دانلود مقاله تأملی کوتاه درباب فرهنگ توسعه وتوسعه فرهنگی

Word 62 KB 9515 30
مشخص نشده مشخص نشده فلسفه - اخلاق
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • از پیش خواندم که رشد ومفهوم کمی است وتوسعه علاوه برآن شامل مفهوم کیفی هم می شود وبه کشورهای پیشرفته (غربی) عمدتاً توسعه یافته وبه ما شرقی ها – جهان سومی ها- توسعه نیافته می گویند واین نامگذاری سبب می شود که کمتر درباب ماهیت توسعه بیاندیشم ، به این که توسعه چیست ؟

    چه زمانی ، کجا ، چراوچطورمطرح شد؟

    شرایط وزمینه های تحقق توسعه چیست ؟

    واین که توسعه چه نسبتی با سیاست ، اقتصاد وازهمه مهمترفرهنگ دارد ؟

    غرب که امروز توسعه یافته معرفی می شود توانسته درحوزه اقتصاد و علم وصنعت وفرهنگ وتکنیک وسیاست به توسعه بپردازد واین پیشرفت باعث حیرت ما گردیده ، چنانکه از شدت حیرت عقلانیت را به کناری گذاشته وخود را ملزم به گزینش راه غرب می دانیم وکمتر به مبانی نظری توسعه درغرب فکر می کنیم با تصوراین که با شعاردادن ودست به گزینش زدن می توان یک شبه راه توسعه را پیمود ، همگان را دعوت به تبعیت از گفتارمان وپذیرش بی چون وچرای آن می کنیم ، درحالی که چنانچه اشاره شد نتوانسته ایم به درک درستی از توسعه برسیم وتوسعه را تعریف کنیم و برای رسیدن به آن یا طی آن برنامه ریزی درست ودقیق وعلمی نماییم وبا فضاسازیهای سیاسی وگل آلود کردن آن برعلیه کسانی که مارادعوت به تفکر درباب چگونگی محقق شدن شرایط توسعه وهمین طوراز امکان بودن توسعه حرف می زنند خودرا منطقی جلوه می دهیم !!

    ونهایتاً کارمان به جایی ختم پیدا می کند که دیگران را مقصربدانیم وبا برچسب زدن به مخالفان داخلی ومتهم کردن مخالفان خارجی از پاسخگویی فرارکنیم ، غافل از این که نزدیک به 50 سال از طرح توسعه درایران می گذرد وما هنوز درالفبای آن مانده ایم ومتوجه این موضوع نشده ایم که اولاً توسعه هدف نیست ، ثانیاً توسعه تعریفی دارد وبرای اجرای آن نیازمند تحقق شرایطی هستیم ، به عبارتی هربذری که درهرزمینی نمی روید پس برای بذرریختن درزمین ابتدا باید آن را شخم زد وعلف های هرز آن را از بین برد .....

    بعد که زمین برای کاشت مساعد شد دست به کاشت بزنیم وبعد از تلاش منطقی ومستمرانتظاربرداشت داشته باشیم وگرنه با شعار دادن هرگز به توسعه نمی رسیم وتوسعه محقق نخواهد شد ، چرا که توسعه شرایط خاص خود را دارد یعنی همان طورکه اشاره شد باید بستر آماده باشد وشکست توسعه اقتصادی وسیاسی درایران بیان گرهمین نکته مهم است که بدون توجه به ساختارهای اجتماعی وشاخصه های فرهنگی نمی توان برنامه ریزی کرد وانتظار داشت که برنامه ها به ثمربنشیند ، چون جامعه یک ماشین نیست بلکه پدیده ای پویاست که ما هرکاری را که بخواهیم به سادگی نمی توانیم انجام دهیم واگر هم انجام بدهیم به نتیجه مطلوب ومورد نظرخود نمی رسیم .

    به عنوان مثال دولت سازندگی شعار توسعه اقتصادی را داد ودیدگاهش درباب اقتصاد مبتنی برتجارت آزاد واقتصاد سرمایه داری بود وبا شکست هم مواجه شد چون اقتصاد سرمایه داری درجامعه دینی رشد نمی کند ویا جامعه به سمت لیبرالیزم می کشاند ودرهردو حالت نتیجه منفی است .

    توسعه سیاسی هم که شعار دولت اصطلاحات بود ....

    درداخل شعار زنده با مخالف من درمنطقه شعار تنش زدایی ودرسطح بین الملل شعار گفتگوی تمدن ها ....

    با شکست مواجه شد ، چون توسعه سیاسی شرایط خاص خودرا می خواهد نمی توان درکشوری که اقتصاد بیمار وتک محصولی دارد و....

    دم از توسعه سیاسی زد نتیجه آن که امروز شاید تنها راه ما توجه به توسعه فرهنگی باشد به عبارتی از آن جایی که توسعه دردوبعد اقتصادی وسیاسی با شکست مواجه شده گزینه پیش روی ما توسعه فرهنگی است .

    گرچه با توجه به آن چه که گفته شده باید برای رسیدن به توسعه محقق کردن آن به شرایط آن هم توجه نمود ودرفکربرنامه ریزی برای مهیا نمودن شاخص های فرهنگی توسعه بود .

    توسعه فرهنگی برخلاف توسعه اقتصادی وسیاسی نیازمند تأمل بیشتری است ، چراکه اولاً علاوه براین که باید درباب توسعه وشرایط آن اندیشید ، به نسبت توسعه وفرهنگ هم توجه کنیم ونوع ارتباط این دورا دریابیم .

    ثانیاً به راستی می توان به توسعه فرهنگی قائل بود !

