چکیده
پناهگاه در مسائل اصولی، منطق و خرد است.
اصولاً پناهگاه بشر در مسائل اصولی و اساسی، عقل و خرد است پیروی از هر مقامی ولو هر اندازه بزرگ باشد اگر توأم با منطق و استدلال نگردد از نظر اسلام بیارزش است. دانشمند بزرگ شیعه مرحوم علامه حلی صریحاً از عموم علمای اسلام نقل مینماید که تقلید و پیروی از قول دیگران در مسائل اصولی که راه درک و فهم آن برای همه باز است، حرام است و هر فردی باید این رشته از مسائل را از طریق دلیل و گواه خود به دست آورد.
اجمع العلماء علی وجوب معرفه الله، و صفاته الثبوتیه، و ما یصح علیه و ما یمتنع عنه، و النبوه و الامامه و المعاد بالدلیل لا بالتقلید.[1]
یعنی دانشمندان اسلام به اتفاق آرا میگویند که هر فرد مسلمانی باید عقیده خود را نسبت به مسایل خداشناسی و صفات او و موضوع نبوت و امامت و معاد، روی دلیل و برهان استوار سازد، هرگز جایز نیست در این مسائل تقلید نماید.
اما این سؤال مطرح میگردد که نقش یک استاد در باورهای دینی یک دانشجو چیست؟ از ابتدا آغاز میکنیم از کودک، از یک نوزاد. میدانیم که هر کودک و نوزادی با استعداد و شایستگیهای خاصی دیده به جهان میگشاید و دست آفرینش او را در مسیر تکامل و خوشبختی قرار میدهد. سعادت و نیکفرجامی از آن کودکی است که پس از شناخت قابلیت و شایستگی ویژه او به پرورش استعداد وی همت گمارده شود. در واقع میتوان گفت که حقیقت تربیت، جز شناخت ویژگیهای کودک و فعلیت بخشیدن به استعداد و شایستگیهای پنهانی او چیز دیگری نیست، به عبارت روشنتر، واقعیت تربیت پس از شناخت شایستگیها، فراهم ساختن زمینه برای تکامل و پیشرفت همهجانبه موجودی است که قابلیت رشد و نمو را دارد، تا هر نوع کمالی که به طور نامرئی در آن هست، به مرحله بروز برسد.
تربیت در لغت به معنای رشد و افزایش است و استاد فردی است که اسباب رشد و افزایش مورد تربیت را فراهم میکند و کاری صورت میدهد که پدیده کمالات بالقوه خود را به حالت فعلیت درآورد به تعبیر دیگر هر کمالی که در پدیده است مربوط به فرد است نه استاد و اگر استاد نسبت داده شود به خاطر این است که او شرایط رشد را فراهم ساخته تا پدیده، چهره واقعی خود را نشان دهد، حال این حقیقت را با مثالی روشن میسازیم. باغبان پدید آورنده کمال در درخت نیست بلکه هموار کننده شرایطی است که خود درخت کمالات خود را نشان دهد؛ زیرا شاخ و برگ و میوههای رنگارنگ در دل نهال، به صورت بالقوه نهفته است، اما در هر شرایطی امکان عرضه کمال نیست، بلکه تا زمین هموار نباشد و ریشهها فعالیت نکند و درخت از انرژی خورشید بهره نگیرد و آب به ریشه نرسد امکان اظهار کمال برای آن نیست پس به طور کلی میتوان گفت یک استاد ممکن است در تحکیم باورهای دینی دانشجویان خود نقش داشته باشد اما هرگز در ایجاد آنان نقش بر عهده ندارد زیرا همانطور که نهال خشکیدهای که فاقد استعداد و لیاقت باشد از حوزه کار باغبان خارج است، و کار باغبان جز فراهم ساختن زمینههای گوناگون برای رشد، نمو درخت چیز دیگری نیست نقش استاد نیز چنین است.
