در سالهای اخیر از اهمیت آموزش به عنوان سرمایه گذاریهای لازم برای توسعه اقتصادی کاسته نشده است. بدون آموزش، توسعه در مفهوم واقعی کلمه ممکن نیست تنها آموزش است که می تواند مهارتهای لازم برای رسیدن به رشد پایدار اقتصادی و افزایش کیفیت زندگی را ایجاد کند. اکنون نیز این اظهارنظر، ورود به دهه 90، همانند آنچه که در اوایل دهه 60 بوده است صحیح می باشد. کنفرانس جهانی آموزش که در سال 1990، در بانکوک برگزار می شود بر این تعهد مستمر و نفع در آموزش به عنوان استراتژی توسعه تأکید می کنند. علیرغم دستاوردهای گسترده آموزشی در تمام حوزه های جهان در حال توسعه مشکلات جدیدی علی الخصوص در آفریقا پابرجاست. اگرچه در طی دهه 70 نام نویسی با نرخی بالاتر از رشد جمعیت در حال افزایش بود اما، در سالهای اخیر نرخ نام نویسی در برخی از کشورها شروع به کاهش کرده است به نحویکه درصد کودکان در سن مدرسه رفتن در مدارس شروع به کاهش کرده است (در برخی از کشورهای آفریقایی حتی نام نویسی های مطلق نیز در حال کاهش است). در دیگر بخشهای جهان اگرچه (نرخ) نام نویسی ها همچنان بالاست اما کیفیت آموزش (به جهت اینکه) منابع به طور مداوم کمتر و کمتر بسط داده می شوند تنزل کرده است. اکنون وضعیت فعلی بدین مفهوم است که برنامه ریزی آموزشی دقیق بیش از هر زمان دیگری با اهمیت است. یکی از راههایی که برنامه ریزی آموزشی می تواند بهبود یابد از طریق استفاده از الگوهاست. الگوها اگر به طور صحیح، توسعه یافته به کار برده شوند می توانند ابزار قدرتمندی باشند که به برنامه ریز آموزشی اجازه می دهند وضعیت فعلی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و تأثیرات سیاستهای جانشین را بررسی کند اکنون اگر از بین نرفتن دستاوردهای آموزشی که در گذشته بدست آمده اند (مدنظر است)، اختصاصی کارای (مؤثر) منابعی که به طور فزاینده کمیاب میشوند در بخش آموزش در درجه اول قرار دارد. در حالیکه آموزش همچنان با اهمیت است، مشکلات رشد جمعیت و توسعه سیاستهای جمعیتی و برنامه های تنظیم خانواده متشابهاً با اهمیت هستند. بعد از یک دوره مقاومت، علی الخصوص در آفریقا، نسبت به این عقیده که نرخ های پایین رشد جمعیتی می تواند بر توسعه اقتصادی سودمند باشند، در حال حاضر بسیاری از کشورها پذیرفته اند که تنظیم خانواده استراتژی لازم و ضروری برای توسعه است. اکنون تکنیکهای طرح ریزی جمعیتی و الگوهای اکونومیک – دموگرافیک ابزارهای تصدیق شده ای برای ادغام جمعیت در برنامه ریزی و تجزیه و تحلیل سیاست به طور طبیعی در بردارنده نوعی از سنجش آموزشی است. هنوز، علیرغم اهمیت آموزش و جمعیت، روشهایی که اغلب در الگوهای آموزشی – جمعیتی مورد استفاده قرار می گیرند در ده – پانزده سال گذشته تغییر نکرده اند به ندرت پیشرفت تکنیکی در اسباب برنامه ریزی آموزشی ساخته شده است. در بهداشت، جمعیت و دیگر بخشهای اجتماعی پیشرفتهای ایجاد شده و تکنیک های نوینی مورد استفاده قرار می گیرد اما در آموزش این چنین نیست. اغلب پیشرفتی که بدست آمده است شامل رایانه ای کردن تکنیک های موجود با استفاده از ریز پردازنده ها بوده است. این یک توسعه با اهمیت است چرا که آن تکنیک ها را در کشورهای در حال توسعه برای برنامه ریزان قابل دسترس تر نموده است. حتی در انجمن مثلث پژوهش (reaserch Triangle institut) تحت پژوهش و اجرای بنیادین در پروژه سیستمهای آموزشی در حال توسعه که بوسیله usIAD حمایت شده که در آن الگوهای نوین مختلف و ابزارهای برنامه ریزی و تجزیه و تحلیل سیاست آموزشی توسعه یافته بودند. الگوی پایه طرح ریزی های آموزشی که در دستورالعمل های یونسکو که در دهه 70 توسعه یافته اند پابرجا مانده است. دیگر حوزه ای که در آن برنامه ریز آموزشی گرفتار می آید دسترسی به داده های جدید و معتبر است اغلب در اکثر موارد داده های جمع آوری شده برای برنامه ریز و سیاستگذار ناکافی هستند در مقایسه با دیگر بخشهای اجتماعی داده ها در بخش آموزشی حتی در فقیرترین کشورها نسبتاً خوب هستند. با وجود این در سالهای اخیر نوع داده های جمع آوری شده و روشهای تجزیه و تحلیل و ورود داده ها تغییر چندانی نکرده اند. برخی پیشرفتها از رهگذر توسعه مدیریت آموزش سیستمهای اطلاعاتی (EMTS) در برخی از کشورها مانند بوتساوانا، مصر، اندونزی و پاکستان حاصل شده است. با وجود این ملزومات داده ای نسل بعدی الگوهای برنامه ریز آموزشی که ذیلاً مورد بحث قرار گرفته هم اکنون حتی بوسیله خبره ترین پروژه های (EMTS) مورد توجه قرار نگرفته اند. نهایتاً اینکه اغلب الگوهای آموزشی جدای از دیگر بخشهای اجتماعی و اقتصادی توسعه داده و اجرا میشوند برای اجرای یک سیاست جدی این که یک اشتباه است شاید هیچ بخشی نسبت به دیگر بخشها از آموزش مهمتر نیست نه تنها آن دیگر بخشها را تحت تأثیر قرار می دهد بلکه از دیگر بخشها نیز تأثیر می پذیرد. از اینرو بازار کار هم بوسیله پیشرفت آموزشی تعیین می شود و هم آنرا تعیین می کند. برنامه های بهداشتی شامل تنظیم خانواده بوسیله آموزش تحت تأثیر قرار می گیرد. الگوی کاملتری که چنین تعاملاتی را مورد توجه قرار می دهد نه تنها قادر خواهد بود که بخش آموزش را با دیگر بخشها مرتبط کند، بلکه همچنین می تواند روابط بالقوه میان آموزش و دیگر بخشها را نشان دهد مطالعات هزینه – فایده آموزشی می تواند برای نشان دادن تأثیرات کمی و همچنین تأثیرات معمول کیفی آموزش در چارچوبی کلان را گسترش دهد. این مقاله تکنیک های استاندارد برنامه ریزی آموزشی را بررسی می کند و استدلال می کند که نه تنها چنین تکنیک هایی برای تجزیه و تحلیل سیاستی ناکافی هستند بلکه حتی به سختی برای اهداف آموزشی کافی هستند الگوهای آموزشی باید دستخوش یک دگردیسی مشابه آنچه که نسبت به الگو های Economic Demografic طی دهههای 70 و 80 اتفاق افتاد، گردد. آن الگوها به منظور مرتبط ساختن رفتار Demografic پایه به متغیرهای Sosio Economic بسط یافته بودند که در عوض بوسیله متغیرهای جمعیتی تحت تأثیر قرار گرفته بودند این تغییر در الگوهای آموزشی داده های بهتر، تحقیقات بیشتر و اشکال جدیدی از الگوهای آموزشی را در بر خواهد گرفت. بعلاوه تلفیق الگوهای آموزشی بهتر با الگوهای جمعیتی، بهبود عمده ای در برنامه ریزی آموزشی و تجزیه و تحلیل سیاستی را نشان خواهد داد.