    اگر توسعه به معنی تغییر تدریجی وبنیانی محسوب شود وفرهنگ به دستاوردهای معنوی وبا آداب ورسوم ثابت یک جامعه ؛ چگونه می توان به توسعه فرهنگی معتقد بود ؟

    لذا باید به تعریف فرهنگ وچگونگی نسبت آن با مدرنیته ، علم وتکنیک وصنعت و.....

    هم پرداخت که تدبیر هرکاری را اول باید کرد تا سرانجام توسعه فرهنگی هم چون توسعه اقتصادی وسیاسی نشود ....

    نتیجه آنکه : غرب با برنامه ریزی به تجدد رسیده است وهنگامی که تجدد (مدرنیته ) به بن بست رسید یا دچاربحران شد عالمان غرب طرح توسعه را درانداختند واین توسعه درحقیقت به معنی بسط تجدد است .

    یعنی مبنای نظری خود را داشت وشرایط خاص خود را دارد.

    ما غریب بر 150 سال است که وارد تاریخ تجدد شده ایم ، اما هنوز به تجدد نرسیده ایم واین خود جای سؤال است .

    از دیگرسو مطرح کردن توسعه درچنین وضعیت کمی تعجب برانگیز است .

    با این که کسی با توسعه از درمخالفت بلند نشده وحرف وحدیث ما هم همه برسراین این است که ما اگر می خواهیم به توسعه بپردازیم باید شرایط آن را محقق کنیم وتعریفی از توسعه داشته باشیم وبرای آن برنامه ریزی دقیق ، کلان وعلمی وعملی کنیم ومبنای خاص (بومی) خود را داشته باشیم .

    ( ذکر این نکته مهم است که فقط صرف برنامه ریزی وحرف کافی نیست چراکه معلوم نیست با برنامه ریزی بتوانیم نقطه ای را غرب دیروز به آن رسیده است را طی کنیم ) .

    یعنی چنان نباشد که دنباله رو غرب باشیم ویا صادرات بی حد وحصرکالاهای علمی وتکنیکی دچارتوهم شویم وخود را توسعه یافته تلقی کنیم وفراموش نکنیم که صدر تاریخ توسعه نیافتنی ذیل تاریخ توسعه یافته است .

    یعنی ماباید از خواب دیگری شدن بیرون بیاییم تا خود شویم ودرآن صورت است که به اندیشه های خود جامه عمل بپوشانیم واین جز از طریق خود باوری نیست واین خود باوری مستلزم توجه به فرهنگ است ؛ چرا که گسترش فرهنگ خود دررأس توسعه قراردارد .

    فرهنگ نقش سازنده ی اساسی وپدیدآورنده درتمام زمینه های توسعه برعهده دارد .

    با مشخص شدن این ؛ باید توسعه را درفراگیرشدن همه جانبه فرهنگ جستجو کرد .

    ودربرنامه ریزی فرهنگی هم باید سرمشق درستی ارائه شود وبا برنامه ریزی دیگری تا الگو قراردادن آنها به نتیجه مورد نظرنمی رسیم بلکه خود باید ببینیم که چه درانبان داریم واز فکر خویش مدد جوییم وبا تکیه برفرهنگ خودی به درمان دردها بپردازیم به قول حضرت حافظ معتقد باشیم که : سالها دل طلب حام حم از ما می کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد گوهری کزصدف کون ومکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش برپیرمغان بردم دوش کاو به تأیید نظر حل معما می کرد بیدلی درهمه احوال خدا با او بود او نمی دیدش واز دور خدایا می کرد این همه شعبده خویش که می کرد این جا سامری پیش عصا وید بیضا می کرد فیض روح القدس ارباز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد هنر برای هنر بدون تردید سرزمین ما ایران از وادر جوامعی است که هم دارای تمدنی تاریخی وکهن وهم دارای فرهنگی غنی است .

    تمدنی نزدیک به 3000 سال وفرهنگی 1400 ساله ، کشوری که آن را جزود پنج تمدن بزرگ می شناسد وقریب به چند صد سال دراوج شکوفایی وقدرت وعظمت بوده واین مایه افتخار است وقتی که به گذشته برمی گردیم وتاریخ این ملت را ورق می زنیم ، می بینیم که درحوزه های مختلف فکری (علوم نظری و...

    ) فلسفه ، ادبیات ، تاریخ ، نجوم ، طب و.....

    دارای گنجینه های عظیمی هستیم وادبیات دراین میان سهم بسزایی را داراست ، چرا که فلسفه اسلامی را اعراب وشرق شناسان بیشتر درحوزه غرب می بینند وتاریخ ما که جزو پرفراز ونشیب ترین تاریخ هاست را عمدتاً تاریخ نویسان یونانی نوشته اند .

    اما ادبیات درطول حیات این تمدن وسرزمین همیشه با اشکال گوناگون درمیان مردم بوده گاهی درلباس نظم وشعرهای عاشقانه ومثنوی های حماسی ....

    وگاهی درلباس نثروروایات وداستانها وگاهی به صورت مکتوب وگاهی به صورت شفاهی چون ضرب المثل و...

    جزو فرهنگ عامه درآمده ومانند فولکوریک گشته وسینه به سینه نقل گردیده وانتقال پیدا کرده ؛ ادبیات از این حیث چه درمیان عوام وچه درمیان خواص ، درروح وجسم کالبد این مردم دمیده شده صرف نظراز این که زبان هرعلمی فلسفه ، تاریخ ، سیاست و....

