تفاوت های جنسیتی
پسرها پرخاشگر از دخترها هستند . این تفاوت در غالب فرهنگها و تقریبا در همه سنین و نیز در غالب حیوانات دیده می شود. پسرها بیش از دخترها پرخاشگری بدنی و لفظی دارند ( مک کوی و جکلین ، 1974 ، 1980 ، پارک و اسلابی ، 1983 ) از سال دوم زندگی این تفاوتها آشکار می شود.
بر اساس مطالعات مشاهده ای در مورد کودکان نوپای بین سنین 1 تا 3 سال تفاوتهای جنسیتی از لحاظ تعدد پرخاشگری بعد از 18 ماهگی ظاهعر می شود و قبل از آن اثری از آن نیست ( فاگوت و هاگان 1982 )
پسرها به خصوص به هنگامی که به آنان حمله ای می شود ( سا کسی مخل کارهایشان می شود تلافی می کنند. در یک مطالعه مشاهده ای در مورد کودکان پیش از مدرسه پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند ، ولی دو برابر دخترها تلافی کردند ( به نقل از پارک و اسلابی ، 1983)
چه چیزی این تفاوتهای جنسیتی را توجیه می کند؟ در این مورد هم توجیهات فیزیولوژیکی ارائه شده و هم توجیهات اجتماعی بعضی از نظریه پردازان معتقدند که ثبات تفاوتهای جنسیتی که در همه ی فرهنگها و همه حیوانات دیده می شود.
تغییرات رشدی
کودکان در 12 ماهگی وقتی باهم هستند شروع به ابراز رفتار پرخاشگرانه وسیله ای می کنند .رفتار پرخاشگرانه آنان غالبا به خاطر اسباب بازی و متعلقات دیگر است و در ارتباط با همسالان ابراز می شود کودکان گاهی اوقات به والدین و کودکان بزرگتر حمله ور می شوند ولی لین گونه پرخاشگری در مقایسه با پرخاشگری با همسالان نسبتا نادر است . کودکان همچنان که به سالهای پیش از مدرسه نزدیک می شوند کمتر دست به اعمال پرخاشگرانه می زنند و در نوع پرخاشگری آنان هم تغییراتی ایجاد می شود. یعنی وقتی که پرخاشگری ابراز می شود غالبا خصمانه است و کمتر وسیله ای است . به این معنا که کودکان برای به دست آوردن هدفهای ویله ای کمتر مستقیما از حربه های جسمانی استفاده می کنند . ولی وقتی که به کسی حمله لفظی یا بدنی می کنند. بیشتر امکان دارد که لفظی دست کم در سالهای قبل از مدرسه با افزایش سن افزایش می یابد .
نقش والدین و خانواده در رفتار خشونت آمیز پرخاشگری رفتار ضد اجتماعی کودکان
تحقیقات نشان داده است که والدین نوجوانی که دارای رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت هستند رفتارهایی همچون قلدری کتک کاری ، شرکت در اعمال خلاف و جرم هایی مثل دزدی از مغازه ها را به عنوان یک رفتار ضد اجتماعی که باید مورد نکوهش قرار بگیرد قلمداد کنند تاثیر نقش والدین در بروز رفتار ضد اجتماعی در سنین مختلف متفاوت می باشد به عنوان مثال عدم نظارت کافی به طور آشکار نقش مهمی را در اواخر دوره ی کودکی ایفا می کند هم چنین تحقیقات انجام شده نشان می دهد والدینی که نظارت و کنترل دقیقی به فرزندانشان داشته اند از احتمال این که به رفتارهای ضد اجتماعی رو بیاورند خیلی کاهش یافته است والدینی که از تنبیهات بدنی می کنند ممکن است نقش مستقیم و مهمی در به وجود آمدن رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت در فرزندانشان داشته باشند تحقیقات موسسه ی ملی سلامت روانی در ایالات متحده نشان می دهد کودکانی که مورد سوء آزار جسمی و غفلت قرار گرفته بودند از جانب والدینشان احتمال انجام رفتارهای خشن و خشونت آمیز در آن ها خیلی بیشتر بوده است .
انواع اختلالات کرداری
پرخاشگری
به رغم گرایش اخیر در باب توجه بیشتر به مسائل موافق اجتماع ( مسترز 1980) پیدایش پرخاشگری کانون توجه تحقیقات بسیاری بوده است .
نظریه فروید . فرود در مورد پرخاشگری دو دید متفاوت ارائه داد. باور اولیه این بود که پرخاشگری زمانی پدید می آید که در برابر انگیزه های نهاد سدی ایجاد شود و ناکامی دست دهد. بعدها وی در عقیده خود تجدید نظر کرد و پرخاشگری را چون انرژی جنسی و سائقهای جنسی یکی از دو غریزه ذاتی دانست . به رغم آن که این نظریه فروید درباره پرخاشگری به طرق مختلف در حال تغیر است . هنوز بسیاری از تحلیل گرزان پرخاشگری را غریزه ای ذاتی می دانند . تاکید بیشتر روی مرحله مقعدی است و گفته می شود که د این مرحله سائق پرخاشگری به اوج می رسد . این موضوع به این معنی است که طی این دوره علاقه مندی به آسیب رساندن و از بین بردن به همان شدت علائق مقعدی ( دفع ) اهمیت دارد. از این رو این مرحله به حل مسائل مربوط به پرخاشگری و دفع می پردازد . در واقع برخیها این مرحله را مرحله مقعدی – دیگر آزاری دانسته اند. ( کسلر-1996)
فرضیه ناکامی – پرخاشگری.
این مفهوم که پرخاشگری در حکم پاسخی به ناکامی است یکی از تلاشهای نظامدار اولیه مطالعه پرخاشگری را به وجود آورد . جان دالرد و همکارانش این فرضیه را ارائه دادند که پرخاشگری همواره در پی ناکامی خواهد آمد،و نیز این که تنها عامل پرخاشگری ناکامی است ( دالرد ، دوب ، میلر ، مور و سیرز1939) . این افراد مانند فروید پرخاشگری بیان و اظهار عواطف حاکی از ناکامی ضروری است . پیداست که فرضیه ناکامی – پرخاشگری موضعی فوق العاده مستحک اختیار کرده است . که نمی تواند با واقعیت منطبق باشد. هر چند که برخی پرخاشگریها می تواند واکنشی در برابر ناکامی باشد اما عوامل دیگری نیز می توانددر پرخاشگر بودن یا نبودن یک کودک موثر افتد. افزون بر آن ناکامی یا سایر تحریکهای عاطفی همیشه موجب پرخاشگری نمی شود. تخلیه هیجانی از طریق پرخاشگری نیز مورد پرسش واقع شده است ( مثلا مالیک و مک کاندلز ،1966) . چرا که در واقع دیده شده است پرخاشگری احتمال پرخاشگریهای بعدی را افزایش می دهد تا کاهش ( به پاترسون ، 1976 ، سلابی 1975)
پرخاشگری رفتاری اکتسابی .
هر چند امکان دارد پرخاشگری در نتیجه برخی پیش در آمدها عارض شود اما این که پرخاشگری چگونه آموخته می شود بسیار مورد توجه بود است . بخش اعظم این تحقیقات ازر چشم انداز یادگیری اجتماعی صورت گرفته است .
بدیهی است که کودکان می تواند رخاشگری را با پاداشی که به خاطر ارائه چنین رفتاری دریافت می دارند بیاموزند ( والترز و براون 1963 پاترسون 1976 ) . برای مثال پاترسون ، لتیمان و بریکر دریافتند . همان گونه که پیش گونه می شد – که در مهد کودکها کودکانی که رفتارهای پرخاشگرانه اشن با پامدهای مثبت می شد ( واکنش دادن یا گریه کردن طرف دیگر ) همراه می شد. احتمالا پرخاشگری را تکرار می کردند در الی که اگر پرخاشگریهایز آنان پیامدهای منفی ( تلافی – یا شکایت به معلم ) می داشت کودک پرخاشگر یا رفتارش را تغییر می داد یا افراد دیگری را برای رفتار خود بر می گیزند . از این مطالعه به موضوع جالب دیگری نیز پی برده شد . کودکانی که در ابتدا در برابر پرخاشگری دیگران واکنش نششان نمی دادند و در مقام تلافی بر نمی آمدند غالبا قربانی واقع می شدند .در عین حال این کودکان سرانجام خود نیز پرخاشگر می شددند و با مطالعه ضمن نشان دادن اهمیت تقویت مثبت در پرخاشگری برای آموختن این گونه رفتارها منبع دیگری را نیز معرفی کرد و آن تقلید از مدلهای پرخاشگر بود.