زندگینامه توماس آکویناس
توماس آکویناس که نام صحیحش توماس آکوئینی است، اواخر سال 1224 یا اوایل سال 1225میلادی در قلعه روکاسکا در منطقه اکینیو در نزدیکی شهر ناپل، در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. پدرش فئودال منطقه اکینو بود و توماس را که کوچکترین فرزندش بود، در پنج سالگی به دیر فرستاد، به امید آنکه روزی رئیس آن دیر شود. توماس در آن دیر که ”مونته کاسینو“ نام داشت، به عنوان طلبه به تحصیل پرداخت تا در آینده راهب گردد. در سال 1239 میلادی برای ادامه تحصیلات به دانشگاه ناپل رفت و در آنجا فنون یا هنرهای هفتگانه را فرا گرفت. در سال 1334 میلادی به فرقه رهبانی- دومینیکی پیوست. این عمل او با مخالفت شدید خانواده اش مواجه شد. برادرانش برای جلوگیری از پیوستن او به این فرقه حتی یکسال او را زندانی کردند، ولی توماس از عقیده اش برنگشت و پس از آزادی، به این فرقه ملحق شد. دومینیکیان او را به پاریس فرستادند. توماس، در دانشگاه این شهر نزد آلبرت کبیر به تحصیل پرداخت و همراه او در سال 1248 میلادی به دانشگاه تازه تاسیس شده کلن رفت.
در سال 1252 میلادی، آلبرت کبیر با اعلام اینکه مطلب بیشتری نمی تواند به توماس بیاموزد، وی را برای ادامه تحصیلات به پاریس فرستاد و توماس در دانشگاه شهر پاریس به تحصیل و تدریس پرداخت. در سالهای 54 1252 میلادی، در رابطه با تفسیر کتاب مقدس، مدتی آموزش دید و طی سالهای 1256 1254 میلادی، کتاب «جمل پطروس لو مباردوس» را تفسیر و تدریس کرد. توماس آکویناس در سال 1256 میلادی با اتمام تحصیلاتش، درجه استادی در الهیات را از دانشگاه پاریس اخذ کرد و یکی از دو کرسی اختصاص داده شده به دومینیکیان را به دست آورده و استاد علم کلام در دانشگاه پاریس شد. وی پس از سه سال به ایتالیا بازگشت و طی سالهای 1259 تا 1268 میلادی در حوزه های علمیه و دربار پاپ در شهرهای انانیی، ارویتو، رم و ویتربو به تدریس و تحقیق پرداخت. وی در این سالها ارتباط نزدیکی با دربار پاپ داشت و در سازمان دادن و تدوین دروس مدارس دومینیکی بسیار کوشید.
در سالهای 1268 تا 1272 میلادی در پاریس اقامت گزید و پس از آن به ناپل بازگشت. او در اواخر سال 1273 میلادی تدریس و تحقیق و تالیف را کنار گذاشت و در سال 1274 میلادی هنگامی که به شهر لیون، برای شرکت در شورای عام کلیسای کاتولیک، سفر می کرد، در یک دیر در گذشت. توماس مهمترین فیلسوف فلسفه مسیحی است که در فلسفه بعد از خود تاثیری بسیار زیاد گذاشت. مهمترین اثر او «جامع علم کلام» نام دارد.
آرمانهای آکویناس
قدیس توماس آکویناس ( 1225-127 م.) اصول عقاید و ترتیب کاتولیک را به طور کامل تنظیم کرد. فلسفه او تلفیقی از معلومات قرون میانه به بار آورد و قلمروهای عقل و ایمان، علوم والهیات و طبیعت و ماوراءالطبیعه را متحد کرد.
نفوذ آکویناس، ممکن است این پرسش پیش آید که چرا نفوذ کارهای آکویناس، تا این اندازه با دوام بوده است و چرا این تأثیر شدید را بر عصر حاضر داشته است؟
نخست برای اینکه آکویناس، دلباخته رسم معمول نشد، بلکه آزادانه از منبع نیروها: عقلی خود استفاده کرد. ذهن او بحق جامع بود و کمتر کسی در انتظام و ثبات منطقی مشاهدات فلسفی بر او پیشی گرفته بود.