    باید با قلم ادیبانه وهنرمندانه نوشته شود که اگر چنین نباشد تأثیرآن پایدار، عمیق وگسترده نخواهد بود .

    بنابراین ادبیات درهرشکلی که به آن اشاره شد درتغییر وتحولات اجتماعی نیز شاید به عنوان مهمترین عامل درشکل گیری ویا افول سبک های ادبی مؤثرواقع شده وهنرابزاری بوده برای بیان واقعیات اجتماعی وعینیت ها ووقتی ادبیات از جنبه برون گرایی به خصوص شعر به درون گرایی تغییر حالت پیدا می کند وعرفان یکه تاز میدان می شود شاهد افول تمدن خواهیم بود به تعبیرسید جواد طباطبا یی هنگامی که عرفان به جای آن که پادزهری باشد ودرحکم درمان عمل کند می بینیم برروی مشکلات سرپوش می گذارد بی آنکه آنان را حل کند خود زهری می شود ودردی ....

    ودراینجا وظیفه ونقش ادبیات وبخصوص هنر که اوج آن به تعبیرشریعتی درشعر است مشخص ومعلوم می گردد که اگر هنروادبیات درخدمت مسائل اجتماعی وواقعیات قرارگیرد درحل آنها وپیشرفت جامعه چه از حیث مادی وچه از حیث معنوی کمک شایانی می کند وگرنه به تعبیر آندره برتون اگر بخواهد درکنارواقعیات نایستد وجنبه درونی پیدا کند همان بهتر که بمیرد !

    مثلاً خاقانی که بعضی از او به عنوان گلوگاه شعر فارسی نام برده اند نیز به این معنایی که گفته شده نماینده هنر برای هنر است .

    شاعری که شعر را برای هنرمی سراید برای شعر!

    نه برای بیان مسایل اجتماعی وواقعیت های عیان درجامعه !

    بخاطرهمین امر کنترایرانی آور را آن طورکه سزاوار ودرخورشخصیت ، اندیشه وآثاراوست می شناسد .

    حتی دانشجویان رشته ادبیات من جمله نگارنده از رویارویی با اشعار او وخواندن آن ترسی ورعبی براندامش مستولی می گردد که وصفش دراین مقال نمی گنجد .

    هنربرای هنرعلاوه برآن که هنررا تبدیل به یک مقوله شخصی که هدف آن صرفاً رسیدن یا نوعی اپیکوریسم است می کند هنرمند را نیز از جامعه خویش ومشکلات آن دورنگه می دارد ودست آویز وملعبه ای هم خواهد شد دردست کسانی که به دنبال فخر فروشی ومباهات می گردند وفقط درمیدان هنربه جولان ورجزخوانی می پردازند واین یعنی ا نتحاربرای هنروهنرمند !

    دراعتقادات دینی ما نیز بی شک مقوله هنربرای هنرمردود شمرده شده است چراکه قرآن درعین زیبایی ودراوج هنروفصاحت وبلاغت برای انسان وجامعه انسانی آمده وبه انسان راه کمال ، خوب زندگی کردن وزندگی خوب نمودن وصدها مقوله دیگرکه جنبه اجتماعی دارد ودرپیروی از آنان انسان چه دراین جهان وچه درجهان دیگرعاقبت به خیرمی شود را می آموزد .

    لذا برحسب وظیفه برآن شدیم قلم به دست بگیریم – البته درحد بضاعت – واین نکته را عرض کنیم که هنربرای هنریعنی بی هدف وبیهوده کردن آن – البته هنربرای هنرخود هدفی است اما بی ارزش چراکه هنررا به بی راهه می کشاند – اگر هنررا موظف به هیچ امری ومقید به هیچ شرطی نکنیم آن را فارغ از هرمقوله ای کرده ایم وآزاد از هرواقعیت اجتماعی ، هنجارها وحتی اخلاق واصول والای ا نسانی!!!

    چراکه هنربرای هنردیگربه خوبی وبدی نمی نگرد واین به تعبیرنیچه یعنی « اخلاق به درک ، اخلاق به جهنم برود » همین !

    آوینی درهمایش « بهاران از کجاست که روح روئیدن وسبز شدن ناگاه درتن خاک مرده پیدا می آید ؟

    واز کجاست که روح شکفتن ، ناگاه از تن چوب خشک ، چندین برگهای سبز وشکوفه های سفید وآبی وزرد وسرخ برمی آورد ؟

    بهاران ، راز داررستاخیز پس از مرگی است وقبرستانها ، مزاری هستند که درآنها ، بذرمردگان افشانده اندو جسم تا نمیرد ، کجا رستاخیز می پذیرد ؟

    با بهاران ، روزی نو می رسد وما همچنان چشم به راه روزگاری نو.

    اکنون که جهان وجهانیان مرده اند آیا وقت آن نرسیده که مسیحای موعود سررسد ( ویحیی الارض بعد موتها ) » ( سید مرتضی آوینی ) برسرم زد ازغرفه ها بازدید کنم ، چون اولاً از بیکاری حوصله ام سررفته ثانیاً اگه خود ما خبرنگارهای غیرحرفه ای از کارهای خودمان وهمکارانمان دیدن نکنیم پس چه کسی می آید ؟

    از دیگران چه انتظاری داریم ؟

    بگذریم !

    چشمم به عکس بزرگی از سید شهدای اهل قلم ، سید مرتضی آوینی می افتد .

    اگه اشتباه نکنم نام غرفه نسیم صبح است والبته درچند غرفه دیگر نیز عکس شهید آوینی هست واین غریب نیست ، بلکه قریب به ذهن است چون شهید آوینی را مردم ما با مستند روایت فتح می شناسند .

