چکیده مشکلات روانی – اجتماعی کودکان و نوجوانان تأثیر مستقیم بر یادگیری و فرآیند تحصیل آنها دارد.
پژوهشهای بیشماری نشان میدهد که از هر پنج دانشآموز یک نفر دچار مشکلات مربوط به سلامت روانی است و متأسفانه به سبب عدم پیشگیری، اینگونه اختلالات رفتاری تا مقاطع تحصیلی بالاتر و حتی تا هنگام ورود به جامعه در دانشآموزان ماندگار است.
یکی از این اختلالات افسردگی میباشد که در کودکان سنین دبستانی و پیشدبستانی امری بسیار مهم و قابل توجه است و افسردگی کودکان با بزرگسالان تفاوتهای قابل توجهی دارد.
در بررسی کودکان افسرده توجه به رشد جسمانی، ظرفیت هوشی، ساختار شخصیتی و شرایط خانوادگی آنان امری است حائز اهمیت.
به عبارت دیگر دوران رشد و تحول کودکان بسیار حساس است.
مطالعات مربوط به افسردگی میبایست در بستر تحول روانی – شناختی آنان صورت پذیرد و کودکان برای رشد سالم خود به فضای عاطفی، عدم ارتباطات کلامی – روانی خوشایند و پرجاذبه در کانون خانواده میتواند گرههای بی تفاوتی و احساس تنهایی و گوشهگیری و افسردگی را پدید میآورد.
تقویت غنای عاطفی و انگیزههای ارتباطی کودکان در محیط خانواده، محشور شدن کودکان با صاحبان چهرههای گشاده و متبسم و منشهای پویا و افراد پرانگیزه و مثبتاندیش مهمترین گام در بهداشت روان و پیشگیر از اختلالات روانی است.
هرگونه تعارض و تضاد فکری در خانواده و در حضور فرزندان میتواند بند رفتارهای نامطلوب بخصوص افسردگی را در نهاد فرزندان بارور سازد.
به همین علت است که همواره انتظار میرود اولیاء مربیان و معلمان دبستانی و پیش دبستانی به مثابه الگوهای برتر بیش از دیگران از چهره گشاده و متبسم برخوردار باشند و زمانی که با کودکان محشورند آمیزهای از عطوفت و مهربانی و بردباری و گذشت و صداقت و شجاعت و منطق و استواری باشند.
مقدمه اگر میخواهیم مدرسههای ما عملکرد رضایتبخش داشته، دانشآموزانی مؤفق داشته باشیم، باید به سلامت جسم و روان آنها بطور همزمان توجه کنیم.
بسیاری از مشکلات روانی – اجتماعی کودکان و نوجوانان تأثیر مستقیم بر یادگیری و فرآیند تحصیل آنها دارد، مشکلاتی که از دوران کودکی در آنان درونی میشود و موجب عملکرد ضعیف آنها در مدرسه و به دنبال آن اعمال تنبیهها برای بدرفتاری و شکستهای تحصیلی میگردد.
به عنوان یک مدیر یا آموزگار یا حتی پدر و مادر نیاز داریم که نقش بهداشت روانی در سلامت محیط مدرسه (به دلیل برقراری روابط اجتماعی عاطفی کودکان و نوجوانان) را مدنظر قرار دهیم تا شاهد پیشرفتهای تحصیلی دانشآموزان در تمام مقاطع باشیم.
پژوهشهای بیشماری نشان میدهند که از هر پنج دانشآموز، یک نفر دچار مشکلات مربوط به سلامت روانی است و متأسفانه به سبب عدم پیگیری، این گونه اختلالات رفتاری تا مقاطع تحصیلی بالاتر و حتی تا هنگام ورود به جامعه، در دانشآموزان ماندگار است.
هرچند کارشناسان و متخصصان علوم رفتاری تلاش میکنند که اصول بهداشت روانی را در مدارس ابتدائی پایهریزی و اصلاح نمایند، به نظر میرسد که رعایت این اصول و موازین نیاز به آموزش زود هنگام در خانواده دارد.
خانواده اولین نهادی است که کودک در آن رشد و پرورش مییابد و مورد حماست مادی و معنوی پدر مادر و سایر اعضای خانواده قرار میگیرد.
طبیعی است هر چه فشار روانی و از هم گسیختگی اعضای خانواده بیشتر و عمیقتر باشد، نقش مربیان و آموزگاران دوره ابتدائی در ایجاد فضایی آرام و توأم با صمیمیت پررنگتر میشود.
گذشته از آن، مدرسه مکانی مقدس و استثنایی است که میتواند تأثیرش را در تمام مراحل رشد کودکان و نوجوانان برجای گذارد.
دانشآموزان بهترین ساعات روز خود را در مدرسه میگذارنند و البته آموزگاران و مربیان مدارس نیز بهترین فرصتها را برای آموزش مفاهیم مختلف (اعم از درسی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی) در اختیار دارند.
در این خصوص اگر هدف آموزش، رشد و ارتقای شایستگیها و تواناییهای کودکان و نوجوانان باشد، باید ایجاد محیطی سالم و سرشار از ویژگیهای مثبت انسانی، مثل شفقت، نوع دوستی، همکاری و ...
را با آموزش علوم و دروس کلاسیک همزمان سازند.