هدف این مقاله ذکر اموری مهم و قابل توجه در امر تعلیم و تربیت است که دانستن آنها برای هر انسانی که پا در این عرصه نهاده و بار چنین مسئولیت سنگین را به دوش گرفته، ضروری است اموری که توجه به آنها بدون تردید نقش بسیار مهمی در موفقیت استاد داشته، او را به سرمنزل مقصود رهنمون خواهد گشت. سخن لزوم شناخت عوامل خطیری است که اگر استاد بر آنها واقف نباشد به مثابه شخصی میماند که بدون داشتن ابزار و آلات نبرد و یا بدون آگاهی استفاده صحیح از آنها به رزم دشمنی زورمند و حیلهگر شتافته و او را به نبرد با خویش فرا خوانده است.
برخی از عوامل و موانع مؤثر بر فرآیند تأثیرگذاری
1. استمرار و مداومت
یکی از نکات قابل توجه در فرایند تأثیرگذاری توجه به نقش والای «استمرار و مداومت» است. چنانکه میدانید: نفوس انسانها دارای تأثیرات و اختلافات گاه فراوانی [نسبت به یکدیگر] بوده و از این رو مخاطبین و فراگیران نیز از استعدادها و شرایط متفاوتی نسبت به هم برخوردار میباشند. آنها در مثال مانند دوندگانی میباشند که برخی از آنها در انتهای خط مسابقه، برخی دیگر در میانه راه و برخی دیگر در ابتدای راه آنند.
تفاوتهای وجودی آنها از حیث تأثیرپذیری نیز گاه مانند موادی نظیر آب و پنیر و سنگ است بدین معنی که چنانکه آب با کمترین عاملی منفعل میشود و پنیر اندکی سختتر و سنگ بسیار دیر و سخت منفعل و متأثر میگردد؛ انسانها نیز این گونهاند. بنابراین یک استاد آگاه توجه دارد که در خصوص برخی از «آموزهها» و نیز «برخی از متعلمین» بهرهگیری از «تذکر مستمر» و البته کارشناسانه و اصولی؛ به مثابه چکیدن قطرات آب بر روی سنگ سخت است که بالأخره تأثیر خود را خواهد گذاشت.
2. تنوع روش و محتوا
«تذکر و تکرار» لزوماً باید به جا، اصولی و با بهرهگیری از انواع آموزههای متنوع و روشهای گوناگون صورت پذیرد وگرنه «تکرار تنها» و صرف، نهتنها مفید واقع نمیشود، بلکه اثر عکس نیز داشته و موجب ملال و خستگی، دلزدگی و واپسگرایی مخاطبین نیز میگردد. برای مثال استادی که در خصوص اهمیت «حجاب» تنها به ذکر این جمله که «حجاب مصونیت است نه محدودیت» بسنده نماید و اصلاً از مثالهای زیبا و متنوع بهرهبرداری نکند، بیتردید سخنان او تأثیراتی مطلوب نخواهد داشت.
در امر تربیت، گاه »سخن نو بدیع» از قدرت اعجازی شگرف در تأثیرگذاری برخوردار میباشد. چنانکه پیش از این ذکر شد از آنجا که نفوس انسانها متفاوت از یکدیگرند، غذای روح آنها نیز لزوماً باید متنوع و به دور از یکنواختی باشد. چنانکه در خصوص غذای جسم، طبع و ذائقه انسانها با یکدیگر متفاوت است و هر کدام غذایی را میپسندد که شاید دیگری حتی از آن خوشش نیاید؛ سخنان و معارف ارائه شده نیز از آنجا که غذای روح انسان را تشکیل میدهد، باید به گونهای باشد که انواع ذائقهها را تحت پوشش قرار داده و ارضا نماید.