    کاری که بعد از انقلاب درمورد جنگ صورت گرفت ، اهل سینما وهنرهم آوینی را به عنوان بنیانگذارنقد فیلم درایران شناختند .

    کسی که اولین مجله ی تخصصی هنری سوره را به راه انداخت .

    اما آن چه که غریب ماند اندیشه او بود که با آن زندگی کرد وبرسرآن جان باخت .

    بزرگان انسانهای تک بعدی نبودند ، بلکه ساختار شکن وهنجارشکن بودند وجلوتراز زمانه فکر می کردند وگرنه چطورمی توانستند زمانه را آنگونه که می خواستند دگرگون کنند ؟

    آوینی هم یکی از بزرگان بود .

    حتی مخالفان فکری او نثرزیبای اورا می ستودند وبه توانایی ایشان درحوزه هنر وسینما اذعان می کردند وشاید این حربه ای بود برای این که اندیشه اورا به حاشیه برانند .

    آوینی اندیشمندی بود درساحت تفکر.

    برای من که با او محشورشده ام یک معماست .

    خانم ایشان نقل می کنند که درجوانی دردانشگاه شهید آوینی را همه می شناختند وبه او احترام می گذاشتند .

    ایشان یک مذهبی ، متفکر، هنرمند وعارف بوده اند .

    بسیارخوش تیپ بودند .

    روزی سیبیل نیچه ای وهمه را تحت تأثیرقرارمی دادند ووقتی که انقلاب شد تغییر ژرفی درایشان رخ داد .

    به این معنی که مجموعه بسیاری از آثارونوشته های خود را درگونی ای ریخت وآتش زد وگفت : آنها حدیث نفس بود ، باید هنررحمانی باشد نه شیطا نی ، آری ، آوینی اینگونه بود!

    او تنها درحوزه هنر وسینما فعال نبود بلکه توانایی او آنقدرزیاد بود که نمی شد اورا محدود به حوزه ای کرد اما شاید زبان هنری وهنررحمانی که از آن صحبت می کرد وبرآن گونه رفتار می نمود بیشترایشان را نشان داد .

    او درحوزه اندیشه نیز آثار متنوع ومتعددی دارد که می توان به فردای دیگر به عنوان مثال اشاره کرد .

    کتاب فردایی دیگر شامل هشت مقاله دردو بخش است .

    بخش دوم که بیشتر مقالات را شامل می شود درحوزه شعر وادبیات وعرفان است که با زبانی غیر قابل تصوربیان شده است .

    بخش اول مجموع سه مقاله است که درباب نسبت ما با تجدد ، ژاپن وتجدد وهمین طورتحلیل تطبیقی از دو متفکر غربی درباب غرب .

    بگذریم ، آوینی را با شعر وادبیات وهنروعرفان وسینما شناختیم ودرست هم شناختیم .

    اما آوینی کسی نبود که تنها دراین حوزه ها خلاصه شود .

    او آموزگارطریق تفکر بود .

    همینطورمرغ مرگ اندیش بود .

    ما وظیفه داریم بعد ناشناخته اورا که تفکر او بود وامروز مهجورماند ودرمیان سروصدا ها به حاشیه رانده شده ، به دوست داران حقیقت بشناسانیم .

    به امید آن روز این نوشتاررا با جمله ای از شهید آوینی به اتمام می رسانیم : « درعالم رازی هست که جز با خون فاش نمی شود » .

    ایران واسلام ، تعامل یا تقابل فرهنگی مقدمه : قریب به یک دهه است که رهبری جهان اسلام حضرت آیت ا...

    خامنه ای ، مقارن با سال جدید به نامگذاری سال می پردازند واین امر مهم از چند منظر قابل تأمل است : باعث وحدت جهان اسلام می شود .

    به جامعه اسلامی جهت می دهد .

    درپایان سال با توجه به عنوان سال ، به تحلیل وبررسی شرایط براخته می شود ، مبنی براینکه چقدرجامعه اسلامی توانسته دررسیدن به مقوله فوق موفق باشد واز این راه نقاط مثبت ومنفی نیز شناخته می شود .

    امسال با توجه به موقعیت خاص ایران درحوزه بین الملل وشرایط پیچیده ای که درجهان اسلام بوجود آمده ، ایشان امسال را سال اتحاد ملی وانسجام اسلامی نامیدند .

    نوشته فوق درصدد است تلاش کند به طوراجمالی به تبیین بین فرهنگ ایران واسلام بپردازد وبه این پرسش احتمالی پاسخ دهد که فرهنگ ایرانی با اسلام درتقابل است ویا درگذرزمان این دوبه یک یگانگی تبدیل شده اند که قابل کیفیت نیستند .

    نویسنده کتاب تاریخ مشروطیت ، اگر چه خود یک ضد عرب وضد شیعی است ، اما اذعان می کند که ایرانیان وقتی اسلام را نمی شناختند ، با آن جنگیدند ووقتی شناختند برای آن جنگیدند .

    این مسأله را می توان به گونه ای چنین عنوان کرد که اگر ایرانی ها اسلام را به زورمی پذیرفتند ، چرا نسل های بعد از پذیرش آن سرباز نزدند ؟

    یا پس چطورایرانی ها باعث شکوفایی تمدن فرهنگ اسلامی شدند ؟

    دکتر عبدالحسین زرین کوب درکتاب دو قرن سکوت به وحشیگری اعراب درسرزمین ما اشاره می کند واین امر برکسی پوشیده نیست وما هم منکرآن نمی شویم ، اما آنچه مهم است ، این نکته می باشد که حوزه عربیت را باید از اسلام جدا کرد وبه حساب اسلام ننوشت ، چنانچه همین تفکردرایران به صورت یک جریان فکری شکل گرفت ، به این معنی که درتقابل با نژاد پرستی که اعراب داشتند ، ایرانی ها تمسک به آیات الهی این مطلب را یاد آورشدند که ملاک برتر ، ایمان است ، نه نژاد واز این راه نهضت شعوبیه شکل گرفت .