ایجاد محیطی سالم و حمایتگر بدیهی است که بکارگیری اصول بهداشت روانی در زمانی که کودکان و نوجوانان احساس ارزش و احترام میکنند، در حقیقت مهارتهای تندرست بودن و پرهیز از آسیبهای احتمالی در آنها رشد میکند و میتوانند به راحتی قوانین و مقررات مدرسه را بپذیرند.
مربیان و آموزگاران میتوانند اولین گام مثبت را برای پدید آوردن و تثبیت خصوصیات و ویژگیهای شایسته کودکان نوآموز بردارند.
آنها میتوانند با ایجاد محیطی عاری از مدرسه کار آسانی نیست م نیاز به همکاری و مشارکت تمام اعضای مدرسه دارد.
علاوه بر آن، تا زمانی که مدرسه درصدد تغییر و اصلاح ساختارهای اساسی آموزشی و پرورشی خود برنیاید، پایهریزی و تحکیم اصول بهداشت روانی در مدرسه غیرقابل حصول و دستنیافتنی است.
برای این که به هدفهای والای آموزشی دیت یابیم، همکاری و مشارکت والدین، آموزگاران و مدیریت مدرسه امری ضروری است.
در این صورت است که مؤفقیت بچهها در امر تحصیل تضمین میشود.
فشارهای روانی ناشی از رقابتهای کودکان و هیجانات گوناگون، نوآموزان را در جهت پیشرفت تحصیلی تحت کنترل درآورند و مانع از رشد احساسات منفی در آنها شوند.
رعایت اصول بهداشت روانی در کلاس درس، به ویژه در سالهای نخستین آموزش، به رشد و توسعه شیوههای تربیتی مناسب کمک میکند.
عوامل و نکات مهم در زمینه ایجاد فضایی سالم و حمایتگر در مدرسه عبارتند از: ایجاد حس تعلق و وابستگی گروهی: یکی از اساسیترین ویژگیهای هر انسان، احساس تعلقی است که نسبت به گروه و اجتماعی که در آن زندگی میکند، دارد.
زمانی که کودک یا نوجوانی نسبت به مدرسه، کلاس و دوستانش احساس وابستگی میکند، در حقیقت خود را با آنها هماهنگ و سازگار کرده و نسبت به آنان (اعم از مدیر، معلمان، کارکنان آموزشی و ...) حس اعتماد و اطمینان قلبی پیدا کرده است.
دانش آموز میتواند با این پشتوانه مثبت فکری مسائل و مشکلات گوناگون خود را با بیان کند و از طریق ایجاد روابط سالم بین فردی در صدد حل آنها بر آید.
مطالعات نشان می دهند که هر چه روابط دانشآموزان دوران ابتدایی صمیمی تر و دوستانه تر باشد، در سالهای بعدی تحصیل، مشکلات رفتاری کم تری از خود نشان میدهند.
اولین و مستحکمترین روابط اجتماعی کودکان، رابطه آنها با والدین و مربیان و آموزگاران دوره ابتدای مدرسه است که میتواند حس وابستگی و ارتباط با مدرسه را د آنان تحکیم بخشد.
داشتن رابطه نزدیک با معلمان سالهای اول تحصیل نقش مهم و برجسته ای در ایجاد حس تعلق و وابستگی کودک نسبت به مدرسه- محیطی که چند سال در آن رشد مییابد- دارد.
هنگامی که کودک احساس خوب و خوشایندی نسبت به پدر و مادر از یک سو و از سوی دیگر آموزگار و مربی خود دارد، این احساس رضایت و خوشنودی را به هر دو طرف منتقل می کند.
روش های که اغلب آموزگاران برای برقراری رابطه میان خانه و مدرسه اتخاذ میکنند، ارائه گزارشهای هفتگی از عملکرد و پیشرفت کودک در مدرسه و تکالیف درسیاش است.
مدیر مدرسه نیز برای برقراری ارتباط با اولیای بچهها از روشهایی مثل، ترتیب دادن جلسات ماهیانه، تشویق اولیا برای سهل و آسان با مسئولان مدرسه و در صورت نیاز ملاقاتهای خصوصی با اولیا استفاده میکند.
همچنین سایر کارکنان مدرسه که مسئولیت نظارت و رسیدگی به نظم و بهداشت دانشآموزان را به عهده دارند، میتوانند با ایجاد محیطی سالم و آموزنده، نامیدن بچهها با اسم، ایجاد ارتباط و دوستی با آنها (مثل: جعبه اعلانات را دیدهای؟
...
یا، کتابخانه کتابهای جدید آورده است، دوست داری آنها را ببینی؟
و غیره)، سعی کنند روحیه همکاری و تعاون و ارزشهای گروهی را در آنها تقویت کنند.
پیشرفت و مؤفقیت در امر تحصیل تمامی دانشآموزان نسبت به پیشرفتهایشان در درسها و فعالیتهای کلاسی کنجکاو و علاقهمندند و دوست دارند بدانند که آیا توانستهاند با مؤفقیت به اهدافشان برسند، یا خیر.
علاقه بچهها ناشی از تمایل آنها به محکزدن تواناییها و استعدادهای وجودیشان است.