طرح مباحث به شکل استدلالی
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر تأثیرگذاری و تأثیرپذیری، بیان مباحث به شکلی کاملاً منطقی، استدلالی ودور از خرافات است. پرداختن به اموری غیر قابل اثبات و غیر مستند و گاه خرافی، میتواند خسارتهای جبرانناپذیری را در پی داشته باشد. باید توجه داشت که: «انسانها فطرتاً حقیقتجو و استدلالطلبند» بدین معنی که برای ایجاد «تعبد و سرسپردگی» در آنها باید ابتدا مبانی فکری موضوع مورد نظر را، صحیح و منطقی مطرح نمود و سپس از آنها توقع پذیرش و حتی «سرسپردگی» داشت.
متذکر میگردد: سخن فوق بدین معنی نیست که در خصوص همه آموزههای دینی حتی اموری نظیر احکام و امور تعبدی نیز، نیاز به ارائه استدلال و منطق میباشد، بلکه حتی بالعکس، بدین معنی که «در مورد آموزههای تعبدی اصلاً نباید مخاطب را به سمت استدلالخواهی رهنمون شد» و لازم است محدوده «تعبدیات» و «تعلیقات» کاملاً متمایز از هم و به صورتی منطقی بیان گشته وفرق آن دو، برای مخاطبین واضح گردد.
از این رو استادانی که تلاش دارند برای جذب مخاطب و تأثیر بر افکار او و نمایانگر ساختن حقانیت اسلام حتی در خصوص «احکام شرعیه و عملیه»، استدلال و دلیل ذکر نمایند، بدون تردید به بیراهه رفته و گاه خسارات زیادی وارد ساختهاند، برای نمونه به برخی از تبعات منفی این روش اشاره میشود:
گاه استاد به خاطر مسموعات خود، به ادله علمی ولی اثبات نشده، استناد مینماید و فلسفه فلان حکم شرعی را منحصر در آن مینماید که: اولاً، اقدامی بدون سند بوده و منحصر ساختن حکم خداوند متعال به آن نوعی افترا و نسبت ناروا به خداوند است. چنانکه خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«الله اذن لکم علی الله تفترون»
«آیا خداوند به شما اجازه داده است یا به خداوند افتراء میبندید؟»
ثانیاً، در صورتی که خلاف آن فرضیه علمی ثابت شود، استاد خلع سلاح شده و دانشجو نسبت به آموزههای دین بدبین و بیاعتماد میشود.
ثالثاً این روش موجب تضعیف روحیه مخاطبین در خصوص تعبد در برابر معصومین (ع) گشته و «عقلمداری افراطی» را ترویج مینماید.
بدین معنی که در این صورت، دانشجو هرگز پذیرای امور تعبدی نبوده و برای تکتک آنها استدلال و منطقطلب مینماید! که تبعات بسیار خطرناک و منفی آن، امری غیر قابل انکار است.
با توجه به نکات ذکر شده، منظور از «ذکر استدلالی و منطقی مباحث» روشن گشته و ضرورت تفکیک حوزه »تعبد و سرسپردگی در برابر معصومین (ع)» از حوزه «مباحث استدلالی و عقلی» به خوبی روشن میگردد.
در اینجا خوب است به نکته دیگری نیز اشاره شود: چنانکه خلط حوزههای ذکر شده خطرناک و خسارتبار است، خلط حوزههای «عاطفی و احساسی» با «مباحث اندیشهای و نظری» نیز امری غلط و خسارتبار خواهد بود.
از آنجا که بعد عاطفی در بسیاری از انسانها خصوصاً افراد مؤنث، بسیار قوی میباشد برخی از اساتید جهت تأثیرگذاری با استفاده غلط و ابزاری از این بعد انسانی، سعی در جذب مخاطب داشته و از این راه تلاش میکند تا به اصطلاح آنها را به راه آورده و دستگیر باشند.
«تأثیرگذاری عاطفی» اگرچه در جای خود بسیار لازم و ضروری است اما بهره از آن، پیش از تقویت مبانی نظری و زیربنایی اندیشه مخاطب، امری غلط و خسارتبار خواهد بود.