    حکیم فردوسی طوسی که با سرودن شاهنامه هویت ملی مارا زنده کرد وحکم شناسنامه ملی ما را دارد ، خود ایرانی است وبه ایرانی بودن خود می بالد ، چنانچه سروده است : اگر سربه سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشوربه دشمن دهیم دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان وشیران شود اما همین فردوسی طوسی به ائمه عشق می ورزد ، مسلمان است ودرمدح ائمه شعر می سراید ، چنانکه مقبول طبع نمی افتد واورا به آوارگی می کشاند ، همین فردوسی درمورد اعراب چنین سروده است : زشیر شتر خوردن وسوسمار عرب را بدان جا رسیده است کار که تاج کیانی کند آرزو تفوبرتو ای چرخ گردون تفو به همین طریق درزمان معاصراستاد شهید مرتضی مطهری نیز از خدمات متقابل اسلام وایران سخن می گوید وبه تفکیک فرهنگ عربی از اسلامی قائل می شود .

    حضرت مولوی نیز که از ارکان هویت فرهنگی ماست از هویت ملی ودینی صحبت می کند وهیچ تقابلی بین فرهنگ ایرانی واسلامی نمی داند وآن دورا با هم می آورد ودرنگاه او یگانگی یافته اند : زین همرهان سست عناصردلم گرفت شیرخدا ورستم دستانم آرزوست حتی یکی از نظریاتی که درمورد شیعه بودن ایرانی ها به اعتراض پرداختند وامام علی نیز به نژادپرستی ( وبه قول امروزی ها به آپارتایدسیاسی ) اعتقاد نداشت ، مورد محبوبیت ایرانی قرارگرفت ( البته این مسأله ، مسأله درستی نیست ودکترداوری درکتاب فرهنگ ، خرد وآزادی به تحلیل آن پرداخته ، اما آنچه که این نگرش باعث قوت دیدگاه ما می شود ، این است که اولاً به تفکیک عملکرد اعراب با فرهنگ عرب از اسلام قائل باشیم ، ثانیاً اینکه بین فرهنگ ایرانی واسلامی ، تعامل وحتی یگانگی وجود دارد نه تقابل ....

    ) .

    پس تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که بین فرهنگ ایرانی واسلامی تقابل نیست ، بلکه تعامل وحتی یگانگی وجود دارد ، چنانچه امروز تفکیک این دو فرهنگ از هم غیرممکن می نماید ( درسطوربعد به طورمشروح آن را بیان می کنیم ) ، اما پرسشی که احتمالاً درذهن بعضی از عزیزان ممکن است وجودداشته باشد ، این است که ما اول ایرانی هستیم بعد مسلمان ، یا برعکس ؟

    به این پرسش از چند منظرمی توان پاسخ داد : منظرفلسفی : درنگاه فلسفی مسأله فوق مصادره به مطلوب شده که مغلطه نامیده می شود ، یعنی یک فرهنگ خاص را ابتدا فرد به عنوان هویت اصلی پذیرفته بعد صحبت برسرچگونگی هویت اصلی با فرهنگ ثانوی است !!!

    تاریخی : بحث تقابل یا تعامل یا چگونگی نسبت این دو فرهنگ ، درصده اخیرشکل گرفت ، یعنی زمانی که با غرب وایدئولوژی های غربی آشنا شدیم و بدون هیچ تفکری آنها را وارد کشورکردیم وبه خورد بسیاری از اهل علم وفرهنگ کردیم تا این تصورغلط درذهن بعضی ها شکل گرفت که ما ابتدا کدام یک از اینهاییم ؟

    واین یعنی همان غربزدگی است !

    این مسأله که صدرتاریخ ما ذیل صدر غرب است !

    شاید مسأله کمی مبهم وپیچیده تصورشود اما اگر بخواهیم شفاف ترصحبت کنیم ، باید به تاریخ غرب وورود اندیشه ها وایدئولوژی های وارداتی اشاره شود .

    درغرب سه ایدئولوژی جهان شمول شکل گرفت که عبارتند از 1- فاشیسم نازیسم 2- مارکسیسم و3- لیبرالیسم .

    لیبرالیسم : این ایدئولوژی ها درغرب توانستند به قدرت سیاسی برسند ونظام سیاسی تشکیل دهند ودرقرن بیستم به جان یکدیگرافتادند ودو ایدئولوژی اول سقوط کردند وغرب هم بهای گزافی بابت آنها پرداخت ( دراین مقاله قصد تعریف کردن این ایدئولوژی ها را نداریم ، بلکه صحبت برتأثیرآنها برجریانات فکری داخل کشورمان است ، چرا که بعد از این که این تفکرات درغرب تاریخ مصرفشان تمام شد به ما شرقی ها تفاله فکری خود را دادند تا ما عقب مانده باقی بمانیم ودرهمین راستا بود که اسیونالیسم افراطی یا نژادپرستی را – همان فاشیسم ونازیسگری – به جهان اسلام تزریق کردند تا جلوی وحدت جامعه اسلامی را بگیرند .