دوم، آکویناس جهانی را مجسم می کرد که در آن برای هر مرتبه و آفریده ای وظیفه ای تعیین شده بود. وظیفه بشر این بود که عقل خود را به کار ببرد و خدا را ستایش کند. زندگی در مرتبه پایین تر به وسیله خدا که بر تمام اجزای عالم حکومت می کند، دارای معنا می گردید.
سوم، فلسفه آکویناس مخالف اصل مکانیکی بود و می گفت جهان را قضاوقدر یا وجوب اداره نمی کند، بلکه جهان آیت جلال خداست وهیچ امری بدون دخالت او واقع نمی گردد.
چهارم، آکویناس رهبری کلیسا را قبول داشت. او نگرانی عجیبی را احساس می کرد و اعتقاد داشت که بی کلیسا به دست آوردن رستگاری ممکن نیست. بشر امروزی ممکن است استقلال وفردگرایی بیشتری داشته باشد؛ ولی در موقع بحران به پناهگاه مراسم دینی روی می آورد.
بعلاوه آکویناس فلسفه خود را براساس صریح علمی بنا نهاد. نظر او با نظر دانشمندان سده دوازدهم یکی نبود؛ زیرا به دست یافتن بر علم از راه تجربه عقیده نداشت. او هم مانند ارسطو عقیده داشت که هدف اصلی علم « تشریح طبیعت است، نه تسلط بر آن» از این رو آکویناس فلسفه خود را بر اساس تجربه حسی بنا نهاد و گفت راه حقیقت از جزئی به کلی و از خصوصی به عمومی می پیوند؛ بنابراین ما با اندیشه های فلزی شروع نمی کنیم.، بلکه با واقعیاتی آغاز می کنیم که از راه آزمایش حسی به دست آمده اند.
فناناپذیری. به نظر آکویناس، روح انسانی حقیقتاً فناناپذیر بود. آکویناس به طور کلی بحثهای الهیون پیشین را تکرار می کرد؛ ولی بحث مفیدی هم بدان اضافه کرده بود که مربوط به میل بشری بود. او مدعی بود که تمام ما خواستار این هستیم که هستی تنها محدود به این زندگی نباشد و طبعاً خواهان فناناپذیری هستیم. خدا هم که خیر است امید ما را ناامید نمی کند و رستاخیز را برای ما ممکن می سازد. رستاخیز به معنای این است که روح پس از مرگ باز هم صورت جسمانی به خود بگیرد.
چون بشر دارای نفس است، آفریده ای عاقل است. درباره این پرسش که آیا بدن برتر از نفس است؟ آکویناس پاسخ منفی می دهد؛ زیرا عقیده دارد که نفس حاکم بر جسم است. او هم مانند قدیس آگوستینوس در این نکته پا فشاری می کند که روح تجلی نمی کند، بلکه خدا آن را می آفریند. آکویناس می پندارد که هر ذاتی از هیولا و صورت ترکیب شده است. برخی از فیلسوفان پیر و قدیس فرانسیس توضیح داده بودند که بشر ممکن است دارای چند صورت باشد؛ ولی آکویناس گفت بشر فقط یک صورت دارد.
فرشتگان از بشر برترند؛ زیرا صورت محض دارند، در حالی که بشر از هیولا و صورت ترکیب یافته است. باید به خاطر داشته باشیم که هیولا مظهر قوه و صورت نماینده فعلیت است.
وجود خدا. یک اصل اساسی در فلسفه آکویناس دلیل او درباره وجود خداست او برای اثبات استدلال خود پنج دلیل می آورد. نخستین آنها وابسته به ماهیت حرکت است. او می گوید چنین به نظر می رسد که چیزهایی را که ما آنها را در حرکت می بینیم، خود به حرکت نمی کنند؛ « برای توجیه حرکت ما به یک محرک نخستین نیازمندیم و آن خداست.»
دلیل دوم مربوط به ماهیت علیت است. در این عالم هیچ چیز علت خود نیست، ما به رابطی میان علت و معلول نیازمندیم، چون نمی توانیم در رشته علتها تا بی نهایت به عقب باز گردیم؛ « بنابراین ذهن ما به علت نخستین می رسد که آن خداست».