برای مثال، تقویت روحیه سیر و سلوک و گشودن فضاهای عرفانی در پیش روی مخاطبی که هنوز اندک شناختی در خصوص بدیهیات دین ندارد، اگرچه در کوتاهمدت [و در ظاهر] جذاب و تأثیرگذار خواهد بود، ولی در مثل بمانند بوتهای است که با یک جرقه و یا یک کبریت به راحتی روشن و فوری مشتعل میگردد و نیز بلافاصله خاموش گشته و اثری از حرارت پیشین دیده نمیشود.
متأسفانه برخی از سخنرانان، برای بازار گرمی و جذب مخاطب، بدون در نظر گرفتن این مطلب و خسارتهای متعاقب آن، طریق ذکر شده را برگزیده و حتی در هنگام تدریس نیز از آن بهره میگیرند.
ظهور فرقههای گمراه و عرفانهای کاذب [که در زمان کنونی بسیار رایج و دایر گشته] نتیجه همین روش غلط و سستپایه است. یکی دیگر از مصادیق این روش غلط، «برگزاری جلسات مداحی و عزاداری و بهرهگیری ناصحیح از عشق مسلمانان به اهل بیت علیهمالسلام» است. بسیار اتفاق افتاده که جوانی پاکضمیر، جذب اینگونه مراسم گشته و مدتی همصدا با شرکتکنندگان جهت ابراز محبت به اهل بیت علیهمالسلام بر سر و سینه خود کوفته ولی پس از مدتی کوتاه به دلیل«عدم تقویت معرفت و باورهای اعتقادی» از این مجالس دور شده و گرفتار تردیدها و وسوسههای خناسان گشته و به گمراهی کشیده شده است. خسارتی جبرانناپذیر که نتیجه استفاده نابجا و غیراصولی از عواطف و احساسات وی بوده است. از این رو استاد گرامی باید توجه داشته باشد از آنجا که: «هر چیز به جای خویش نیکوست» لذا بهرهگیری از مباحث عرفانی، ذکر کرامات عرفا و احوالات ایشان و ...، گاه تنها در حد «چاشنی» مباحث و یک «تلنگر» لازم است و پرداختن بیشتر به این مباحث بدون تقویت زیربناها، در درازمدت اثری کاملاً معکوس بر جای گذاشته و در مثل: به مانند «دوستی خاله خرسه» و یا «کور کردن چشم به قصد برداشتن زیر ابرو» خواهد بود. چنانکه اما صادق (ع) میفرماید:
العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق لا یزیده سرعه السیر الا بعدا
«عمل کننده بدون بصیرت مانند روندهای در غیر مسیر [اصلی] است که سرعت حرکت، چیزی جز دوری او از مقصد را در پی نخواهد داشت.»
تأثیر عنصر «عقل مداری» مخاطبین در تأثیرپذیری
در همینجا خوبست به تناسب بحث پیشین، به یکی از «موانع تأثیرگذاری» نیز اشاره شود. «عقلمداری مطلق» یا «خردگرایی افراطی» آفتی بزرگ است که دامنگیر بسیاری از جوانان بوده و بدینگونه، مانعی جدی در پذیرش سخنان حق، از جانب آنها گشته است.
از آنجا که انسانها، خصوصاً جوانان فطرتاً اینگونهاند که برای پذیرش مطالب، محتاج به ارائه استدلال و منطق میباشند، اما از آن جهت که «محدوده عملکرد و کارآیی عقل» برای آنها روشن و مبین نگشته است، بر این باورند که: «عقل دارای قدرتی نامحدود و به دور از هرگونه خطا و اشتباه است!!»
بنابراین، ذکر «محدودیتهاتی درک عقل» جهت نمایاندن قدرت واقعی عقل و خطاهای آن در فهم مطالب، امری بسیار ضروری بوده که استادان گرامی نباید از آن غفلت ورزند. جوان باید بداند که:
عقل، نیز مانند اعضای مادی بدن، گرفتار امراض مربوط به خود گشته و او نیز نیازمند «طبیببان حاذق» [یعنی ائمه علیهمالسلام] و «داروهایی» [آموزههای دین] برای بهبود خویش است.
او به مثابه کسی است که: تا زمان که احساس کند «مسلح» است «مقاومت» خواهد کرد، اما همین که خود را خلع سلاح شده یافت، دستها را به علامت تسلیم بالا خواهد برد.
او باید بداند که فلسفه ارسال 124 هزار پیامبر خدا (ع) هدایت انسانهایی است که همگی دارای عقل و شعور بودهاند نه انسانهای مجنون و فاقد عقل.
و اگر عقل انسان به تنهایی و یا حتی به ضمیمه عقل دیگران، برای رسیدن به مقصد، کافی و کارآمد بود، دیگر نیازی به ارسال این تعداد از هدایتگران الهی (ع) نبود.
از این رو، وظیفه مهم استاد، آن است که: با ذکر دلایل متقن و شواهد کافی قدرت واقعی عقل و محدودیتهای درک آن را به او نمایانده و دست او را در دست هادیان راستین انسان یعنی ائمه معصومین (ع) بنهد و بدینگونه آینده او را بیمه نماید.
فراموش نشود: علت عدم پذیرش یک سری از آموزههای دین از سوی جوانان، عدم تطابق آنها با عقل «دلیلخواه» و «استدلال پسند» آنهاست. آنها گمان دارند که برای یکایک آموزههای دین [حتی احکام شرعی] باید منطق و استدلال داشت وگرنه، پیروی از آنها جاهلانه و تقلید کور خواهد بود.
چنانکه ذکر شد یک استاد زیرک و هوشیار باید دقیقاً محدوه «امور تعبدی» را از «امور تعقلی» جدا ساخته و مخاطب را متوجه تفاوت این دو حوزه نماید. جوان باید بداند که تعبد یک امر منطقی و کاملاً مطابق با تعقل است و تفاوت بسیار زیادی بین تقلید کور و تعبد و سرسپردگی در برابر معصومین علیهمالسلام وجود دارد.
در همین رابطه به تناسب اشاره میشود که «تطابق جنسیت استاد و دانشجو» نیز عامل مهم دیگری است که در اکثر موارد موجب تأثیرگذاری بیشتر خواهد بود چرا که غالباً دانشجویان دختر و پسر در بیان مشکلات خود با استاد همجنس راحتتر بوده و احساس نزدیکی و الفت بیشتری مینمایند، برقراری رابطهای عاطفی و دوستانه که غالباً تأثیر شگرفی در امر تأثیرگذاری دارد از ثمرات این تطابق جنسیت است.
اما نظر نگارنده
بیتردید چنانکه برای پاشیدن بذر، باید زمینی مناسب و مستعد در اختیار داشت و پاشیدن آنها در آب دریا و یا زمین شورهزار موجب اتلاف آنها خواهد شد، کلام استاد و محتوای والای معارف اسلامی نیز به منزله بذرهایی ارزشمند است که باید در نفوس انسانها جایگزین گشته و به یاری خداوند متعال تأثیرات خود را در زمان مناسب بر جا بگذارد.
تخلق علمی استاد
بی هیچتردید میتوان ادعا نمود:
تخلق عملی استاد نسبت به آموزههای ارزشمند اسلام و سفارشات ائمه معصومین (علیهمالسلام) مهمترین و از بزرگترین و برجستهترین عوامل تأثیرگذاری بر مخاطبین بوده و فقدان آن مانعی بزرگ بر سر این راه محسوب میشود.
البته در خصوص چگونگی اخلاق و رفتار یک استاد نمیتوان در قالب یک مقاله مختصر آنگونه که شایسته و بایسته است حق مطلب را ادا نمود ولی از آنجا که بنای این سلسله مقالات بر ذکر عوامل و موانع تأثیرگذاری است، نمیتوان از کنار عاملی با این درجه از اهمیت به سادگی گذر نمود و ذکری از آن به میان نیاورد. بنا بر آموزههای والای اسلام، بهترین روش برای تأثیرگذاری و هدایتگری روش غیر مستقیم و عملی است.