    به ایرانی ها پان ایرانیسم ، به ترک ها پان ترکیسم وبه عربها ، پان عربیسم را دادند وما را مشغول این دعواهای بچگانه کردند !!!

    که این ماجرا از کجا آب می خورد ، پس طرح این مسأله معلوم شد وامروز هم آنان هستند که هویت داشتن وهرنوع ناسیونالیسم یا وطن پرستی را نفی می کنند واز جهانی سازی وجهانی شدن ودهکده جهانی صحبت می کنند ، یعنی نگویید من ، بگویید ما ، نگویید ما بگویید نظام جهانی !!

    یعنی جهان جهان موزائیکی خواهد شد که ما فقط جزئی از آنیم و به خودی خود هیچیم ودرپیوستن به این نظام سیاره ای ( بخوانید سلطه جهانی وفرهنگی وغربی ) خود می شویم !!

    اگر چه نظام لیبرالیزم نیز دراین برهه زمانی به بن بست معرفتی وهستی شناختی رسیده وتاریخ مصرف آن تمام شدوبه قول هایدگر وفوکو ونیچه باید درجستجوی دیگری بود .

    امیدواریم توانسته باشیم به پرسش یا ابهامات ذهن خواننده محترم درباب موضوع فوق پاسخ درخوروشایسته داده باشیم .

    با شعری از حافظ به نوشتار خود خاتمه می دهیم : سالها دل طلب حام حم از ما می کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد گوهری کزصدف کون ومکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد گفت آن یارکزو گشت سرداربلند جرمش این بود که اسرارهویدا می کرد روح فیض القدس اربارمدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد نام نیک همسران جوان : عموماً درگذشته رسم بر این بود که وقتی دختروپسرجوانی که با هم عروسی کردند صاحب اولین فرزند می شوند درنامگذاری فرزند با بزرگترها مشورت می کردند وحتی بعضی از زوج های جوان به احترام بزرگترها از نام گذاری فرزندان خودداری می کردند وآن را به عهده بزرگتر خانواده می گذاشتند – الان هم درخیلی جاها رسم هست البته به به شکل قدیمی اش وما دراینجا با خوب وبد بودن این رسم کار نداریم ولی آنچه مورد قبول همگی ماست احترام به بزرگترها می باشد که درفرهنگ ایرانی بسیار مورد توجه هست – بزرگترها هم درنام گذاری فرزندجدید خانواده حساسیت خاصی از خود نشان می دادند چون اسم را عین شخصیت ووجود فرد که هویت او باشد تلقی می کردند به هرطریق نام فرزند عمدتاً توسط بزرگان به این شکل انتخاب می شد که اگر یکی از افراد خانواده پدریا مادر درگذشته بود برای زنده نگه داشتن نام او یا احترام گذاشتن به خانواده اش نام او را روی فرزند می گذاشتند .

    اما آنچه که قابل تأمل است این نکته می باشد که درانتخاب اسم وسواس خاصی از خود نشان می دادند چون همان طور که اشاره شد نام فرد را عین فرد تلقی می کردند ، حتی امروزه هم درنگاه بسیاری اینگونه است به خاطرهمین درکارت های عروسی یا نامه ها اسم کامل خانم ها منظوراسم کوچک آنهاست مثلاً محدثه – نوشته نمی شود واین خیلی ها خوب نمی دانند وتنها به حرف اول اکتفا می کنند .

    مثلاً م مخفف محدثه است یا به اسم کوچک خانم های غریبه صدا نمی زنند واین را تجاوز به حریم او تصورمی کنند – البته این که امروزه شرایط کمی تغییر کرده خود مسئله دیگری است ...

    اما امروزه چندان درنام گذاری فرزندان دقت نمی کنند وگاه اسمی را برای فرزند خود برمی گزینند که به بدنامی درتاریخ مشهوربوده وهنگاه برزبان آوردن آن فوری ذهن هرکس متوجه آن شخص خواهد شد که درتاریخ به اعمال بد مشغول ومعروف بوده – مثلاً چنگیز که آدم یاد جنایت های چنگیز خان می افتد – یااسم هایی که معانی خوبی ندارند یا اگر به فرهنگ لغت رجوع کنیم می بینیم که مترادف های خوبی درکنار آن نگذاشتند درحالیکه شاید اکثریت این حدیث از پیامبر(ص) را شنیده باشند که می فرماید : « از جمله حقوقی که فرزند برپدرومادردارد 3 چیز است : 1- اسم نیکو برای او انتخاب کند 2- سواد وادب به او بیاموزد 3- هنگامی که بالغ شد برای او همسربگیرند » .

    چنانچه ملاحظه می فرمودید انتخاب اسم نیکو اولین حق فرزند است ما نباید نامی را برای فرزندمان انتخاب کنیم که مایه آزردگی خاطراو شویم یعنی زمانی که بزرگ شد ووارد جامعه گردید با نگاهی متفاوت روبروشود به این معنی که با شنیدن نام او یا هنگام فراخواندنش واکنشی از خود نشان دهند دچار سرخوردگی خواهد گشت – چنانچه بعضی ها پس از اینکه درموقعیتی قرارگرفتند که بتوانند نام خود را عوض کنند چنین خواهند کرد .

