدگی فزاینده و قطع رابطه با افراد مهم زندگی؛ وجود سابقه اقدام به خودکشی در تاریخچه گذشته خود؛ وجود علائم افسردگی؛ ضعف در کنترل رفتارهای عجولانه و تکانشی؛ وجود سابقه اقدام به خودکشی در خانواده؛ وجود طرح و برنامه برای خودکشی؛ وجود مشکلات متعدد و طولانی مدت در زندگی نوجوان؛ میزان آسیبپذیری در نوجوانانی که دارای شرایط زیر میباشند، بیشتر است: نوجوانانی که به علت ضعف در مهارتهای اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران احساس تنهایی میکنند؛ نوجوانانی که از سیگار و مواد روانگردان (مخدر) استفاده میکنند؛ نوجوانانی که نمیتوانند با بحرانهای زندگی خود مقابله کنند.
نوجوانان مبتلا به بیماری سایکوز که دارای هذیان و توهماند.
نوجوانانی که دارای رفتارهای اجباری و خشک و بیانعطافند، توقعات بسیار بالایی از خود دارند و نیز جوانانی که پرتنش و تیزهوش بشمار میآیند.
نوجوانانی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتهاند.
کاری که درمانگر باید فوراً در مواجهه با این قبیل نوجوانان انجام دهد، این است که با حالت پذیرنده به صحبتهای مراجع گوش دهد و به آن قسمت از گفتههای او توجه کند که بیانگر احساس بیاعتمادی، درماندگ، گناهکار شناختن خود و تمایل به انتقام است.
او با ای کار، احتمال اقدام به خودکشی را درمییابد و سعی میکند به مراجع کمک کند که از اتخاذ تصمیمهای عجولانه و احتمالاً صدمهزا خودداری کند.
مداخله درمانی بستری شدن در بیمارستان و استفاده از دارو و جمعآوری اطلاعات از نزدیکان؛ آموزش حل مساله برای مواجه شدن با مشکلاتی که نوجوان آنها را لاینحل میداند؛ بازسازی شناختی گمانهای غیرمنطقی که باعث تمایل نوجوان به خودکشی میشوند؛ آموزش مواجه شدن با افکار پیشروندهای که باعث تمایل به خودکشی میشوند.
فرآیند مداخله بدین صورت انجام میشود که اگر زندگی مراجع در معرض خطر شدید باشد، در این صورت تکنیکهایی که درمانگر میتواند مورد استفاده قرار دهد، عبارتند از: بستری کردن شخص، تجویز دارو و مطلع ساختن نزدیکان یا افرادی که برای مراجع مهماند.
اگرچه مطلع کردن نزدیکان و افراد مهم زندگی مراجع، ممکن است سبب گردد که مراجع ناراحت شود، یا اینکه اطمینان او موقتاً نسبت به درمانگر ضعیف شود، اما انجام این کار برای مراجع بسیار مفید خواهد بود.
بستری شدن در بیمارستان و استفاده از دارو، زمانی انجام میشود که مراجع تصمیم قاطع و عجولانه برای خودکشی گرفته باشد و احتمال انجام این کار بسیار بالا باشد.
برای مراجعینی که ممکن است تصمیم عجولانهای بگیرند و به خود صدمه بزنند، میتوان از روش مقابله با بحران استفاده کرد.
همچنین میتوان شماره تلفنهای ضروری را در اختیار او گذاشت.
یکی از درمانگران یک بار مراجع خود را از منزل تا بیمارستان همراهی کند.
در واقع این کار باعث میشود که مراجع مسیر مراجعه به بیمارستان را برای مواقع اضطراری یاد بگیرد.
تشکیل جلسات خانواده درمانی، شرایطی را فراهم میآورد که درمانگر به اعضای خانواده کمک کند آن دسته از افکار، گمانها و رفتارهای خود را که باعث اشتغال فکری نوجوان به خودکشی میگردد، شناسایی کنند.
بعضی از مباحثی که میتوان در جلسات درمانی خانوادگی به آن پرداخت، عبارتند از: آگاهسازی والدین نسبت به رفتارهایی که میتواند بیانگر تمایل نوجوانان به خودکشی باشد، آموزش نحوه عکسالعمل نشان دادن به رفتارهایی که حاکی از تمایل به خودکشی است و آموزش این مطلب که سعی کنید با این موضوع به صورت سطحی و بیاهمیت برخورد نکنند و ...
در طول جلسات فردی با نوجوان، از روش بازسازی شناختی به این علت استفاده میشود که درمانگر به مراجه کمک کند آن دسته از افکار و گمانهای خود را شناسایی و اصلاح کند که نشان دهنده مفهوم منفی نسبت به خود و بدبینی او نسبت به زندگی و آینده میباشد.
بعد از این کار، درمانگر مهارتهای حل مساله را مراجه یاد میدهد تا بتواند راهحلهایی برای مشکلات پیدا کند که به نظر میرسد درهم شکننده و لاینحلاند و باعث ایجاد احساس ناامیدی در او میشوند.
یک روش مفید دیگر، این است که درمانگر از مراجع بخواهد فهرستی از نتایج مثبت و منفی حاصل از خودکشی تهیه کند.
این کار باعث میشود مراجع به نتایجی توجه کند که منفیاند، مثلاً این که خودکشی او ممکت است هیچ تاثیری بر روش دیگران نگذارد و باعث بهبودی وضعیت نشود.
د) هدف درمانی: به حداقل رساندن بیانگیزگی (تنبلی) سستی و رخوت، معمولاً با لذت نبردن از فعالیتهایی که قبلاً برای فرد لذتبخش بودهاند، همراه است.
در این حالت، فرد ساعتها وقت خود را به اندیشیدن راجع به افکار و خاطرات ناخوشایند میگذراند.
انجام کارها و فعالیتهای بسیار ساده زندگی، برای این افراد مشکل اسن و آنها روز بروز به افرادی که در زندگیشان تاثیر گذارند، وابستهتر میشوند و رابطه خو را باگ گروه همسن و سال محدودتر میکند.
به عنوان مثال معلمین یک مدرسه، نسبت به یک دانشآموز 17 ساله که با حالت بیتفاوتی در کلاس مینشست و علاقهای به دنبال کردن درسها و برقراری ارتباط با سایر دانشآموزان نداست، کنجکاو شده بودند.
او معمولاً چند روز در ماه به مدرسه نمیآمد و غیبت میکرد و سرانجام مادرش نامهای به مسوولان مدرسه مینویسد و بیماری او را به عنوان علت غیبت ذکر میکرد و هرگاه که مددکار اجتماعی مدرسه با این پسر مصاحبه میکرد، او با بیرغبتی و بیتفاوتی به سوالهای به صورت بله یا خیر پاسخ میدهد.
او سرانجام اظهار کرد که از فعالیتهایی که قبلاً برایش لذتبخش بودهاند، لذت نمیبرده و به همین علت در ماههای اخیر تمایلی به برقراری ارتباط با دوستان و حضور در مدرسه ندارد و ساعتهای طولانی به مشاهده تلویزیون و خواب میگذراند و حتی تا هنگام ظهر نمیتواند از رختخواب خارج شود.
او میگفت: که مدرسه برایش قابل تحمل نیست و مطمئن نمیباشد که بتواند در درسهایش موفق شود.
او همچنین نمیتواند خودش را با مقررات مدرسه همآهنگ کند، در حالی که قبلاً به خوبی میتوانست این مقررات را رعایت کند.
او اظهار میکرد که پدرش وی را فرد تنبلی میداند و فکر میکرد که پدرش درست میگوید.
به عکس، مادرش از او در مقابل پدرش حمایت میکند و هرکاری برای انجام میدهد.
در چند ماه اخیر او حتی نتوانست بدون کمک مادرش لباسهای خود را بپوشد و به مدرسه برود.
مداخله درمانی تنظیم برنامه فعالیت به منظور مبارزه کردن با رخوت و رکود: این روش میتواند با تنظیم برنامهای برای شروع مجدد فعالیتهای معمولی و بسیار ساده و برقراری ارتباط با دوستان شروع شود.
سپس درمانگر با کمک مراجع سعی میکند سطح این فعالیتها را بالا ببرد.
تنظیم برنامهای برای شرکت در فعالیتهای خوشایند: تا به این ترتیب زمینهای برای ایجاد احساس لذت در فرد فراهم شود.
بازسازی شناختی افکار و گمانهای غیرطبیعی و افسردهواری که باعث ایجاد احساس درماندگی، بیاعتمادی و محکوم کردن خود میشوند.
تشکیل جلسات خانواده درمانی: به منظور شناسایی و اصلاح گمانها، طرز فکرها، تعاملهای خانوادگی و رفتارهای غیرطبیعی که باعث تشدید حالت تنبلی و رخوت در مراجع میگردند.
آموزش مهارتهای مطرح کردن خود: به منظور کاهش میزان خواب و افزایش زمان حضور در مدرسه.
آموزش مهارتهای تنظیم هدف: برای زندگی و فعالیتهای روزمره.
این کار باعث بالا رفتن انگیزه مراجع برای حضور منظم در مدرسه، فعالیت با گروه همسن و سال خود و فعالیتهای خلاق میشود.
استفاده از دارودرمانی: در صورت نیاز.
ه( هدف درمانی: کاهش علائم و نشانههای جسمانی افسردگی بعضی از نوجوانان افسرده دچار افزایش یا کاهش در میزان خواب یا تعذیه میشوند.
اگر بیاشتهایی به علت افسردگی باشد، در این صورت نوجوان اظهار میکند که اشتها یا علاقهای به خوردن غذا ندارد و از آن لذت نمیبرد.
مداخله درمانی نظارت برخورد در زمینه خوردن و خوابیدن؛ تنظیم برنامههای روزانه به صورت منظم و هدفمند؛ آموزش آرامسازی (آرامش روانی ـ عضلانی).
میتوان به مراجع یاد داد که از طریق تکنیک نظارت بر خود میزان غذا و خوراکی مصرفی هر روز خودش را افزایش دهد.
در اینجا، درمانگر برای مراجع توضیح میدهد که خوردن غذا به اندازه کافی میتوان عامل مهم و موثری در کنترل علائم افسردگی باشد.
در مورد مراجعینی که دارای مشکل پرخوریاند، نیز میتوان با استفاده از روش نظارت بر خود و روش برنامه فعالیت شرایطی را فراهم کند که هر وقت میل به پرخوری پیدا میکنند، خود را با فعالیتهای دیگری سرگرم کنند.
معرفی کردن این افراد به کلینیکهای کنترل وزن میتواند مناسب باشد.
در مورد مراجعنی که دارای مشکل پرخوابیاند یا مراجعینی که کمخوابی شبانه خود را از طریق خوابیدن در روز جبران میکنند و به این ترتیب از مدرسه عقب میمانند، میتوان با استفاده از روش نظارت بر خود، شرایطی را فراهم آورد که تدریجاً به هنگام شب بخوابد.
به این ترتیب که درمانگر از مراجع بخواهد که هر روز، ساعت معینی به رختخواب برود و در ساعت معینی نیز از رختخواب برود و این کار را در تمام روزهای هفته انجام دهد تا سرانجام برنامه ساعت خواب او تنظیم گردد.
همچنین درمانگر به آنها کمک میکند که در روزهای تعطیل و روزهای آخر هفته هم برای صبحها برنامههای فعالیتی خاص را تنظیم کنند تا مجبور نشوند در این روزها که مدرسه تعطیل است، بخوابند.
همچنین در مورد مراجعینی که دیر از خواب بیدار میشوند، میتوان یک سلسله برنامههای فعالیتی تنظیم کرد که تا آنها ناچار باشند این فعالیتها را در ابتدای صبح انجام دهند.
همین کار سبب میشود که آنان برای جبران کمخوابی خود، عادت کنند که شبها زودتر بخوابند.
درمانگر به این گروه از مراجعین میگوید که از اول صبح بیدار شوند و شروع به انجام فعالیت کنند، بدون اینکه به این موضوع فکر کنند که شب قبل، کم خوابیدهاند و این کار را آنقدر ادامه دهند تا ساعت خوابشان به حالت عادی و معمولی برگردد.
علاوه بر این برای مراجعینی که مشکل خواب آنها ادامه یابد، میتوان از تکنیکهای آرامسازی استفاده کرد.
منابع: مجلهی رشد معلم مجلهی پیوند فهرست مطالب افسردگی چیست؟
1 حالت غمگینی با افسردگی چه تفاوتی دارد؟
1 منظور از افسردگی حاد یا گذرا چیست؟
4 افسردگی پایدار و مداوم چیست؟
6 فراوانی افسردگی در بین گروههای مختلف مردم در چه حد است؟
8 اهداف هیجانی، انگیزشی، رفتاری و فیزیولوژیکی 9 ب) هدف درمانی: کاهش عدم رضایت (پایین بودن میزان فعالیتهای خوشایند) 10 مداخله درمانی 11 ج) هدف درمانی: شیوه مقابله با اندیشه خودکشی یا اقدام به آن 11 ارزیابی احتمال خودکشی 12 مداخله درمانی 13 د) هدف درمانی: به حداقل رساندن بیانگیزگی (تنبلی) 15 مداخله درمانی 16 ه( هدف درمانی: کاهش علائم و نشانههای جسمانی افسردگی 17 مداخله درمانی 17 منابع: 19 وزارت آموزش و پرورش سازمان آموزش و پرورش استان گلستان عنــوان: افسردگی در نوجوانان علل و روشهای درمان مولف: معصومه رمضانفر، معلم پایه دوم ابتدایی شهرستان گرگان، سابقه کار 29 سال سالتحصیلی 85-84