الف) بازنگری مختصری از الگوهای برنامه ریزی آموزشی فعلی یا جاری
منظور از الگوهای برنامه ریزی آموزشی الگوهایی است که می تواند برای طرح ریزی نام نویسی دانش آموزان در سطوح مختلف سیستم آموزشی مورد استفاده قرار گیرد. بعلاوه الگوهای آموزشی ممکن است در بردارنده اجزای هزینه ای شامل اجزای طرح ریزی عرضه و تقاضای معلمین باشد. به طور طبیعی الگوهای آموزشی ملزومات یک سیستم جهت تداوم با این پیش فرض که وضع موجود تغییر نخواهد کرد را طرح ریزی می کنند، به عنوان مثال (الگوها) شمار یا تعداد دانش آموزانی که در سیستم خواهند بود را به شرط استمرار نرخهای نام نویسی فعلی طرح ریزی می کنند یا تعداد معلمین لازم را در صورتی که نسبتهای معلم به دانش آموز فعلی تغییر نکند را طرح ریزی میکنند. اگرچه چنین الگوهایی می توانند تغییرات بیرونی در برخی از پارامترهای مبنایی برای اجرای تظاهرها را تطبیق دهند هیچ رفتاری در این سیستم الگوسازی نمیشود. گستردهترین تکنیک برنامهریزی آموزشی مورد استفاده الگوی مقطعگذار است (grade transition model).
این الگو تعداد دانش آموزان را با استفاده از نمره ورودی، تکرار کننده دودین و نرخهای ترک تحصیل (نرخهای گذار، طرح ریزی میکند) شرح مختصری از این تکنیک در شکل 39 ارائه می شود.
دگرگونیهای بیشماری در الگوی پایه نمره –گذار وجود دارند شامل نسخه ای برحسب سن و نسخه ای که در آن تکرارکنندگان به طور جداگانه (علامت گذاری ) نشان دار می شوند. برخی از متغیرها رویدادهای دموگرافیک مانند مرگ و مهاجرت را آشکار می کنند. الگوی نمره – گذار متشابه تکنیک طرح ریزی جزء – گروه – جمعیت است.
در این سیستم تولدها با ورودیها و مرگها با ترک تحصیلشان نشان داده می شوند. تکرارکننده ها مهمترین تفاوت هستند، زیرا متأسفانه تکرار سنی (eage reption) صورت نمی پذیرد. به همین خاطر این یک تکنیک طرح ریزی است و خود را در اختیار تغییرات رفتاری در سیستم قرار نمی دهد. دیگر تکنیکی که اغلب برای طرح ریزی نام نویسی دانش آموزان بوسیله نمره مورد استفاده قرار می گیرد روش نمره – نسبت نامیده می شود (Grade ratie method)
این روش نرخهای ترک تحصیل یا تکرار کنندگی را مورد استفاده قرار نمی دهد. بلکه پارامتر واحدی برای پیشرفت دانش آموزان از یک نمره به نمره دیگر را مورد استفاده قرار می دهد. اگر پارامتر بزرگتر از یک باشد، بدین مفهوم است که تعداد تکرارکنندگان بیشتر از تعداد ترک تحصیل کنندگان است و بالعکس، اگر کمتر از یک باشد. این روش یا متد این مزیت را دارد که مستلزم داده های کمتری نسبت به الگوی نمرهگذار است. اما این عیب را دارد که رفتار مبنایی یا پایه در سیستم پنهان است در حقیقت در این روش ناتوانی علامتگذاری تکرار و حذف و یا ترک تحصیل یک اشکال جدی است. مانند هر تکنیک طرح ریزی دیگر پایایی پیش بینی ها صرفاً به همان خوبی پارامترها و داده های دوره زمانی پایه ای است که به آنها وارد می شود. اشتباهات کوچک یا تغییرها در پارامترها می تواند تأثیرات شگرفی بر نتایج طرح ریزی داشته باشد. برخی اوقات بدست آوردن آگاهی از ارقام دوره زمانی پایه ممکن است مشکل باشد اما تخمین ها می توانند زده شوند تخمین نرخهای آینده مشکل آفرین هستند به طور طبیعی برنامه ریز به ثابت نگه داشتن نرخها در ارزش عددی دوره زمانی پایه یا تجزیه و تحلیل روندهای گذشته در پارامترها و تعمیم آنها به زمان حال متوسل می شود جایگزینی سوم برقراری برخی اهداف و درج میان مقادیر دوره زمانی پایه و مقادیر هدف است. در حالیکه اجازه تغییر نرخها با برخی روشها در طی دوره زمانی طرح ریزی بهبودی نسبت به ثابت نگه داشتن آنها است اما بسیاری از مسایل سیاستی مبنایی همچنان نادیده گرفته می شود.
ب) استفاده از الگوها برای تجزیه و تحلیل سیاستی در مقابل برنامه ریزی.
پارامترهای اساسی در متدهای مقطع -گذار و نسبت- نمره بیرونی هستند همانند طرح ریزی های جمعیتی اگر تمام آنچه را که برنامه ریز خواهان انجام آن است طرح ریزی نام نویسی دانش آموزان بر مبنای نرخهای مفروض باشد، این یک مشکل نیست. با وجود این، برنامه ریزان آموزشی و علی الخصوص سیاستگذاران اغلب به تأثیرات درونی و بیرونی سیستم آموزشی که پارامترها را معین می کنند علاقه مندند. اگرچه آگاهی از حجم تغییرات در نام نویسی در نتیجه تغییر نرخ تکرار یا ترک می تواند به شدت برای وزراء قابل توجه باشد (یک مشکل برنامه ریزی)، اما آنها اغلب نسبت به چگونگی تغییر این نرخها علاقه مندتر هستند (مشکل سیاسی). از اینرو مدل آموزش ایده آل این نرخها را به عنوان متغیرهای درونی فرض خواهد نمود به علاوه نرخها باید حداقل به طور غیر مستقیم توسط سیاست تحت تأثیر قرار گیرد. مدلهای طرح ریزی جمعیتی چند سال پیش تر از آنچه که سازندگان مدل نسبت به درونی کردن نرخ زاد و ولد، مرگ و میر و مهاجرت که پارامترهای اساسی در چگونگی تجهیز چنین طرح ریزی هایی هستند دگردیسی مشابهی را تجربه کردند. مدلهای جمعیتی با نرخهای اساسی درونی ساختاربندی شده و به مدلهای اقتصاد کلان مرتبط شدند که برونداد تعیین کننده های نرخ های دموگرافیک را در پی داشت. این عمل مطالعه بهتر کنشهای میان رشد جمعیت و رشد اقتصادی را میسر ساخت. در اینجا، یکی از اهداف، علی الخصوص همانگونه که آن در کشورهای در حال توسعه به کار برده شد این بود که ببینند تا چه حدی نرخ رشد جمعیتی می تواند منجر به تغییر به عنوان نتیجه ای از تغییرات Sosio Economic گردد. البته همچنین این بدین مفهوم است که تا حدودی که متغیرهای سیاستی در مدلها جا گرفته بودند تحلیل گر می توانست با صحت و سقم بیشتری مشارکت سیاست در تغییر نرخ را مورد اندازه گیری قرار دهد. آن همچنین تجزیه و تحلیل شدن مکمل ها را میسر ساخت. برای مثال هم اکنون به خوبی مشخص شده است که آموزش زنان معین کننده نرخ زاد و ولد است از این رو اگر مورد انتظار است که دستیابی آموزش در طی چند سال آینده رو به بهبودی می رود پس فردی می تواند انتظار داشته باشد که مستقل از هر عمل سیاستی به منظور تحریک برنامه های تنظیم خانواده کاهش خواهد یافت استدلالهای مشابهی می تواند نسبت به مدلهای آموزشی به کار برده شود. شاید ادبیات آموزشی نسبت به آنچه که در تعیین کننده های نرخ های پایه آن از جمله آنچه که در Demoyrafi نسبت به تعیین کننده های زاد و ولد، مرگ و میر و مهاجرت هستند آنچنان که باید و شاید پیش رفته نیست. مع هذا برخی نتایج مربوط به پارامترهای گذار در یافته های پژوهشی در کشورهای مختلف شروع به تکرار کرده اند این یافته ها می توانند مبنای نسل جدیدی از مدلهای آموزشی را شکل دهند که در آنها نرخهای گذار پایه درونی هستند. چنین مدلهایی ابزارهای تجزیه و تحلیل سیاستی قدرتمندی خواهند بود.
اگر این مدلها (با مدل های جمعیتی و مدل مکرو – سوسیو، اکونومیک) تلفیق گردند حتی این رویکرد قدرتمندتر نیز خواهد شد.