    درهمین راستا درکشورها ، منجمله کشورخودمان سازمان ثبت احوال محدودیت هایی را برای نامگذاری می گذارد که طبیعی ومنطقی است وتنها می توان از نام هایی استفاده کرد که یا درفرهنگ ایرانی هستند ، مثلاً محمد یا عیسی درفرهنگ دینی وکوروش یا رستم درفرهنگ ایرانی – درکشورهای دیگر نیز این محدودیت ها به شکل دیگری است مثلاً نباید نام معنی غیر اخلاقی یا توهین آمیز داشته باشد یا دربعضی از کشورها نام باید متناسب با فرهنگ جاری باشد مثلاً درآمریکا وانگلیس 75 درصد از نام های کوچک بالنسبه تکراری است واز 755 نام فراتر نمی رود که برای آمریکا با 296 میلیون نفرجمعیت رقم بالایی نیست ، پس درنامگذاری فرزندانمان باید دقت زیادی کنیم ومبادا نامی را انتخاب کنیم که فرزندانمان از نظرشخصیتی دراجتماع مورد تحقیرقراردهند وچنانچه اشاره شد خوشبختانه قوانین دراین زمینه هست البته برای اقلیت های مذهبی هم مشکلی نیست وقانون دراین زمینه نیز تبصره هایی دارد .

    نکته دیگری که درجامعه ما متأسفانه مثل یک اپیدمی رشد کرد وتبدیل به یک آسیب اجتماعی شده انتخاب نام غیر دینی یا تغییر نام از دینی به غیردینی است نگارنده مدعی نیست که صرف عوض کردن نام دینی مثلاً من به نام غیردینی مثل سهراب ، که البته ایرانیان نیز مردمی دینداربودند ومقصود ما ازدین اسامی ائمه مطهر می باشد ، منجربه تضعیف دین ودینداری می شود ابداً چراکه اگر بخواهی با عوض کردن نام الان هویت وجودی خویش را ازدست بدهد آن هویت اصلاً هویت نیست !

    آنچه که حقیر درباره آن می خواهد بگوید این است که متأسفانه عده ای چنین تصورمی کنند که اگر به جای نام زهرا نان نگین را انتخاب کنند ، با فرهنگ وباکلاس می شوند واگر نعوذ بالله به جای غزل ، فاطمه بگذارند درنظرعام اصل تلقی می شوند درحالیکه این نگرش غلط است ونگارنده با این طرز تفکر مخالف است وگرنه به هیچ عنوان قصه تعیین وتکلیف کردن را ندارد وخود را شایسته نمی بیند که به دیگران امر یا دستوربدهد ویا تغییر نام هم چندان مشکل ندارد اما بحث برسرنوع نگرش است که مثلاً درحالت اول نامی را انتخاب کنند که معنای بدی داشته باشد یا نام مشهورشخصیتی منفی درتاریخ باشد همینطوربه جای نام ایشان نام حیوان یا موجودات بی جان را بگذارند .

    مثلاً به جای خدیجه بگذارند لاله بعد تصورکنند که این نام گذاری فرهنگ آنان را بالا می برد .

    عکس این مطلب درمورد دوستانمان درصدا وسیما هم صدق می کند .

    دربسیاری از سریال ها وفیلم ها فردی !

    افرادی را که نقش منفی را ایفا می کنند عمدتاً نام اصل ایرانی می گذارند مثل آرش ، سیاوش درحالیکه این درست نیست ونگاه مخاطب را به فرهنگ ایرانی ، نام وفرهنگ نام ایرانی ظنین می کند واین شایسته نیست که ....

    فرهنگ از یک رسانه ملی چنین کاری را کنند چنانچه درسطرقبل هم گفتیم صرف عنوان مذهبی داشتن دلیل برخوب بودن نیست مگراینکه شاهان پهلوی یک محمدرضا ودیگررضا نام داشتند یا شاهان قاجاری مثل محمد خان که 40 هزارچشم از مردم کرمان درآورد ....نام مبارک رسول الله را نیز داشت .

    بیاییم منطقی باشیم .

    با امید به این که نام خوبی را زوج های جوان برفرزندانشان بگذارند تا باعث سرخوردگی آنان نشوند وبا نام گذاری صحیح فرزندان فرهنگ بزرگ ایرانی واسلامی را نشان بدهند .

    تأثیرامنیت وآگاهی درظهوریا کنترل آسیب های اجتماعی – فرهنگی درگفتارروزمره عموماً معنایی که از امنیت به ذهن متبادر می شود ومورد نظرقرارمی گیرد ، آرامش روانی است .

    مثلاً فردی اینگونه اظهار می کند که وقتی همسرش درخانه تنهاست ، احساس امنیت نمی کند ، مبین همین ادعاست ، حال این احساس عدم امنیت که دراین جا مساوی ناآرامی روانی است یا به عبارتی دیگر این عدم تعادل روانی که می تواند نتیجه احساس عدم امنیت باشد ، ممکن است منطقی یا غیر منطقی هم باشد .

    امنیت کلمه ای کلی است که معنای متفاوتی با سطوح متفاوت درعلوم مختلف ، منظورعلومی است که درحوزه علوم انسانی قرارمی گیرد ، دارد ، به این معنی که برداشت وتعبیری که از مفهوم امنیت درروان شناسی وجود دارد ، بالطبع متفاوت از برداشتی خواهد بود که امنیت درحوزه علوم سیاسی یا فلسفه ، علوم اجتماعی ، جامعه شناسی و...

    وجود دارد .

    به عنوان مثال ، فردی که از ارتباط برقرارکردن با دیگران خودداری می کند ، درنظربسیاری ، فردی غیر ایده آل تلقی می شود که از سلامت روانی برخوردارنیست (روان شناس اجتماعی) .