در مورد آن گروه از دانشآموزانی که فاقد این خصیصهاند یا بیش از اندازه به والدین خود متکی هستند یا به طور کلی انگیزه و علاقهای برای پذیرش مسئولیت و انجام وظایفشان ندارند، آموزگاران و معلمان میتوانند با تشویق و تقویت انگیزههای آنها برای تداوم تلاشهایشان، به آنان کمک کنند تا نسبت به پیشرفت خود در مدرسه و رسیدن به مؤفقیتهای تحصیلی علاقهمند و کنجکاو باشند.
بدین منظور میتوانند: ابتدا به کودک کمک کنند تا هدفی برای خودش مشخص سازد (مثل: مطالعه و خواندن روانتر).
سپس به او یاد بدهند که چگونه شیوه دستیابی به آن هدف را پیدا کند (برای مثال: 10 دقیقه مطالعه، هر شب قبل از خواب).
وسیلهای برای سنجش خود ابداع کند (مثل مطالعه کتابی که قدری دشوار است.) مهلت معینی برای رسیدن به هدف نهاییاش در نظر بگیرد.
هرچند استفاده از این شیوه قدری زمان میبرد، ولی میتواند شیوه حل مسئله را به بچهها بیاموزد.
هدف از این آموزش آن است که دانشآموز بتواند مشکلی را تشخیص دهد و با در نظر گرفتن نتایج و پیامدهای احتمالی، روش حل مشکل را پیدا کند.
قدرت سازگاری با تغییرات انجام کارهای روزانه به صورت عادت، یکی از نکات مهم آموزش کودکان است.
بچهها با یک سلسله مفاهیم و اصول اولیه ساده در مقطع پیشدبستانی و سال اول ابتدایی به صورت انجام عادات روزانه مثل: جمعکردن وسایل شخصی در جعبه مخصوص، مسواک زدن روزانه و از این قبیل آشنا میشوند: نکته حائز اهمیت این است که کودک چگونه با تغییرات عادتی خود کنار میآید.
بعضی از کودکان نسبت به کمترین تغییری واکنش منفی مثل: ترس، خشم، اضطراب و ...
از خود نشان میدهند، به خصوص اگر در گذشته هم شاهد تجارب استرسآوری در این زمینه بوده باشند.
این بچهها برای این که بتوانند خودشان را با تغییرات مختلف در محیط مدرسه سازگار و هماهنگ کنند به کمک آموزگار یا مربی خود احتیاج دارند.
برای نمونه، ممکن است دانشآموزی نسبت به جابهجایی در کلاس واکنش منفی خشم و پرخاشگری از خود نشان دهد یا گوشهگیر و منزوی شود.
در اینصورت آموزگار میتواند با درک احساسات کودک و آرام ساختن او، سازگاری و انطباق با شرایط جدید را برای او راحتتر کند، زیرا بچهها به این ویژگی مهم و ارزشمند(سازگاری با تغییرات) که در دروان خردسالی در آنها شکل میگیرد و در تمام عمر مورد استفاده آنان واقع میشود، احتیاج دارند.
ممکن است این تغییرات در محیط خانه روی هدف مثل: تولد نوزاد جدید، بد خوابی، جابهجایی منزل و ...
در اینصورت بهتر است آموزگاران و مربیان، توجه والدین را به این موضوع جلب کنند و از آنها بخواهند در صورت ایجاد چنین تغییر و تحولاتی در خانه، آنها را نیز در جریان بگذارند.
در بسیاری از موارد والدین و مربیان میتوانند تأثیرات منفی اینگونه فشارهای روانی و اضطرابها را از راههای زیر به حداقل برسانند و به بچهها کمک کنند تا حس ثبات و کنترل بیشتری بر شرایط محیطیشان داشته باشند.
الف) آگاه کردن بچه ها نسبت به موقعیت جدید.
ب) تمرکز بر صلاحیت ها و شایستگیهای کودک پ) تکیه بر شرایط و موضوعاتی که تغییر نیافتهاند.
بالا بردن قدرت درک و تشخیص کودکان و نوجوانان نیاز به پرورش قدرت درک و تشخیص دارند.
آنها به تدریج با ارزشها و معیارهای گوناگون جامعه آشنا میشوند.
در این خصوص آموزگاران و مربیان مدرسه میتوانند با تشخیص پیشرفتهای تحصیلی بچهها، آنها را نسبت به عملکردشان در مدرسه آگاه سازند.
همچنین میتوانند با آموزش رفتارهای پسندیده در محیطهای آموزشی، آنها را ترغیب به رقابتهای سالم، خویشتنداری، کنترل نفس، نوعدوستی و وظیفهشناسی کنند.
برای مثال، اگر رفتار اشتباه و نابهنجاری از کودکی سرزد، آموزگار میتواند با صحبت درباره عمل اشتباه او (و نه شخص خود کودک)، رفتار صحیح را به او متذکر شود.
گاهی بچهها اساساً رفتار درست و مناسب را نمیدانند و ناخواسته کاری میکنند که مورد سرزنش و نکوهش قرار میگیرند.
در چنین شرایطی بهتر است ابتدا معلم به صحبتهای کودک و علت رفتار او خوب گوش کند و سپس سعی کند با بالا بردن قدرت فهم و تشخیص دانشآموز، رفتار صحیح را به او بیاموزد.
گاهی پیش میآید که دانش آموزان را به علل مختلف نزد مدیر میفرستند.
در این گونه موارد، خوب است مدیر مدرسه سعی کند با تکیه بر نکات و ویژگیهای مثبت بچهها صحبت را آغاز کند و کمکم به رفع مشکلات آنها بپردازد.
انجام اینکار باعث آرام شدن دانشآموزان و به تأخیر افتادن عکسالعملهای هیجانی آنها میشود.
کمک کردن به کودکان و نوجوانان برای شناخت ویژگیها و صفات مثبت و ارزشمند انسانی، آنان را به سوی رفتارهای پسندیده و مقبول اجتماع سوق میدهد.
پس بهتر است همواره از روانشناسان و مشاوران تحصیلی خواست تا فعالیتهایی برای دانشآموزان طراحی و پیشنهاد کنند که شناخت و درک آنها را از موقعیتهای مختلف بالا ببرد و رفتارهای مثبت و سازنده را در آنان پایدار و تثبیت کند.
تشویق به تصمیم گیری مربیان و آموزگاران لازم است خواستها و انتظاراتشان را از بچهها بطور مشخص برای آنها بیان کنند .
بدین ترتیب دانشآموزان به مرور به قابلیتها و تواناییهایشان پی میبرند و برای جلب نظر در کلاس و انجام تکالیف درسیشان برمیآیند.
برنامهریزان آموزشی میتوانند با ایجاد فرصتهایی برای انجام فعالیتهای فوق برنامه ابتکاری مثل تهیه روزنامه دیواری، خبرنامههای کلاسی و مدرسهای، تشکیل گروههای فرهنگی و کتابخوانی و ...
نظر دانشآموزان را به رفتارهای اجتماعی پسندیده مثل داشتن ارتباط سالم اجتماعی، مسئولیتپذیری فردی و تقویت روحیه تعاون و همکاری جلب کنند، راههای تصمیمگیری را به روی آنها بگشایند و دید آنان را نسبت به جامعه آینده وسعت بخشند.
تجربه اندوزی و درس گرفتن از اشتباهات یکی از عوامل اساسی مؤفقیت دانشآموزان، همانا توانایی درس گرفتن از اشتباهات گذشتهشان است.
زمانی که بچهها قدرت درک شکستهای خود را بطور معقول داشته باشند، میتوانند با شناخت محدودیتها، نقاط ضعف و مشکلاتشان، تعریف مجددی از اهداف خود داشته باشند و دوباره با تصمیم به تلاش و کوشش بیشتر، از تجربه قبلی خود درسی ارزشمند بگیرند.
تحقیقات نشان میدهند دانشآموزانی که توان بالایی برای مقابله و رویارویی با ناکامیها و شکست های تحصیلی دارند، قدرت تجدید نظر و نواندیشی بالاتری نسبت به سایر بچهها دارند.
آموزگاران در استفاده از تجارب و اشتباهاتشان، امکان دستیابی به راهحلهای جدید را برای آنها آسان کنند.
این کار به بچهها کمک میکند تا تواناییهای خود را دوباره ارزیابی کنند و با یافتن شیوهای جایگزین، به هدفشان که همانا مؤفقیت در امر تحصیل است نایل آیند.
تشخیص مشکل و ارائه راهحل اگر آموزگاران و مسئولان آموزشی مدارس بتوانند نشانهها و علائم مشکلات بچهها را زود تشخیص دهند و با ارزیابی کلی و درست از موقعیت دانشآموز، او را به سمت حل مشکلش سوق دهند، مؤثرترین گام را در جهت مؤفقیت او برداشتهاند.
مسائل دانشآموزان معمولاً از دوره ابتدائی آغاز میگردند که در بعضی موارد به دبیرستان کشیده میشوند.
پس اگر آموزگاران دوره دبستان نسبت به مشکلات رفتاری – روانی بچهها واقفتر و مسلطتر باشند، سریعتر میتوانند راهحلی برای رفع این مشکلات در بچهها بیابند و اجازه ندهند مشکل سادهای که میتواند طی چند ماه حل شود، تبدیل به یک معضل آموزشی – اخلاقی شود.
از آن جا که کودکان دوره ابتدایی نمیتوانند خودشان مشکلشان را به طور واضح و صریح بیان کنند، به همین سبب مربیان و آموزگاران آنها ابتدا باید با نشانههای این گونه مشکلات آشنا باشند، تا بتوانند با تشخیص درست و زود هنگام ناراحتی او، سعی کنند راهحل مناسبی برای رفع آن درنظر بگیرند.
برای مثال، کودکی که مرتباً یک کار و عمل را تکرار میکند ( نوشتن و پاک کردن) با آثاری از اضطراب در رفتارش مشاهده میشود (جویدن ناخن یا مکیدن انگشت)، به گونهای وسواس عملی در رنج است.
همچنین کودکی که مستعد افسردگی است در مراحل اولیه دیر شناخته میشود، زیرا معلم به تصور اینکه دانشآموز روحیه آرام و منضبطی دارد، زیاد به او توجه نمیکند و افسردگی او ناشناخته باقی میماند.
دومین اقدامی که آموزگار میتواند برای دانشآموزانی که نشانگان جدی رفتاری دارند، انجام دهد، معرفی آنان به یک مشاور تحصیلی یا روانشناس مدرسه است تا با پیگیری و بررسی دقیقتر مشکل درصدد حل آن برآیند.
بطور کلی برای تشخیص نشانگان و مشکلات رفتاری دانشآموزان میتاوان به نکات زیر توجه کرد: آیا تغییر رفتار در دانشآموز جدید است؟
آیا دانشآموز این علائم را گاهی از خود نشان میدهد یا دائمی است؟
مشکل رفتاری او چه زمانهایی بروز میکند یا به اوج خود میرسد؟
در صورت در میان گذاشتند مشکل با والدین کودک و کمکهای آموزگار آیا علائم بهبودی مشاهده میشود؟
آیا مشکل دانشآموز بر عملکرد تحصیلی و رفتارهای اجتماعی او تأثیر میگذارد؟
آیا دانشآموز دشوار موجب اختلال در روند آموزش کلاس میشود؟
آیا دانشآموز دشوار میتواند مشکلش را کنترل کند؟
آیا خطری برای خودش یا سایر دانشآموزان ندارد؟
و ...
در خاتمه چند راه کار مفید و سازنده برای ایجاد محیطی سالم در مدرسه، به منظور بهبود وضع بهداشت روانی دانشآموزان پیشنهاد میشود.
استقبال از حضور والدین در مدرسه و شرکت آنان در انجمنها و گردهماییهای مختلف، تا حدی که آنان احساساً ارزش و احترام کنند.
پایبندی به این اصل از حساسیت ویژهای برخوردار است و موجب گسترش حمایتهای والدین از اهداف و عملکرد مدرسه میشود.
مشارکت دادن والدین یا سایر اعضای خانواده در امر برنامهریزیهای آموزشی، تصمیمگیری درباره مسائل بهداشتی مدرسه و روند پیشرفت تحصیلی دانشآموزان.
معرفی و شناساندن انجمنها، سازمانها و مراکز آموزشی مختلف به اولیای دانشآموزان.
در اختیار گذاشتن منابع و مأخذ آموزشی مفید و سازنده برای پیشرفت و ارتقای توانمندیهای فکری والدین.
ایجاد ارتباطی مؤثر و پویا اگر آموزگاران دوره دبستان بین آموزگاران و والدین بچهها نسبت به مشکلات رفتاری.
استفاده از نظریات و ایدههای خلاقانه اولیا در جهت پیشبرد اهداف آموزشی مدرسه.
تشکیل کلاسهای آموزشی تربیتی برای والدین و مراقبین دانشآموزان.
هماهنگ ساختن امکانات مدرسه با انتظارات و خواستهای والدین.
تشویق دانشآموزان به رعایت نکات ایمنی – بهداشتی در مدرسه.
آموزش و تقویت رفتارهای سازنده و مثبت در دانشآموزان.
هماهنگی بین مدرسه و سایر نهادهایی که وظیفه سلامت کودکان را به عهده دارند.
که در زیر افسردگی به عنوان یک مشکل روانی – رفتاری مورد بررسی قرار میگیرد.
افسردگی در کودکان و پیشگیریهای اولیه مسئله وجود افسردگی در کودکان خردسال و سنین پیش دبستانی ودبستانی امری است بسیار مهم و قابل توجه.
تشخیص ودرمان پدیده "افسردگی"در کودکان ، بویژه در دوره های اولیه رشد و تحول آنها فوق العاده وحساس ودر عین حال متضمن دقت ودرایت خاص است .
در حقیقت آن چه در ارتباط با پدیده افسردگی در کودکان بیش از هر چیز دیگر قابل ملاحظه است ، مسئله اتخاذ تدابیر لازم برای پیشگیری از ابطلای کودکان به اختلال افسردگی است.چرا که افسردگی در سنین کودکی می تواند عواقب بسیار نامطلوب و ناخوشایندی در دوران نوجوانی و بزرگسالی به همراه داشته باشد.
در این مقاله با اشاره به خلاصه ای از تاریخچه مطالعات وبررسی های مربوط به افسردگی در دوران کودکی وتفاوت های احتمالی آن با افسردگی بزرگسالی ، مسئله چگونگی تشخیص افسردگی در بین کودکان واهمیت امر پیشگیری اولیه از افسردگی مورد توجه و بحث قرار خواهد گرفت .در واقع مجموعه پژوهشها ومطالعات انجام شده در باره پدیده افسردگی در دوران کودکی بیانگر آن است که بخش قابل توجهی از موضوعات ومباحث مورد توجه در این ارتباط به اصل مسئله وجود یا عدم نشانگان یا سند رم افسردگی در کودکی دلالت دارد .
به سخن دیگر به دلیل اهمیت و حساسیت فوق العاده تشخیص اختلال افسردگی و نسبت دان خلق افسرده به کودکی که از سرزندگی و نشاط مورد انتظار کودکی برخوردار نیست، روانشناسان و محققان مختلف سعی کردهاند با دقت هر چه بیشتر به این موضوع بپردازند.
به همین علت در گستره موضوع مورد بحث مطالعات قابل ملاحظهای انجام پذیرفته است.
در ارتباط با پدیده افسردگی در کودکان، طی دو دهه گذشته تحقیقات قابل توجهی انجام پذیرفته و نظریههای مختلفی مطرح شده است.
برخی از روانشناسان وجود پدیده افسردگی در دروه کودکی را مورد تردید قرار داده و بالعکس برخی دیگر مسئله افسردگی را در درصد قابل توجهی از کودکان مورد تأیید و تأکید قرار دادهاند در همین زمینه کانت ول (1992) به چهار دیدگاه متفاوت در ارتباط با وجود اختلال افسردگی و تظاهرات آن در دوره کودکی اشاره کرده است.
از نظر تاریخی، اصلیترین علت ایجاد تردید در مورد وجود پدیده افسردگی در کودکان، برگرفته از دیدگاههای برخی از نظریهپردازان روان تحلیلگری است.
آنان بر این باور بودهاند که محدودیتها و فاشرهای ناشی از فرایند تحول روانی – جنسی در کودکان زمینهای فراهم میآورد که کودکان پدیده افسردگی را تجربه نکنند.
همچنین برخی از روان تحلیلگران معتقدند از آنجا که نهاد فرامن (Super Ego) در کودکان، بصورت مطلوب فعال نیست، آنها فرصت یافتن اختلال احساس درونی را که خود مقدمه لازم برای اختلال افسردگی است، نیمیابند.
لذا برای ایشان مسئله افسردگی در کودکان خردسال نمیتواند مفهوم درستی داشته باشد.
دومین دیدگاه مهم در ارتباط با پدیده افسردگی کودکان به نظر برخی از روانشناسان مربوط میشود که افسردگی در کودکان را افسردگی پنهان یا پوشیده مینامند (سیترین و همکاران، 1984) ایشان بر این اعتقادند که افسردگی در کودکان وجود دارد، لیکن نشانهها و تظاهرات افسردگی کودکان با بزرگسالان تفاوتهای قابل توجهی دارد.
طرفداران این دیدگاه به گونهای که انتظار میرود نتوانستهاند مبانی نظری و معیارهای موردنظر خود را در مورد افسردگی پنهان یا پوشیده در کودکان، تبیین کنند.
البته برخی از ایشان اعتقاد دارند که بعضی از اختلالات رفتاری و مشکلاتی مثل شبادراری (عدم کنترل ادرار)، تندخویی و لجبازی در کودکان میتواند ناشی از افسردگی پنهان یا پوشیده یا نشانی از آن باشد.
در هر حال لازم است تحقیقات گستردهای در این ارتباط صورت پذیرد.
سومین و چهارمین دیدگاه در ارتباط با پدیده افسردگی در کودکان که در مطالعات و پژوهشهای اخیر مورد بررسی قرار گرفته است (کانت ول، 1992) بطور خلاصه بیانگر این مسئله است که نشانگان افسردگی در کودکان بطور قابل ملاحظهای با علائم افسردگی در بزرگسالان مشابهت دارد.
بهرغم برخی از تفاوتهای اندک بین دیدگاه سوم و چهارم، در مجموع پیروان این دو دیدگاه بر این باورند که بین علائم آشکار بالینی افسردگی در کودکان و افسردگی بزرگسالان تفاوت محسوسی وجود ندارد.
در یک بررسی علمی جامع که توسط دو نفر از محققان مجرب در زمینه افسردگی انجام شد (کووکس و یک، 1987)، مشخص گردید که علائم افسردگی در کودکان با نشانگان افسردگی در بزرگسالان بک مواردی همچون: تغییرات خلقی، تغییرات شناختی، تغییرات انگیزشی و اختلالات زیستی و روانی حرکتی از علائم اساسی افسردگی بزرگسالان محسوب میشود و در بررسی بالینی ویژگیهای کودکان افسرده نیز همین علائم به صورت قابل توجهی مشهود است.
به سخن دیگر مشابهت فوقالعاده علائم و نشانگان افسردگی در کودکان و بزرگسالان به گونهای قابل توجه است که تفاوتهای جزئی بین این دو گروه (کودکان و بزرگسالان) را تحتالشعاع قرار میدهد.
در واقع بررسیهای دقیق درباره افسردگی کودکان و بزرگسالان بیانگر این حقیقت است که نشانگانی که برخی از روانشناسان از آنها به عنوان علائم پوشیده یا پنهان افسردگی ناممیبرند، ممکن است در بین بزرگسالان افسرده حاکی از برخی ویژگیهای رفتاری خاص بوده، نمودی از بعضی اختلالات رفتاری مثل نبود کنترل ادرار یا ناخن جویدن در کودکان افسرده باشد.
در یک مطالعه جامع دیگر که توسط جمعی از روانشناسان و روانپزشکان انجام گردید (مارکس، گرین هیل و چمبرز، 1988)، نتایج حاصل بیانگر این نکته بود که نه تنها مشابهت قابل توجهی در نشانگان و تظاهرات افسردگی در کودکان و بزرگسالان وجود دارد، بلکه از نظر معیارهای تشخیصی نیز تشابه فوقالعادهای در تشخیص افسردگی در کودکان و برزگسالان به چشم میخورد.
به علاوه در این مطالعه و بررسی جامع مشخص گردید که کودکان و بزرگسالان افسرده پاسخ نسبتاً مشابهی به درمان دارویی یکسان (ایمی پرامین) میدهند.
بررسی وضعیت خانوادگی کودکان مبتلا به افسردگی نیز بیانگر این نکته بود که در خانوادههای ایشان سابقه ابتلا به اختلالات روانی وجود داشته است.
در هر حال باید توجه داشت که اغلب نشانههای پدیده افسردگی در کودکان، نوجوانان و بزرگسالان مشابه بوده، کاربرد مقیاسها و معیارهای تشخیصی یکسان برای تعیین میزان و شدت افسردگی در ایشان امری است کاملاً کاربردی و منطقی.
خلاصه کلام آنکه افسردگی به عنوان یک اختلال قابل توجه روانی از یک الگوی خاص و تصویر روانشناختی مشخص و واحدی پیروی میکند.
در هر حال دیدگاهی که تأکید جدی بر مشابهت نشانگان پدیده افسردگی در کودکان و بزرگسالان دارد، در سالهای اخیر در پی انجام مطالعات متعدد بطور قابل ملاحظهای مورد حمایت و تأکید قرار گرفته است.
از جمله مطالعات انجام شده در ارتباط با مشابهت افسردگی کودکان با بزرگسالان، مطالعهای است که توسط کازدین، فرنچ، یونیس، اسولت و شریک (1989) انجام شد.
ایشان یک مقیاس احساس ناامیدی ویژه کودکان تهیه کردند.
این ویژه بزرگسالان تهیه و برای کودکان سنین 8 تا 13 سال هنجار یابی شد.
این محققان دریافتند که احساس ناامیدی در کودکان با شدت پدیده افسردگی در آنها هم بستگی مثبت و برعکس با عزت نفس و احساس خود ارزشمندی رابطه منفی دارد.
به بیان دیگر کودکانی که از احساس خود ارزشمندی بالایی برخوردارند کمتر دچار افسردگی میشوند و بالعکس بچههایی که فاقد احساس خود ارزشمندی و عزت نفس کافیاند، بیشتر در معرض احساس ناامیدی و افسردگی واقع میشوند.
از جمله نتایج این تحقیق بیانگر این حقیقت است که ناامیدی به عنوان اصلیترین مؤلفه افسردگی در بزرگسالان در ارتباط با کودکانی که مبتلا به افسردگیاند نیز همان دلالت را دارد.
یعنی احساس ناامیدی در کودکان و بزرگسالان با پدیده شوم افسردگی ارتباط تنگاتنگ دارد.
در مجموع یافتههای مطالعات بیشتری درباره پدیده افسردگی در کودکان انجام پذیرد.
توجه به ابعاد تحولی افسردگی در کودکان در مطالعات و پژوهشهای مربوط به افسردگی در کودکان، همواره باید به فرآیند تحول روانی آنان توجه کرد.
در قلمرو تحقیقات مربوط به افسردگی کودکان شایسته است بطور جدی شرایط شناختی و عاطفی آنان را مورد توجه قرار داد و رابطه این شرایط را با خلق افسرده کودکان بررسی کرد.
در بررسی وضعیت کودکان افسرده توجه به رشد جسمانی، ظرفیت هوشی، ساختار شخصیتی و شرایط خانوادگی آنان امری است حائز اهمیت.
مطالعات مربوط به افسردگی کودکان میبایست در بستر تحول روانی – شناختی آنان صورت پذیرد.
نکات قابل ملاحظه در پیشگیری از افسردگی در کودکان با توجه به علل پدید آیی افسردگی ر کودکان، نوجوانان و بزرگسالان و مطالعات انجام شده درباره ویژگیهای روانی و اجتماعی کودکان افسرده، شایسته و بایسته آن است که تدابیر لازم برای پیشگیری از افسردگی در کودکان اتخاذ گردد.
نتایج حاصل از تحقیقات به عمل آمده و گستره آن میتواند کمک مؤثری در پیشگیریهای اولیه شمار آید.
هدف از پیشگیری اولیه، اتخاذ تدابیر لازم و انجام اقداماتی است که میتواند سلامت و بهداشت روانی کودکانی را تضمین کند، وضعیت روانی آنان را ارتقا دهد و موجب سازش یافتگی اجتماعی هرچه بیشتر ایشان شود.
توجه به ویژگیهای زیستی، شناختی، روانی و اجتماعی کودکان در دورههای اساسی آنان و تلاش برای اتخاذ مؤثرترین روشها برای حسن تأمین نیازهای زیستی و روانی ایشان، اساسیترین اقدام در جهت پیشگیری اولیه از ابتلای کودکان به اختلالات روانی، بالاخص افسردگی است.
باید توجه داشت که برخلاف بزرگسالان که تا حدودی نگرشها، نیازها و طرحهای نسبتاً ثابت و پایداری دارند، نگرشها و تنوع نیازهای کودکان به تناسب رشد و تحول آنان همواره در حال تغییر است.
در پاسخ به نیازهای ایشان میبایست اینگونه تغییرات طبیعی کاملاً مدنظر باشد.
در حقیقت توجه به پیشگیری اولیه در ارتباط با کودکان مؤثرترین و اثربخشترین روش است.
پیشگیری اولیه در کودکان بسیار مؤثرتر از پیشگیری اولیه در بزرگسالان است، چرا که بسیاری از مشکلات و اختلالات روانی موجود در بزرگسالان ریشه در دوران کودکی آنان دارد.
به سخن دیگر پیشگیری مؤثر از مشکلات روانی افراد بالغ نیز در گرو پیشگیری از اختلالات روانی کودکان است.
از اینرو تأمین بهداشت روانی کودکان و ارتقای وضعیت بهداشتی آنان امری است فوقالعاده حائز اهمیت.
احساس خانهگریزی و همسر ستیزی و اندیشه جدایی و طلاق در یکی از زوجین یا هر دو میتواند کانون خانواده را خلأهای عاطفی مواجه سازد.
در حالی که کودکان برای رشد سالم خود به فضای عاطفی، عدم ارتباطات کلامی 0- روانی خوشایند و پرجاذبه در کانون خانواده میتواند رگههای بیتفاوتی و احساس تنهایی و گوشهگیری و افسردگی را در کودکان پدید آورد.
تقویت غنای عاطفی و انگیزههای ارتباطی کودکان در محیط خانواده، محشور شدن کودکان با صاحبان چهرههای گشاده و متبسم و منشهای پویا و افراد پر انگیزه و مثبتاندیش مهمترین گام در بهداشت روان و پیشگیری از اختلالات روانی است.
هرگونه تهدید، تحقیقر، تنبیه و تخریب شخصیت کودک به بهانههای مختلف میتواند ضعف در عزت نفس، احساس کمکفایتی و کمارزشی را به همراه داشته باشد و منجر به احساس ناامیدی و افسردگی گردد.
احساساً ناچیز بودن، احساس کمارزشی، احساس بیکفایتی، احساس خردی و بیمقداری، احساس گناهکار بودن، احساس تعارض و تضاد درونی، ایجاد رقابتهای نابرابر و احساس خشم و خصومت نسبت به دیگران، هموارترین زمینههای پدید آیی اختلال شخصیت، اضطراب و افسردگی است.
نگاههای محبتآمیز، تعامل کلامی پر از عطوفت، زبان تشویق، تأیید و ترغیب، توجه و تأکید بر توانمندیها و نقاط مثبت وجود، بها باشد، تقویت عزتنفس و احساس خودارزشمندی، اعتلای قدرت اراده و تصمیمگیری، ایجاد و تقویت نگرش مثبت و خوشایند در کودکان نسبت به محیط اطراف و ارتباطات اجتماعی، ایجاد و تقویت انگیزه تلاش در آنان با انجام حمایتهای روانی و عاطفی، برقراری و استمرار روابط صمیمانه، رفیقانه، حکیمانه و صادقانه با کودکان در پیشگیری از اختلالات روانی بالاخص ابتلا به افسردگی را فراهم و سلامت روان و رشد مطلوب شخصیت آنان را تضمین میکند.
هرگونه تعارض و تضاد فکری و رفتاری بین پدر و مادر و تهدید و تکذیب مستمر یکدیگر در فضای خانه، به ویژه در حضور فرزندان، میتواند بذر بسیاری از رفتارهای نامطلوب همانند لجبازی، پرخاشگری ، بیتفاوتی، سرد مزاجی، اضطراب و افسردگی را در نهاد فرزندان بارور سازد و بالعکس همدلی و همراهی و تعامل مطلوب پدر و مادر، زبان تأییدف تشویق و تکریم، کلام صادقانه، صمیمانه و رفیقانه و رفتارهای متقابل و سبقت جویانه توأم با گذشت و ایثار و صبوری و احسان ایشان میتواند مناسبترین بستر را برای تضمین سلامت و بهداشت روانی فرزندان تأمین کند.
بدون تردید پدران و مادران و مربیان کودکان سنین پیشدبستانی و دبستانی در امر بهداشت روانی و مصونیت کودکان در برابر پدیده نامیمون و متأسفانه نسبتاً فراگیر افسردگی مسئولیت خطیری بر عهده دارند.
خصیصههای شخصیتی اولیا و مربیان کودکان سنین پیشدبستانی و دبستانی در تحول شخصیت و سلامت و بهداشت روانی آنها تأثیر فوقالعادهای دارد.
به همین علت است که همواره انتظار میرود اولیا، مربیان و معلمان کودکان پیشدبستانی و دبستانی به مثابه الگوهای برتر، بیش از دیگران از چهره گشاده و متبسم برخوردار باشند و شخصیت و منش آنها در همه شرایط و موقعیتها، به ویژه زمانی که با کودکان محشورند، آمیزهای از بردباری، تعهد و دلسوزی، گذشت و ایثار، صداقت و شجاعت و منطق و استواری باشد.
پینوشت 1- CANTWELL 2- CYTRYN AND MCKNEW(1984) 3- KOVACS AND BECK 4- BECK 5-MARX GREENHILL AND CHAMBERS 6- IMIPROMINE 7- KAZDIN , FRENCH, UNIS ,ESVELDT AND SHERICK (1989) منابع: - CANTWELL, D, (1992), CHILDHOOD DEPRESSION: A REVIEW CURRENTS RESEARCH NEW KORK, PLENUM PRESS.
- CYTRYN L, AND MCKNEW.
D.H(1984), PROPOSED CLASSIFICATION A CHILDHOOD DEPRESSION , N.K.
- BECK , A T.
(1974) DEPRESSION: CLINICAL EXPERIMENTAL AND THEORICAL ASPECTS, NEW YORK HARPER AND ROW.
- KAZDIN, A.E.
FRENCH N.H.
UNIS A.S.
ESVELDT, K.
AND SHERICK, R.B (1989), HOPELESSNESS, DEPRESSION, AND SUICIDAL INTENT AMONG PSYCHIATRICALLY DISTUERBED IMPATIENT CHILDREN.
JOURNAL CONSULTING AND CLINICAL PSYCHOLOGY.