دلیل سوم متکی بر ماهیت وجوب و امکان است. آکویناس بر این عقیده است که امکان مستقل نیست، بلکه وابسته به چیزی است که آن چیز وجود است. ما باید وجودی را فرض کنیم که وجودش در خودش باشد و این وجود واجب الوجب یعنی خداست.
دلیل چهارم مبنی بر ماهیت سلسله مراتب است. ما سلسله مراتبی در میان اشیا مشاهده می کنیم که مرتبه های نسبی مستلزم مرتبه های مطلقند. عالی ترین مرتبه، علت موجودات پایین تر است و آن عالی ترین اصل خداست.
دلیل پنجم به غایات الهی تکیه دارد. در جهان نظمی مکانیکی به چشم نمی خورد، بلکه جهان را نظامی غایی است و این را به تصادف نمی توان نسبت داد.
« جهان منظر اراده الهی است و باید منشأ آن را از خدا دانست».
بر حسب نظر آکویناس، خدا منشأ کمال مطلق، هستی مطلق و حقیقت مطلق است. خدا جهان را آفریده است تا کمال خود را متجلی سازد. شری که ما می بینیم، فقط ظاهری است خیر از راه شر پیروز می شود و جهان جلوه های رنگارنگ به خود می گیرد.
تذکر ارتباط بین عقل و ایمان از نظر آکویناس جالب توجه به نظر می رسد. او می گوید عقل می تواند به ما بگوید خدا وجود دارد؛ ولی نمی تواند وجود رستاخیز بدن و کفاره دادن مسیح را اثبات کند. همچنین عقل از برافکندن اصول اساسی مسیحیت که از خود عقل برترند، ناتوان است. آکویناس علوم را به سه بخش می کند: طبیعی مابعدالطبیعی و ریاضی. او علم مابعدالطبیعه را مهمترین علم می داند.
لوازم تربیتی. آکویناس عقیده دارد که وظیفه علم بررسی اصول اولیه است. کسانی که تحت تأثیر وی واقع شده اند به اصول کلی بیشتر از واقعیتهای جزئی توجه کرده اند.
آرای مذهبی آکویناس اشاره های روشنی برای تربیت اخلاقی در بردارد. به نظر او مهمترین فضلیت احسان است که نه تنها عبارت از بخشش کریمانه به فقیران است، بلکه محبت به همسایه را هم شامل می شود و درهر حال عالی ترین وجه محبت اخلاص به خداست.
آکویناس مانند قدیس آگوستینوس علیه بدعتگذاران جهاد می کند و می گوید کلیسا باید ایشان را به دین بازگرداند و اگر در خطای خود اصرار ورزیدند، آنان را تکفیر کند و در صورت لزوم به قتل برساند.
آکویناس به طور کلی طرفدار نظام پدر سالاری قرون میانه بود و می گفت پدر رئیس خانواده است و زنان باید از شوهران خود اطاعت کنند به نظر او خانواده اساس کشور است؛ بنابراین اگر خانواده متزلزل شود، هرج و مرج اجتماعی اجتناب ناپذیر است. در مدرسه نیز معلم باید همان اقتداری را نسبت به شاگردان خود داشته باشد که پدر در خانواده دارد.
ملاحضات اجتماعی. مخالفت آکویناس با طلاق و تنظیم خانواده برای زمانهای آینده اهمیت داشت. کلیسای کاتولیک هنوز هم نسبت به نظر او در این موضوعها وفادار مانده است. خانواده در نظر آکویناس واحدی غیر قابل تجزیه است.او گمان می کرد که طلاق احکام خدا و مسیح را نقض می کند و از لحاظ اجتماعی موجب متلاشی شدن تمدن می شود. همچنین تنظیم خانواده موجب زیان فرد و جامعه می شود و برخلاف قانونهای اخلاقی است.به نظر آکویناس تجرد بهترین وضع بشر است و زندگی زناشویی در درجه دوم قرار دارد. علاوه بر این باید از وسوسه ها و شهوات جسمانی پرهیز کرد. تنها بشر موجب تمام گناهان است و شیطان را گناهی نیست؛ ولی روی هم رفته زهد آکویناس از مصلحان پیرایشگر نیوانگلند کمتر بود.