    عده ای دیگر هم ممکن است اورا درون گرا بدانند (روان شناس عمومی) ، اما فرد نیز شاید اینگونه اظهارنظرکند که او درتنهایی هویت خویش را می یابد وامنیت روانیش درتنهایی تأمین می شود (نگرشی فلسفی که به آن اصالت وجود یا اگزیستانسیالیزم اطلاق می شود) .

    همینطوراگر بخواهیم از منظر علم سیاست یا علوم اجتماعی این پدیده یا سوژه را مورد بررسی قراردهیم ، به نتیجه ای متفاوت از آنچه اشاره شد برسیم .

    به این معنی که فرد نه درون گراست ونه افسرده ونه اگزیستانسیالیست !

    بلکه ممکن است مشکلات مالی داشته باشد ویا جامعه چندان امن نباشد ووضعیتی که درجامعه وجوددارد ، احساس اعتماد را از او گرفته باشد .

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

بیان مسئله کشور همیشه سر بلند ایران با آثار باستانی بر جا مانده از اقوام وملل گوناگون در طی تاریخ جاذبه های بس ارزشمند برای تبادل فرهنگ و ارتباطات درون و فراملیتی در خود گرد آورده است و از آنجا که از دیر باز این سرزمین در میان سرزمینهای وسیع آسیا از یک سو و قاره اروپا از سوی دیگر ،به عنوان چهار راهی بوده است که پیوند دهنده ،فرهنگ ها ، مدنیت ها و سیاستهای شرق با غرب بوده است از ...

توسعه فرهنگي مقدمه: بي شک بالاترين و والاترين عنصري که در موجويت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ ان جاممعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد و با ؟ فرهنگ هر چند بعدهاي اقتصادي ، سياسي، صنعتي و نظامي

شايد آنگاه که يک پژوهشگر آفريقايي در کنفرانس باشگاه رم تحت عنوان «جهان در آستانه قرن بيست و يکم» گفتار خود در باره «عصر نوين فرهنگ و ارتباطات » را با اين جملات به پايان برد کسي سخنان او را چندان جدي نگرفت؛ او معتقد بود: «دوران کنوني تمام مي شود و عص

مقدمه: بي شک بالاترين و والاترين عنصري که در موجويت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ ان جاممعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد و با ؟ فرهنگ هر چند بعدهاي اقتصادي ، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پو

مقدمه فرهنگ مفهوم پیچیده ایست که تعاریف متعدد و متنوعی از آن داده شده است. برای مدتها "فرهنگ" به مجموعه ای از فعالیت های فکری و هنری محدود می شد. و سپس تعریف نسبتا جامع و تا حدی دقیق از فرهنگ ارائه شد اما، با وجود این تعریف صرفا به جنبه های معنوی مساله پرداخته شده بود. " فرهنگ ابتدایی" فرهنگ را "مجموعه پیچیده ای تعریف می کند که متضمن دانش، اعتقادات، هنرها، اخلاق، قوانین آداب و ...

ارزش های اساسی تعاونی ها کرایک استاد دانشگاه کانادا که مطالعات زیاد در باب تعاون ها دارد ارزش ها اساسی تعاونی را به صورت زیر دسته بندی کرده است : 1- کمک متقابل : الف) تعاون یا یکپارچگی ب) اقتصاد ج) مسئولیت اجتماعی 2- برابری : انصاف، حقوق و آزادگی : الف) مشارکت ب) دموکراسی ج) آزادگی 3- عدالت اقتصادی : الف) برابری ب) مشارکت اقتصادی ج) تأمین کیفیت زندگی (طالب 1382‌: 118) کی ون سو ...

چکیده با آغاز قرن بیستم، مستعمرات پیش موفق به کسب استقلال سیاسی و حقوق گردیدند. حال این سوال مطرح می شود که آیا اسقلال سیاسی می تواند استقلال بینادی (عدم وابستگی) این کشورها را تضمین نماید؟ قدرت های صنعتی سلطه گر با دخالت در امور داخلی کشورهای ضعیف، مانع رشد و توسعه آن ها در ابعاد کوناگون می شوند و صنایع بومی آن ها را با روش های گوناگون منهدم و تخریب می سازند تا وابستگی آن ها را ...

چکیده با آغاز قرن بیستم، مستعمرات پیش موفق به کسب استقلال سیاسی و حقوق گردیدند. حال این سوال مطرح می شود که آیا اسقلال سیاسی می تواند استقلال بینادی (عدم وابستگی) این کشورها را تضمین نماید؟ قدرت های صنعتی سلطه گر با دخالت در امور داخلی کشورهای ضعیف، مانع رشد و توسعه آن ها در ابعاد کوناگون می شوند و صنایع بومی آن ها را با روش های گوناگون منهدم و تخریب می سازند تا وابستگی آن ها را ...

توسعه يعني پيشرفته شدن،رشد کمي و کوشش و راه‌حلي جهت برطرف کردن فشارها و مشکلات که در ابعاد فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و امنيتي مي‌باشد در اسلام به معني عمران است يعني علاوه بر معناي کمي معناي کيفي هم دارد. پيشرفت آرماني است که همه‌ي افراد

مقدمه : تعاون و همکاری به دلیل اینکه انسان موجودی بالطبع اجتماعی بوده، از آغاز پیدایش بشر تاکنون در بین افراد وجود داشته است و به عبارت دیگر تعاون پایه و اساس زندگی اجتماعی بشر بوده است. در اصطلا لغوی تعاون به معنای همکاری و تشریک مساعی افراد برای رفع نیازهای همگانی و مشترک خود می باشد « بنابرین ما تعاون و تعاونی را هم در کشورهای سوسیالیستی و هم در کشورهای سرمایه داری ملاحظه ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول