دنیای آینده پیام خوشبختی و رفاه برای مردمی دارد که خوب و سریع یاد میگیرند.
هدف تدریس، بادآوری اسفنج جذب سخنان معلم نیست، بلکه تداوم یادگیری پس از ترک کلاس است.
واژه تدریس معادل عمل کردن و واژه یادگیری معادل واژه یاد گرفتن است.
باید تدریس منجر به یادگیری شود.
مدیران آموزش و معلمان عزیز ما عنوز هم ایثارگرانند.
از خود مایه میگذارند تا امید جامعه به آموزش و پرورش مطلوب را زنده نگهدارند.
توجه و حمایت همه جانبه از کسانی که این راه خطیر را برگزیدهاند، پرصوابترین راه زیستن است.
اعتلای کیفیت اثربخش خدمات در ایران و معلمان برای بهبود یادگیری شاگردان در گرو حرفهای شدن آنان است.
منتقدان بسیاری معتقدند که آموزش خوب است که بتواند به شاگردان کمک کند تا مطالب کتابها را به صورت مفهومی بیاموزند، ولی به نظر ما آموزش خوب است که فرد را در یادگیری مفهومی مستقل سازد و حصول با اهداف آن از جمله رشد جسمی، ذهنی، هنری، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، معنوی، روحی، پرورش استعدادها، قابلیت فردی، شغلی، تحصیلی، حرفهای و ...
دانشآموزان و دانشجویان را تسهیل کند.
به نظر شما وقتی نوجوان 12 سالهای با استفاده از آزمایشگاه زبان، لغات و مفاهیم جدیدی را در یک زبان بیگانه فرا میگیرد و از پیشرفت خود راضی به نظر میرسد، چه حادثهای رخ داده است؟
یا اینکه وقتی دانشجوی تاریخ با استفاده از بیشتر تاریخی خود به تحلیل روند سیاسی اجتماعی جامعه میپردازد، و یا دانشجوی رشته فنی مهارتهای لازم را در کار کردن با موتورها و دستگاههای فنی پیچیده کسب میکند و به این مهارت خود میبالد، چه تحولی صورت گرفته است.
هر یک از مثالهای فوق، بیانگر نوعی از انواع یادگیری در مدرسه است.
اما آیا یادگیری شما در مدرسه رخ میدهد؟
خیر.
یادگیریدر همه جا اتفاق میافتد: منزل، کارخانه، کوچه، خیابان و .....
در واقع یادگیری شامل تمام مهارتها، گرایشها، دانشها و معلوماتی است که انسان در طول زندگی خود کسب میکند.
اگرچه همه روانشناسان تربیتی و متخصصان تعلیم و تربیت مفترفند که یادگیری شما در مدرسه رخ نمیدهد، اما معمولاً به بررسی آن نوع از یادگیری که در مدرسه رخ میدهد، بیشتر علاقه نشان میدهند.
برای یادگیری تعاریف متعددی ارائه شده است.
اکثر مردم و بسیاری از معلمان یادگیری را عبارت از کسب اطلاعات، معلومات یا مهارتهای خاص میدانند.
عدهای از مربیان آن را انتقال مفاهیم علمی از فردی به فرد دیگر تصور میکنند.
در چنین برداشتی از یادگیری، ذهن شاگرد به منزله انبار یامخزنی خالص تصور میشود که باید بوسیله معلم پر شود.
در فرآیند این نوع یادگیری، معلم نقش اساسی دارد.
او علاوه بر آنکه مفاهیم علمی را به شاگرد انتقال میدهد، تعلیم را نیز برعهده دارد.
اما در این میان، شاگرد چندان فعالیتی از خود بروز نمیدهد و بیشتر حمایتپذیرندگی و انفعالی دارد و تنها وظیفهاش گوش دادن به سخنان معلم و به خاطر سپردن مطالب درسی است.
در این نوع یادگیری، هرچه شاگرد مطالب علمی و ادبی را بیشتر با خاطر بسپارد، پیشرفت بیشتری نصیب او میشود، اما یادگیری از طریق حفظ و تکرار موجب یادگیری معنادار ندارد و اغلب مطالب علمی برای شاگرد، نامفهوم میماند، زیرا ارتباط و تناسبی با تجارب زندگی واقعی او ندارد.
در این نوع فعالیت آموزشی به نیازها و رغبتها و علائق شاگردان اصولاً توجه نمیشود.
بنابراین این شیوه تحصیل چندان تغییری در طرز تفکر عادات و تمایلات و اعمال شاگردان ایجاد نمیکند.
عادات ناپسند، طرز تفکر نادرست و غیرمنطقی، قضاوتهای بیپایه، خشم و ترس بیجا، ضعف و تزلزل دائم، کمی رشد اخلاقی و اجتماعی و دارا نبودن روح همکاران حاصل چنین برداشتی از یادگیری و معلول روشهای نادرسی است که با چنین تفکری در مدارس اعمال میشود.
رفتارگرایان، رفتار را تغییر در رفتار قابل مشاهده و اندازهگیری تعریف کردهاند.
یادگیری با هر بینشی که تعریف شود، اساس رفتار انسان را تشکیل میدهد و نخستین صفت بارز آن تغییر است.
البته یادگیری که به تدریج رخ میدهد و نسبتاً ثابت و پایدار است و بر اثر تجربه حاصل شود.
از طریق یادگیری فرد با محیط خود آشنا میشود و در مقابل محیط مقاومت میکند، محیط را تغییر میدهد، برای تامین احتیاجات خود از آن استفاده میکند، گاهی تحت تاثیر آن قرار میگیرد و زمانی خود را با آن سازگار و منطبق میسازد.
در واقع یادگیری فرآیندی است که طی آن رفتار موجود زنده بر اثر تجربه تغییر مییابد.
بنابراین اگر بخواهیم تعریفی همه جانبه و درخور از یادگیری ارائه دهیم، میتوانیم از تعریف هیلگارد و مارکوئیز استفاده کنیم: یادگیری عبارت است از فرآیند تغییرات نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه فرد بر اثر تجربه.
در این تعریف با 5 اصطلاح مواجه میشویم، یعنی: فرآیند، تغییر، نسبتاً پایدار، رفتار بالقوه و تجربه.
مفهوم فرآیند فرآیند بر وقایع و روابط پویا، جاری، مستمر و پیوسته در حال تغییر اطلاق میشود.
بنابراین از ویژگی بارز فرآیند، حرکت و پویایی آن است.
این امر بر اثر تعامل دائم اجزاء و متغیرهای موجود در آن صورت میگیرد و در واقع یک فرآیند آغاز و پایانی ندارد.
پس میتوان گفت که یادگیری یک فرآیند است، چون تمامی مشخصات یک فرآیند را داراست، یعنی بر اثر تعامل دائم فرد با محیط صورت میگیرد و همیشه و در همه جا به طور پیوسته و مستمر صورت میگیرد.
مفهوم تغییر یادگیری نوعی تغییر است که در فرآیند تجربه اتفاق میافتد، اما نه هر تغییری، بلکه تغییری یادگیری محسوب میشود.
اولاً به تدریج حاصل شود و ثانیاً نسبتاً ثابت و پایدار باشد.
بنابراین تغییرات ناشی از رشد و بلوغ و تغییرات فیزیولوژیک (مثل تغییر اندازه مردم چشم در تاریکی) و تغییراتی که بر اثر عوامل مکانیکی یا شیمیایی (مانند گرفتگی ماهیچهها بر اثر خستگی و استعمال داروها) بوجود میآید، یادگیری نیست.
مفهوم نسبتاً پایدار کاربرد مفهوم نسبتاً پایدار به این دلیل است که تغییرات موقت رفتار از نوع انگیزش، انطباق حسی یا خستگی ناشی میشوند.
از حیطه یادگیری بیرون هستند، زیرا تغییرات حاصل از یادگیری، تغییرات نسبتاً پایدارند.
به عبارت دیگر، یادگیری دربر گیرنده تغییرات نسبتاً دائم است و رفتار موردی، لحظهای و یا متعادلی به هیچ وجه یادگیری نامیده نمیشود.
مفهوم رفتار بالقوه کاربرد عبارت رفتار رفتار بالقوه، دلیل بر تفاوت بین مفهوم یادگیری و عملکرد است.
یادگیری تغییراتی است که در ساخت ذهنی فرد ایجاد میشود و در حال حاضر، قابل اندازهگیری نیست.
مقداری از تغییرات حاصل از یادگیری، ممکن است به علت مساعد بودن شرایط به رفتار بالفعل تبدیل شود که در اصطلاح به آن عملکرد میگویند، ولی همیشه نباید انتظار داشت که آثار یادگیری بلافاصله در رفتار بالفعل یا عملکرد یادگیرنده پدیدار شود.
گاهی اوقات بدون اینکه در رفتار بالفعل فرد تغییری حاصل شود، یادگیری بوقوع میپیوندد.
مثلاً ممکن است دانشجویان رشته علوم تربیتی، مفاهیم مربوط به درس «روش ها و فنون تدریس» را یاد بگیرند، اما فرصت تدریس برای آنان فراهم نگردد و رفتار بالقوهشان به عملکرد تبدیل نشود.
از همین روست که هیلگارد و مارکوئیز در تعریف یادگیری به جای تغییر در رفتار، اصطلاح تغییر در رفتار بالقوه را برگزیدهاند.
مفهوم تجربه کاربرد کلمه تجربه در تعریف، حاکی از این است که تنها آن دسته از تغییرات رفتار را میتوان یادگیری نامید که محصول تجربه، یعنی تاثیر متقابل فرد و محیط در یکدیگر باشد.
اگر تجربه را تعامل میان فرد و محیط، یعنی تاثیرپذیری فرد از محیط و تاثیرگذاری فرد در محیط به دنبال یک سلسله فعل و انفعالات بدانیم، یادگیری را حاصل تلاش، حرکتف فعالیت و مشارکت شخص یادگیرنده خواهیم دانست.
در برخورد فرد با محیط برای یادگیری، اعضای حسی، دستگاه عصبی، تجربههای قبلی، تمایلات و گرایشها و هدفهای یادگیرنده، نقش موثری بر عهده دارند.
در واقع، کل شخصیت فرد در تمام ابعاد خود، در فرآیند تعامل قرار میگیرد و تغییر پیدا میکند.
تفاوت یادگیری و عملکرد با توجه به تعریفی که از یادگیری ارائه کردیم، اگر عملکرد را تجلی تغییرات ناشی از یادگیری در قالب رفتارهای آشکار شده و قابل مشاهده یا تبدیل رفتار بالقوه و رفتار بالفعل بدانیم، باید بپذیریم که یادگیری و عملکرد با یکدیگر متفاوتاند.
در اغلب موارد، تغییرات حاصل از یادگیری بلافاصله در عملکرد یا رفتار بروز نمیکند.
عملکرد متاثر از عوامل متعددی مانند انگیزش، گرایش، مقتضیات و موقعیات مختلف محیط است.
به اقتضای این عوامل، عملکرد ممکن است برای یادگیری یک شاخص صحیح یا ناصحیح باشد، زیرا یادگیری تغییری نامشهود است.
در هر صورت، عملکرد شاخصی است که گاه یادگیری را به درستی و گاه به طریق نادرست نشان میدهد.
لذا برای دریافت میزان یادگیری افراد همیشه نمیتوان به آزمایشها یا امتحاناتی که به عنوان شاخصهای یادگیری بکار میروند، اعتماد داشت.
ارزشیابی بستگی به شرایط محیط، گاه تصویری نسبتاً واقعی و گاه غیرواقعی از یادگیری آزمایش شونده بدست میدهد.
در واقع، امتحان و ارزشیابی، به ندرت یادگیری شاگردان را به تمامی منعکس میکند.
با چنین محدودیتی تنها راه اندازهگیری میزان یادگیری توسل به مشاهده دقیق رفتار یادگیرنده با وسایلی است که امکانات مشاهده دقیق را فراهم میآورد.
برای این کار باید رفتار یادگیرنده پیش از تجربه و پس از آن مقایسه شود.
اگر رفتار او پس از قرار گرفتن در یک موقعیت یادگیری (تجربه) در مقایسه با پیش از آن گویای تغییر باشد، یادگیری صورت گرفته است.
به عنوان مثال، بذر گیاهی را درنظر بگیرید که قدرت رویش و محصولدهی آن در ایستگاه کشاورزی با فعل و انفعالات خاص تغییر داده شده و به عبارت دیگر اصلاح شده، این اصلاح به این معنی نیست که بذر اصلاح شده در هر جا و هر شرایطی محصول خوبی خواهد داد، بلکه به رغم تغییرات بالقوه به فعل درآوردن آنها مستلزم فراهم شدن شرایط مطلوب است.
چنانچه بذر اصلاح شده در انبار بماند، هرگز محصول نخواهد داد و در وضعیت نامساعد نیز محصول خوبی از آن حاصل نخواهد شد.
رویش بالقوه هنگامی به رویش بالفعل و محصولدهی مطلوب تبدل خواهد شد که در محیط مناسبی صورت پذیرد.
البته در چنین شرایطی نیز نمیتواند انتظار داشت که تمام تغییرات بالقوه ایجاد شده به رشد بالفعل تبدیل شود.
دانشجویی را درنظر بگیرید که در کلاس فیزیک مباحث مربوط به نور و آزمایشهای آن را فرا گرفته است.
روشن است وی تا زمانی که موقعیت و امکانات آزمایشگاهی فراهم نشده است یا جلسه امتحانی پیش نیاورده باشد، نمیتواند رفتار بالقوه خود را به شکل رفتار بالفعل ظاهر سازد.
در این وضعیت نیز نمیتوان مطمئن بود که کلیه آموختههای دانشجو به فعلیت برسد.
چیزی که در انتها بایستی به آن توجه کرد، این است که آنچه مورد مطالعه، قضاوت و ارزشیابی قرار میگیرد، عملکرد دانشجو در جلسه امتحان یا آزمایشگاه است نه تمامی یادگیری وی.
البته نکته مهم اینکه تا انسان نخواهد یاد بگیرد، یادگیری صورت نمیپذیرد.
به عبارت دیگر تا در یادگیرنده حالت طلب و نیاز و کوشش بوجود نیاید، یادگیری به وقوع نمیپیوندد.
احساس نیاز و کوشش به یادگیری اولین و اصلیترین شرط یادگیری در جریان آموزش و پرورش است.
قوانین یادگیری ا.
قانون آمادگی یعنی یادگیرنده بایستی از لحاظ جسمی، عاطفی، ذهنی و عقلی به اندازه کافی رشد کرده باشد تا بتواند آموختنیهای معینی را فرا گیرد.
به عنوان مثال، آموختن رنگها تا قبل از 4 سالگی برای کودک سخت است.
یعنی یادگیرنده بایستی از لحاظ جسمی، عاطفی، ذهنی و عقلی به اندازه کافی رشد کرده باشد تا بتواند آموختنیهای معینی را فرا گیرد.
2.
قانون اثر انسانها میل دارند تجاربی که مطلوب و رضایتبخش است را بپذیرند و تکرار کنند و از آنهایی که اثر ناخوشایند دارند، بپرهیزند.
در امر آموزش مهمترین عاملی که باعث رضایت خاطر دانشآموزان میشود، فهم و درک درس است، زیرا یادگیری درس علاوه بر این که به طور مستقیم وی را خشنود میسازد، چون موفقیت او در درس که یاد گرفته تحسین معلم، همکلاسان و افراد خانواده را به همراه دارد، به طور غیرمستقیم هم تشویق میشود که بهتر و بیشتر یاد بگیرد.
3.
قانون تمرین این قانون عنوان میکند که تکرار و تمرین در یادگیری و دوام آن تاثیر فراوان دارد، زیرا هرقدر عملی بیشتر تکرار شود، آن عمل زودتر به صورت مهارت و عادت درمیآید و در اثر تکرار درست، تبخیر ایجاد میشود.
تمرین غلط نیز عادت غلط ایجاد میکند و ترک عادت نادرست و دشوار است.
به عنوان مثال اگر دانشآموزی در کلاس اول ابتدایی نوشتن اعداد را از سمت راست تمرین کند و معلم به موقع او را راهنمایی نکند، ترک این عادت برای او مشکل میشود.
4.
قانون تقدم معمولاً نخستین خاطرات کلاس درس بیشتر در ذهن باقی میمانند.
در همین جهت در اوایل سال تحصیلی و در نخستین روز تشکیل کلاس باید رفتار و برخورد معلم با دانشآموزان صحیح و منطقی باشد، به ویژه که در اغلب موارد دانشآموزان با معلمان جدید روبرو میشوند و چون به کلاس بالاتری رفتهاند و با درسهای تازه هم آشنا نیستند، ممکن است این عوامل در آنها تولید نگرانی و اضطراب میکند.
از این رو لازم است که در جلسات اولیه اعتماد آنان جلب شود و اطمینان حاصل کنند که یادگیری درس برایشان مفید و آسان است.
5.
قانون شوت یک واقعه مهیج و جذاب بیشتر از واقعهای عادی و کسل کننده در ذهن باقی میماند.
به همین دلیل درسهای آن عده از معلمینی که با حالتی با روح و مهیج تدریس میکنند، بیشتر جلب توجه میکند و در خاطر میماند.
البته منظور این نیست که کلاس درس به سیرک یا سینما تبدل شود، بلکه هدف آن است که معلم با آوردن مثالها و نمره های زنده و استفاده از فناوری آموزشی و به فعالیت واداشتن دانشآموزان حالتی پرتحرک و جذاب در کلاس ایجاد کند.
6.
قانون عدم کاربرد مهارت و دانشی که بکار گرفته نشود، به تدریج و به میزان زیادی فراموش خواهد شد، یعنی معلم بایستی موقعیتهایی تدارک ببیید تا دانشآموزان بتوانند آموختههای خود را بکار گیرند.
عوامل موثر در یادگیری عوامل زیادی وجود دارند که یادگیری را برای دانشآموزان راحتتر و آسانتر میکند، به طوری که مطالبی که یاد گرفته شده به طور عمیق در ذهن آنها باقی خواهد ماند.
بنابراین باید به این عوامل اهمیت خاصی داده شود که معلم، مربیان، مدیر، اولیا و ....
نقش بسزایی در ایفای آنها دارند.
تعدادی از عوامل در یادگیری دانشآموزان به قرار زیر است که توضیحات مختصری در مورد آنها داده شده است.
1.
آمادگی اولین و مهمترین عامل برای یادگیری دانشآموزان، مساله آمادگی آنهاست.
یک دانشآموز باید آمادگی لازم را از نظر جسمی، عاطفی، عقلی و ...
داشته باشد تا بتواند خوب یاد بگیرد.
مثلاً کودکی که نتواند مواد را در دستش بگیرد، یعنی از لحاظ جسمی آمادگی کافی را بدست نیاورده باشد، یادگیری نوشتن برایش امری دشوار خواهد بود و او را نسبت به یادگیری دلسرد میکند.
همچنین اگر دانشآموزان از لحاظ عقلی و عاطفی نیز آمادگی کافی را برای یادگیری بدست نیاورده باشد، یادگیری برایش خستگیآور و کسل کننده خواهد بود.
انگیزه بعد از اینکه شاگرد آمادگی کافی را برای یادگیری بدست آورد، باید انگیزه لازم را برای یادگیری داشته باشد و تا در اولین انگیزه حاصل نشود، یادگیری بینتیجه خواهد بود.
رغبت و انگیزه شاگرد به آموختن، محرکی است که نیروی فعالیت را در او افزایش میدهد.
بنابراین معلم و اولیا وظیفه دارند انگیزه درونی شاگرد را افزایش و تداوم بخشند تا شاگرد هیچگاه از فعالیتش باز نایستد.
یادگیری نیز مانند سایر فعالیتها کار محسوب میشود و در پارهای موارد کاری بسیار دشوار است، اما هر کار دشواری اگر با شوق و انگیزه همراه باشد، احساس دشواری آن از میان میرود و با علاقه دنبال میشود.
بهترین عاملی که انگیزه شاگرد را در ادامه فعالیتهای یادگیری تقویت میکند، آن است که درس را خوب بفهمد.
شاگردی که درس را میفهمد، از عهده امتحانات مختلف به خوبی برمیآید.
مورد تشویق قرار معلم و همکلاسان خود قرار میگیرد و همین امر انگیزه او را تقویت میکند.
به طور کلی، هرگونه رفتار تشویقآمیز از سوی معلم و فعالیتهایی که به موفقیت دانشآموز منتهی شود، انگیزه او را تقویت میکند.
ایجاد جو مناسب صمیمی و فضای راحت در کلاس از مهمترین ارکان یادگیری میباشد که اضطراب و نگرانی یادگیرندگان را کاهش میدهد.
باید به عقاید دانشآموزان احترام گذاشت.
در تصمیمگیریهای خود از آنان نظرخواهی کنیم.
اعتماد کردن به یادگیرندگان باعث رشد شخصیت آنها میشود.
ابراز نظر در کلاس توسط فراگیران شور و شوق به یادگیری ایجاد میکند.
باید به گونهای عمل شود که دانشآموزان سرشار از هیجان و شادی شوند، زیرا در این حالت سختکوشترند که میتواند با استنفاده از بیانات شورانگیز، عوامل شادیبخش مثل سرود، نمایش، بازی، سرگرمی، مسابقه و ...
این جو را ایجاد کرد.
توجه به علایق آنها نیز مهم میباشد.
همچنین اگر نسبت به ما احساس رابطه نزدیکی کنند، گوش دادن به مسائل و مشکلات یادگیرندگان و آشنایی با حالت روانی ـ عاطفی یادگیرنده در ایجاد فضای بدون فشار در کلاس موثر است.
خوش اخلاقی بدون معلم باعث ایجاد آرامش و جذب یادگیرنده به کلاس میشود.
تجارب گذشته الف) هر آموخته جدید ریشه در آموختههای قبلی دارد.
بنابراین هر درس جدیدی که آموخته میشود، بر پایه اساس درسهای قبلی نهاده شده باشد، بنابراین کسی که درسهای قبلی را نفهمیده است، درسهای جدید را نخواهد فهمید.
معلم هم باید آموختههای جدید را بر پایه آموختههای قبلی پایهگذاری کند تا درگیری ذهنی با آموختههای جدید ایجاد شود.
ب) تجارب گذشته همانطور که ممکن است، باعث ایجاد یادگیری مطالب جدید شوذ، همچنین ممکن است برای یادگیری جدید نوعی مانع باشد.
این زمانی است که تجارب گذشته اشتباه فهمیده و یا تجارب گذشته به گونهای نادرست برای یادگیرنده تفهیم شده باشد و یا تصور نادرستی از تجارب گذشته وجود داشته باشد.
بنابراین بهتر است معلم مروری بر درسهای گذشته داشته باشد تا ابهامات از بین برود.
موقعیت و محیط یادگیری موقعیت یادگیری و محیط آن از عوامل بسیار موثر در یادگیری است.
محیط ممکن است فیزیکی، عاطفی و ...
باشد.
به چند نمونه اشاره میکنیم: وضعیت فیزیکی کلاس الف) رنگها: مطالعات و تحقیقات دانشمندان نشان میدهد رنگها همانگونه که بر روح و روان آدمی تاثیرات گوناگونی برجای میگذارند، جسم او را نیز تحت تاثیر قرار میدهند.
محققان بر این باورند که هر یک از رنگها فواید خاص درمانی محسوسی برای بدن انسان دارند.
برخی از دانشمندان حتی معتقدند تمایل ناخودآگاه ما به یک یا چند رنگ خاص میتواند نشانهای از نیازهای بدن ما در جهت ترمیم خود باشد.
به عنوان مثال رنگ نارنجی رنگ گرم و صمیمی است.
نارنجی پرتوهای شادی آفرینی از خود ساطع میکند که موجب رفع خستگی است یا رنگ سبز که انرژیزا و آرامشبخش است، به طوری که اضطراب را از انسان دور میکند و موجب رفع تنش و گرفتگیهای عضلانی میشود، بخصوص اینکه سبز رنگی ایدهآل برای فضاهایی است که در آنها تمرکز و آرامش مورد نیاز است.
ب) چینش صندلیها: تحقیقات نشان داده برای ارتباط و تعامل بیشتر دانشآموزان با یکدیگر و همچنین ارتباط چهره به چهره معلم با دانشآموزان بهتر است صندلیها به صورت دایرهای شکل لا U چیده شوند تا دانشآموزان درگیر مسائل و فعالیتهایی که در کلاس انجام میشود، قرار گیرند.
وضعیت عاطفی تشویق: تشویق جلوهای از تحسین و تقدیر و نوعی تاثیر برای فرد است.
در سایه آن شوقی در آدمی پدید میآید که به رفتاری معین اقدام کرده و آنرا مکرر میسازد.
به طور کلی در تعریف تشویق میتوان گفت: تشویق عامل وادار کننده است که به انسان نیرو و انرژی میدهد.
شخصی که تشویق میشود، از کار و زخمت خود احساس رضایت و خشنودی میکند و این رضایت خاطر است که جلوی خستگی و بیمیلی او را میگیرد.
حاصل تشویق ممکن است فایدهای برای آدمی نداشته باشد، ولی همین خودپسندی فرد را امتناع میکند و به او اطمینان میدهد که عملش عاقلانه و مورد تایید بوده است.
در نتیجه موجب دلگرمی و نشاط او میشود.
7.
روش تدریس معلم اینکه معلم برای یادگیری دانشآموزان کدام روش تدریس را برانگیزد، بسیار مهم است.
بنابراین روش تدریس معلم در یادگیری دانشآموزان بسیار مهم است.
امروزه روشهای تدریس نوین جایگزین روشهای تدریس سنتی میشود.
روشهای تدریس سنتی بیشتر تلاش و کوشش معلم را میطلبد، اما روشهای تدریس نوین بر پایه دانشآموز محوری است و معلم بیشتر به عنوان هدایت کننده مطرح میباشد و دانشآموزان برای یادگیری فعال هستند.
موضوع در روش تدریس به ایجاد جاذبه درس منجر میشود.
اختصاص بخشی از وقت کلاس بویژه در انتخاب وقت کلاس به گفت و گو درباره روش تدریس و جو کلاس میتواند در بهبود و افزایش کیفیت فرآیند یادگیری ـ یاددهی مفید باشد.
ارائه کنفرانس بوسیله فراگیران داوطلب باعث رشد فردی و اجتماعی و ...
میشود.
سختگیری در این که دانشآموز با تلاش مطلب را فرا گیرد، نه اینکه بوسیله معلم سهل و آسان دریافت کند، یکی دیگر از اقدامات لازم میباشد.
یاددهی شیوه گزارشنویسی و تهیه چکیده مطالب و فعالیتهای کلاسی در اولین جلسههای آموزش در امر یادگیری و انتقال تجربههای آموزشی یادگیرندگان به مدرس و سایر اعضای گروه کلاس موثر است.
آوردن دانشآموزان ضعیف پای تابلو و همکاری با آنها در حل مشکل، باعث افزایش اعتقاد به نفس آنها میشود.
تهیه چکیده و دستمایه اولیه برای آموزش در قالب جزوهای که نکات اصلی و منابع را دربر داشته باشد، باعث همسو شدن یادگیرندگان با معلم در رسیدن به انتظارات آموزشی میشود.
8.
رابطه کل و جز هر جزئی به تنهایی معنایی ندارد.
درنظر گرفتن جایگاه هر جزء نسبت به کل است که آن جزء معنی پیدا میکند.
کل قابل تعمیم به اجزاست.
بنابراین ارتباط اجزا با کل یادگیری را موثر میکند.
هر مطلب درسی باید در کل شناخته شود، سپس به اجزاء آن پرداخته شود.
مثل اینکه کسی تصمیم گرفته باشد موقعیت جغرافیایی شهر تهران را مورد مطالعه قرار دهد.
این شخص دو راه پیش رو دارد: یا با سفر به داخل و حومه شهر آن را مورد مطالعه قرار میدهد تا موقعیت جغرافیایی شهر را درک کند یا میتواند سوار یک هواپیما شود و از ارتفاع مناسب به نظاره بنشیند و شکل کلی شهر تهران را از بالا ببیند.
سپس اطلاعات خود را از پایین دنبال کرده و تکمیل کند.
راستی کدام روش میتواند ما را به تصویر دقیق شهر رهنمون سازد؟
بنابراین روابط جزء با کل قدرت تحلیل را در فراگیران افزایش میدهد و در نتیجه موجب یادگیری معنیدار میشود؟
9.
تمرین و تکرار تمرین و تکرار انکارناپذیری بر یادگیری بویژه در حیطه روانی ـ حرکتی دارد.
هرچه تمرین و تکرار بیشتر شود، یادگیری هم بیشتر میشود، اما کمیت و مقدار این چگونه باید باشد، بسیار مهم است.
بسیاری از آموختههای ما در مدت زمانی کوتاه فراموش میشوند.
بنابراین با تمرین و تکرار و سپردن آموختهها به حافظه بلندمدت، زمان فراموشی ما هم دیر صورت میگیرد.
بنابراین باید منظم، مرتب و طول دورههای آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
شاگرد باید بلافاصله از نتیجه تمرین و کارکرد خود مطلع شود، زیرا اطلاع از پیشرفت او را به کوشش وا میدارد، ولی تمرینها نباید زیاد از حد باشد، زیرا موجب خستگی شاگرد میشود و خستگی یادگیری را کاهش میدهد.
دانشآموزان در چه شرایطی بهتر درس میخوانند؟
بیشتر مربیان و محققان بر این عقیدهاند که جو کلاس نقش مهمی در پیشرفت دانشآموزان از نظر شناختی و عاطفی دارد.
لوین، معتقد بود که رفتار انسان در تعامل پیچیده بین او و محیط شکل میگیرد.
موز نیز در سال 1979 تاثیر اجتماعی بر رفتار انسان را در محیطهای گوناگون نظیر مدرسه، خانواده و زندان بررسی کرد و به این نتیجه رسید که جو کلاس تاثیر زیادی بر رفتار دانشآموزان دارد.
بنابراین با بررسی ادراکات دانشآموزان از جو کلاس میتوان اطلاعات مفیدی درباره وضعیت آموزش آنان پیدا کرد.
ادراک جو روانی ـ اجتماعی کلاس، هفت مولفه دارد.
مشارکت، دلبستگی متقابل دانشآموزان، حمایت و پشتیبانی معلم، نظم و سازماندهی مطالب، اهمیت دادن به کار و تکلیف رعایت مقررات و بکار بستن آنها، نوآوری آموزشی.
مشارکت این مولفه میزان فعالیت و رغبت دانشآموزان را در بحثها و امور کلاس میسنجد.
معلمانی که اجازه میدهند دانشآموزانشان در تصمیمگیریهای کلاس شرکت جویند.
راهبردهایی برای یادگیری طراحی کنند.
در تعیین تکالیف شرکت داشته باشند.
نگرش مثبت و احساس اعتماد به نفس را در آنان پرورش میدهند.
چنین شرایطی برای معلم فرصت بیشتری فراهم میکند تا به منظور راهنمایی، میزان پیشرفت و کمبودهای یادگیری دانشآموزان خود را بسنجد.
به دنبال آن یادگیرندگان برای آموختن معنادار و بیشتر برانگیخته میشوند.
برای جلب مشارکت دانشآموزان در کلاس درس، میتوان از روشهایی چون بحثهای گروهی، بازیهای آموزشی، تحقیق گزارشهای انفرادی و گروهی استفاده کرد.
شرکت دادن دانشآموزان در فعالیتهای یادگیری، منحر به سوال کردن از آنها نیست، بلکه میتوان آنها را در تمام مراحل تدریس، از جمله شروع درس و ارائه و خلاصه کردن درس فعالانه شرکت داد.
معلم خوب نه تنها به شیوههای گوناگون، دانشآموزان را در مراحل تدریس و یادگیری شرکت دهد، بلکه درباره نحوه اداره کلاس، چگونگی تدریس و ارزشیابی نیز تا آنجا که مقدور باشد، با آنان به مشور مینشیند و از نظرات، پیشنهادات و انتقادات آنها استقبال میکند.
معلم در این زمینه نباید تبعیض قائل شود، بلکه باید از همه دانشآموزان سوال کند و به سوالات آنان پاسخ دهد.
بیشتر محققان، روش آموزشی را که در آن دانشآموزان به صورت موثری در فعالیتهای کلاس شرکت دارند، مناسبترین روش آموزشی تشخیص دادهاند.
در این روش مهارتهای اجتماعی دانشآموزان توسعه مییابد.
مشارکت آنان به بهترین روش صورت میپذیرد و زمینه برای بحث و اظهارنظر آنها فراهم میشود.
در چنین کلاسی، دانشآموزان سعی میکنند در فعالیتهای کلاس شرکت جویند و نظرات خود را بیان کنند.
دلبستگی متقابل دانشآموزان از جنبه دیگر محیط اجتماعی کلاس، دلبستگی بین همکلاسهاست.
دلبستگی متقابل به ویژگیهایی نظیر: جذابیت کار گروهی در کلاس، انگیزه انجام تکالیف در کلاس و احساس امنیت و راحتی در محیط کلاس و تعامل و ارتباط با همکلاسها را موجب میشود.
این مولفه مهم، توصیف کننده نحوه ارتباط و برخورد متقابل دانشآموزان با یکدیگر است.
انگیزههایی که دانشآموزان را به دلبستگی متقابل و ایجاد گروه (دو یا چند نفری) تشویق میکنند، معتقدند گروه به نوجوانان امنیت خاطر میدهد و موفقیت آنها را در بسیاری از فعالیتها تضمین میکند.
همچنین نیاز آنها را به رقابت ابراز شخصیت، محبت، دوست، داشتن فعالیتها و زندگی اجتماعی ارضا میکند.
وضعیت گروه در بعضی زمینهها چنان اثری بر افراد میگذارد که انجام و تحمل فعالیتهای گوناگون را بر آنان آسانتر و بهتر میکند.
پشتیبانی و حمایت معلم معلم در کلاس درس با گروهی از دانشآموزان سروکار دارد که از نظر سن، تجربه، فرهنگ هوش و نیز از جنبههای فیزیکی، روانی و اجتماعی با هم تفاوت دارند.
اگرچه وجود استعدادو شخصیت متفاوت در دانشآموزان، معلم را وامیدارد که برخوردهای متفاوتی با آن بکند، اما این واقعیت نباید موجب آن شود که معلم در صمیمی شدن با آنها تفاوت و تبعیض قائل شود.
وظیفه معلم آن است که در کلاس جوی بوجود آورد که همه دانشآموزان احساس امنیت و اعتماد به نفس کنند.
البته لازم نیست برای این کار تلاشی غیرعادی صورت گیرد، بلکه کافی است به دانشآموزان نشان دهیم که مزاحم ما نیستند و از کار با آنها و کمک به آنها لذت میبریم.
دانشآموزان باید احساس کنند که جدایی از تواناییهای تحصیلی و سوابق انضباطی برای معلمان خود افرادی ارزشمند و مهم به حساب میآیند.
نظم و سازماندهی مطالب بینظمی دانشآموزان در کلاس، بیشتر به خاطر ملالآور بودن تکالیف درس است.
اگر دانشآموزان مطالب درسی را با معنی و بااهمیت بیابند، به یادگیری علاقهمند میشوند و خود را با مسائل شناختی درگیر میکنند.
پیش سازمان داد، یکی از سودمندترین فنون آموزشی است که در بالا رفتن بازده یادگیری آثار چشمگیری دارد.
آزوبل، واضع یکی از نظریههای مهم یادگیری شناختی، پیش سازمان دهنده را عامل مهمی برای موفقیت در یادگیری میداند.
در روش آموزشی او، پیش سازمان دهنده، مجموعه منظمی از مفاهیم مربوط به مطالب یادگیری است که باید پیش از آموزش تفصیلی جزئیات درس، در اختیار یادگیرنده گذاشته شود.
پیش سازمان دهنده باید در یادگیری چارچوبی ذهنی ایجاد کند تا اطلاعات بعدی در آن استقرار یابد.
مطالب گنجانده شده در پیش سازمان دهنده، ممکن است مطالب بنیادی و اصولی درس یا مطالب دیگری باشد که به یاد گیرنده کمک میکند بین درس قبلی و درس تازه، ارتباط برقرار کند.
باید توجه داشت که منظور آزویل از پیش سازمان دهنده، مروز درس گذشته یا معرفی درس گذشته یا معرفی درس جدید نیست، بلکه آماده ساختن زمینهای است برای آموزش درس جدید.
اهمیت دادن به تکالیف و کار کار و تکلیف قسمتی از فعالیت آموزشی است که دانشآموزان از روی فهم و تشخیص و با آمادگی آن را میپذیرند و به منزله عاملی موثر در یادگیری به آن میپردازد.
در تعیین تکلیف برای دانشآموزان باید اصولی را به این شرح رعایت کرد: لازم است نوع کار و فعالیتی که تکلیف میشود، مشخص باشد.
علاقه و آمادگی دانشآموز مدنظر قرار گیرد و تکلیف با میزان معلومات و اطلاعات او تناسب داشته باشد.
معلم باید دانشآموز را راهنمایی کند و مشکلاتی را که بر سر راه اجرای تکلیف او وجود دارند، از میان بردارد.
تفاوتهای فردی دانشآموزان مدنظر قرار گیرد.
بنابراین باید تکلیفهای متنوعی تعیین کرد، به طوری که با توانایی، علاقه و تجربههای دانشآموزان تناسب داشته باشد.
تکالیف یکنواخت نباشند و با هدف ایجاد کنجکاوی و رغبت در دانشآموزان تعیین شده باشند.
با تجربههای قبلی دانشآموزان ارتباط داشته باشد.
به تناسب بین مقدار تکلیف و وقت دانشآموز توجه جدی شود.
با مطالب ماده درسی خاصی که تعمیق یادگیری در آن مدنظر است، انطباق داشته باشد.
برای انجام آنها فرصت کافی وجود داشته باشد.
به صورتی تنظیم شوند که حس کنجکاوی و ذوق و علاقه شاگرد را برانگیزد.
رعایت مقررات و بکار بستن آنها مقررات باید متناسب با موفقیت دانشآموزان و معلمان وضع شوند و برای اجرای آنها تجربه و سن دانشآموزان مدنظر قرار گیرد.
اجرای مقررات به موقعیت کلاس نیز بستگی دارد.
معمولاً، مقررات به طور رسمی ایجاد نمیشوند، بدین معنا که معلمان به ندرت به دانشآموزان میگویند که این قاعده را رعایت کنید.
پژوهشهای متعددی نشان میدهند که درک مقررات از سوی دانشآموزان به طور غیرمستقیم و اغلب زمانی که رفتار ناشایستی رخ میدهد، صورت میگیرد.
موفقترین اداره کنندگان کلاس، معلمانی هستند که در شروع فعالیت مدرسه میان دانشآموزان میروند و آنان را در جریان امور روزمره کلاس قرار میدهند و رعایت مقررات را به آنان گوشزد میکنند تا از چگونگی عمل به مقررات و دلایل آن آگاه شوند.
رعایت مقررات و بکار بستن آنها به معنای مطیع کردن دانشآموزان از طریق سرزنش، تنبیه، جریمه و ترساندن نیست، بلکه ایجاد نظمی است که یادگیری در کلاس را آسانتر و مفید میکند.
به عبارت دیگر، هدف از بکار بستن مقررات و ایجاد نظم، آموختن است نه برقراری سکوت و آرامش مطلق.
نوآوری آموزشی نوخواهی و نوجویی از خصیصههای طبیعی کودکان و نوجوانان است و طبیعی است که کلاس درس یکنواخت برای آنان ملالتآور است.
آموزش باید فرصت بیشتری به کودکان دهد تا خود عنان رفتار و تجربههای خویش را در دست گیرند، اما در عین حال مهم است که مربی لوازم و شرایطی را در دسترس کودکان قرار دهد تا راه پیشرفت آنان هموار شود.
البته منظور این نیست که کودکانبه هر کاری که مایلند، بپردازند، بلکه مقصود قرار دادن آنها در اوضاع و احوالی است که مسائل تازهای را در آنان برانگیزد و بینشان ارتباط برقرار کند.
باید در عین آزاد گذاشتن کودکان، بتوان آنها را هدایت کرد.
وقتی روش عرضه مطالب نسبت به حالت معمولی تغییر پیدا کند، صدا عوض شود.
نحوه سخنرانی یا رویکرد تفاوت پیدا میکند.
انواع متفاوتی تکلیف داده شود.
چارچوب آزمونها تغییر یابد.
مثالهای متنوعی در مطالب درس گنجانده شود و ...