مقدمه یکی از مباحث مهم جامعه شناسی فرهنگی(Cultural sociology) بحث هویت است اینکه هویت چه معنایی دارد؟
چه ساختاری دارد؟
عناصر شکل دهنده آن کدامند نقش آن در جامعه و تاریخ چیست؟
چه انواعی دارد؟
جامعه بی هویت چه خصوصیاتی دارد؟
بحران هویت چیست؟
چه رابطهای است میان هویت و ساختار اجتماعی، فرهنگی، دینی، تاریخی و سیاسی؟
و سؤالاتی از این قبیل در این مقوله قابل تقسیم بندی است.
همانگونه که افراد هویت خاص دارند جامعه هم هویت خاص خودش را دارد.
هویت فردی ناظر به خصوصیات و ویژگیهای یک فرد است که جهت گیری وی را در عرصه زندگی جمعی رقم می زند و هویت جمعی ناظر است به خصوصیات و ساختار یک ملت که جهت گیری اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و تاریخی آن ملت را تعین می بخشد.
جامعه ای که هویت ندارد دچار بحران، سردرگمی، اغتشاش فرهنگی و بهت زدگی است بدیهی است چنین جامعهای هیچگاه تعین تاریخی نخواهد داشت.
هویت یکی از اجزای اصلی واقعیت ذهنی است و مانند هرگونه واقعیت ذهنی در رابطهای دیالیتکی با جامعه قرار دارد ....انواع هویت از سوی دیگر، فرآورده هایی هستند اجتماعی که عناصر نسبتاً ثابت واقعیت اجتماعی عینی به شمار می روند و به همین نحو آنها موضوعی نوعی از نظریه پردازی در هر جامعهای هستند.
(برگر و لوکمان، 1375، صص37_ 236) .
در این نوشته پس از تعریف و تبیین هویت ملی، هویت ملی ایرانیان در سه قرن اول هجری را توضیح می دهیم و سپس نحوه شکل گیری هویت ملی ایرانیان (هویت ایرانی _ اسلامی) در قرن چهارم را بیان نموده و تأثیر زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران را در سامان یابی این هویت تشریح می نماییم و در پایان نوشته ضمن جمعبندی مباحث، توصیه های کاربردی را ارائه خواهیم نمود.
تعریف و تبیین هویت ملی هویت ملی(Netional identity) یا هویت جمعی (Collective identity) عبارت است از: مجموعه عناصر و عوامل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی که جامعه ای را از سایر جوامع متمایز می نماید.
هنگامی که ما خود را مسلمان ایرانی، آسیایی و شرقی می دانیم در حقیقت خود را از سایر جوامع متمایز نموده و انتساب خود را به این هویت ملی خاص اعلام نموده ایم .
به قول موریس روزنبرگ (Mrosenberg) هویتهای اجتماعی عبارتند از: گروهها، پایگاهها، یا دسته هایی که فرد خودش را از نظر اجتماعی متعلق به آنها می داند.
به عنوان مثال: تشخیص دادن خود به عنوان یک فرد دموکرات، طبقه متوسط، سیاه پوست یا مرد.1هویت ملی زمانی شکل می گیرد که تک تک افراد خود را در قبال جامعه و فرهنگشان متعهد و مکلف بدانند.
هویت ملی در بستر زمان و در عرصه حیات اجتماعی سامان می یابد ودر طول تاریخ دچار فراز و نشیب و تغییر و تحول می گردد.
تغییر و تحول ملی در طول تاریخ و در گذر حوادث امری طبیعی است.
اما بحران هویت جامعه را دچار مشکل می سازد هنگامی که افراد هویت قبلی خود را به نوعی رها کرده باشند و هویت جدیدی را جایگزین نکرده باشند دچار سردرگمی، تعارض و بحران هویت می شوند یا به تعبیر امیل دورکیم(E.durkheim) جامعه شناس برجسته فرانسوی: هنگامی که جامعه هنجارهای(norms) تثبیت شده گذشته را رها می کند و در ایجاد هنجارهای جدید ناتوان است جامعه و فرهنگ دچار بحران می شود.
در این هنگام برای افراد پرسشهای جدیدی از قبیل: ما که بوده ایم؟
چه ریشه هایی داشته ایم؟
چرا چنین وضعیتی ایجاد شده است؟
چگونه باید باشیم؟
و به کجا خواهیم رفت؟
مطرح خواهد شد که نحوه پاسخگویی افراد به این پرسشها هویت جدید آنان را سامان خواهد داد.
هویت ملی و نقش آن در پویایی جوامع بشری یکی از مفاهیم اساسی اکثر مکاتب جامعه شناسی (چه آنان که در حوزه نظم اجتماعی مطالعه کرده اند و چه آنهایی که در حوزه تحول اجتماعی قلم زده اند)است صاجب نظران این علم چه در بحث نظم و ثبات و چه در بحث تحول و تغییر بصورت ضمنی یا صریح، هویت ملی و جمعی را مورد تعمق قرار داده اند.
از نظر جامعه شناسی هویت داشتن یعنی خود بودن و خودآگاهی داشتن به جایگاه اجتماعی، فرهنگی و تاریخی خویشتن بطور کلی می توان گفت که سه عنصر دین (Religion) زبان(Language) و تاریخ (history) ارکان اساسی هویت ملی محسوب می شوند.
در طول تاریخ اکثر مبارزات فکری -فرهنگی و حتی نظامی جوامع بشری – چه در زمان گذشته و چه در عصر جدید – به نوعی پیرامون دین و مذهب و یا پیرامون زبان و ادبیات بوده است.
به تعبیر دیگر می توان گفت که تاریخ ظرف است و دین و زبان مظروف، اگر آن ظرف از این مظروف تهی شود با جامعه ای از خود بیگانه (Self Alienation) و بحران زده مواجه خواهیم بود.
جان کلام آنکه، در گذر زمان هویت ملی ایرانیان حول همین سه محور شکل گرفته است.
اما هویت ملی ما(ایرانی اسلامی) در قرن چهاره عمدتاً تحت تأثیر زبان و ادبیات فارسی شکل گرفت در این راستا تلاش خستگی ناپذیر بزرگان مسلمان ایرانی در حوزه های متنوع علمی و فرهنگی جهت زنده نگه داشتن غنی سازی و پالایش زبان و ادبیات فارسی و تلفیق آن با مکتب اسلام در قرون چهارم و پنجم هجری ستودنی و خاطره انگیز است.
هویت ملی ایرانیان در سه قرن اول هجری پس از فتح ایران توسط مسلمانان و پذیرش اسلام از طرف ایرانیان، حداقل بمدت دویست سال، ملت ایران دچار نوعی بهت، حیرت، سردرگمی و به تعبیر جامعه شناختی دچار بحران هویت شد.2 البته بروز چنین وضعیتی کاملاً طبیعی بود، چرا که جامعه ایران هنجارها و ارزشهای گذشته را رها کرده بود و هنوز هنجارهای جدی تثبیت نشده بودند و تثبیت و نهادینه شدن فرهنگ جدید دینی و ارزشی نیاز به زمان داشت اهمیت این بحران زمانی دو چندان می شود که بدانیم فتح ایران توسط لشکر کشی آنهم بوسیله قومی غیر ایرانی صورت پذیرفت البته نیاز به تأکید ندارد که منظور ما از ایراینان بعنوان یک ملت با هویت مشخص ایرانی قبل از اسلام است وگرنه از همان آغاز بسیاری از ایرانیان بصورت گروهها و یا افراد پراکنده در گسترش مکتب اسلام، زبان و فرهنگ عربی مشارکت جستند و سهم عظیمی در رونق زبان عربی دارند.3بدیهی است تلاشهایی از این دست در اندک زمان قادر به تثبیت هویت جدید نمیتوانست باشد.
تاریخ جدید ایران پس از اسلام از فتح مداین بدست مسلمانان شروع می شود که متعاقب آن امپراطوری کهنسال ساسانیان فرو ریخت.
اینکه چگونه آن امپراطوری ریشه دار و عظیم از هم پاشید و چگونه مسلمانان با ساز و برگ اندک نظامی ایران را فتح نمودند مستلزم تحلیلی مستقل است.
اما به اجمال می گوییم که بنای ساسانی از پای بست ویران بود و مقارن حمله مسلمانان ایران از پای درآمده بود.
سلسله ساسانی بنای موریانه خوردهای بود که با تلنگری فرو می ریخت.
دولت عظیم کهنسال ساسانی در آن روزگاران فترت و نکبت چون سلیمان مردهای بود که تکیه بر عصای برپا مانده اما موریانه خورده خویش داشت و هر تند بادی که از کران صحرایی برمیخاست می توانست آن پیکر فرتوت بی رمق را خاک خورد کند و به مغاک هلاک بسپارد....4تصویر جامعه شناسانه برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه در این زمینه بسیار رهگشاست .
وی می گوید درین روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردان از تقدیم حسنات قاصر گشته ...
کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده و عدل ناپیدا و جور ظاهر و علم متروک و جهل مطلوب و لوم و دنائت مستولی وکرم و مروت منزوی و دوستیها ضعیف و عداوت قوی نیکمردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت در خواب، دروغ مؤثر و مثمر و راستی مهجور و مردود و حق منهزم و باطل مظفر و متابعت هوی سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز و حرص غالب و قناعت مغلوب و عالم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب تازه و خندان...
این سخنان اگر بعد از عهد انوشروان هم نوشته شده باشد باز تصویر احوال روحانی این عصر ضعیف و انحطاط بشمارست.5 از طرف دیگر نباید فراموش کرد که با تحرک و پویایی که مکتب اسلام به اعراب داده بود و به یمن ایمان و اعتقاد مسلمانان صدر اسلام فتح ایران کار چندان صعبی نبود.
به هر حال ما قبل از اسلام هویت ایرانی – زردشتی داشتیم و پس از اسلام هویت ایرانی – اسلامی کسب نمودیم پس از اسلام از نظر تاریخی ایرانی بودیم و مسلمان و از نظر اجتماعی مسلمان بودیم و ایرانی.
اعراب بسیار تلاش نمودند که به طرق مختلف دورکن مهم هویت ملی ما را (زبان و تاریخ) را از بین ببرند و ما را از حیث هم هویت خودشان بنماید.
اما در این کار ناکام ماندند و مشت بر سنگ کوفتند6ایرانیان همانند سایر مسلمانان هویت واحد دینی کسب کردند اما همچنان با تأکید بر تاریخ و زبان و ادبیات فارسی همچنان ایرانی باقی ماندند.7جالب اینجاست که با جایگزین شدن اسلام که پر تحرک، پویا، مساوات طلب و آزادی خواه بود.
به جای دین زردشتی که در اواخر ساسانیان منجمد، رنجور، ضعیف و طبقاتی شده بود هویت ملی ما در کنار زبان و تاریخ رکن دینی جدیدی کسب نمود که از اواخر قرن سوم هجری به بعد موجب تحول فرهنگی سترگی گردید.
البته ناگفته نماند که ایرانیان از همان قرن اول هجری سعی و تلاش داشتند که در کنار هویت اسلامی خود، هویت ملیشان را نیز حفظ نمایند.
برای این منظور راههای مختلفی در پیش گرفتند.
اولاً برخی از مکتوبات و آثار به جا مانده از پهلوی را به زبان عربی ترجمه نمودند مثال برجسته آن فعالیت های ابن مقفع می باشد.
بسیاری از علمای مذهبی زردشتیان در این ایام حتی قرنهای دوم و سوم و به تألیف و تدوین کتب دینی و تلخیص و تفسیر اوستا و امثال این اعمال مشغول بودند و عدهای از مهمترین رسالات و کتب پهلوی که اکنون در دست داریم از این روزگاران باقی مانده است.8 ثانیاً از نهضت های اجتماعی، دینی و معنوی همچون شعوبیه، اسماعیلیه، تشیع، عرفان و تصوف حمایت نمودند البته ناگفته نماند که ایرانیان از همان قرن اول هجری سعی و تلاش داشتند که در کنار هویت اسلامی خود، هویت ملیشان را نیز حفظ نمایند.
بسیاری از علمای مذهبی زردشتیان در این ایام حتی قرنهای دوم و سوم و به تألیف و تدوین کتب دینی و تلخیص و تفسیر اوستا و امثال این اعمال مشغول بودند و عدهای از مهمترین رسالات و کتب پهلوی که اکنون در دست داریم از این روزگاران باقی مانده است.8 ثانیاً از نهضت های اجتماعی، دینی و معنوی همچون شعوبیه، اسماعیلیه، تشیع، عرفان و تصوف حمایت نمودند.
ثالثاً: برخی از خانواده های اشرافی ایران پس از گرویدن به اسلام به دربار خلفا راه یافتند و در آنجا به مقامات سیاسی هم رسیدند (همچون برمکیها) اینان چون حامل آداب و رسوم دربارهای ایرانی بودند بنوعی این آداب (همانند افراط در تجمل، ریخت و پاش و رفتارهای شاهانه) رابه دستگاه خلافت نیز منتقل نمودند.
رابعاً: در کنار مقاومتهای فرهنگی، اجتماعی و علمی جسته و گریخته تا قرن چهارم هجری در گوشه و کنار ایران مبارزات نظامی و مسلحانه در برابر تعدی و تجاوز اعراب در جریان بود.
ناگفته نماند که ملت ایران از همان آغاز مخالفتی با روح اصیل اسلام نداشت بلکه با زیادت خواهی، تعصب و نژاد پرستی اعراب مخالف بود.
تمامی این اقدامات پراکنده و متناوب منجر به شکل گیری هویت ایرانی – اسلامی از آغاز قرن چهارم هجری به بعد گردید که به تعبیری می توان آنرا رستاخیز تمدن اسلامی – ایرانی نامید.
هویت ملی ایرانیان (هویت ایرانی ــ اسلامی) در قرن چهارم قرن چهارم هجری از نظر سیاسی، احتماعی، علمی و ادبی یکی از قرون درخشان و طلایی اسلام و ایران می باشد.
بنابراین لازم است قبل از تشریح هویت ایرانی ـاسلامی، ویژگیهای این قرن را به اختصار مرور نماییم.
1) وضعیت سیاسی ـ اجتماعی: در این قرن دولت های ملی و محلی در بخشهای مهمی از ایران تشکیل گردیدند.
این دولتها هر کدام به نوعی سعی کردند ایران را از یوغ خلفای عرب بیرون آورده و سنن گذشته ایرانی را با سنن اسلامی پیوند زنند.
ایران در عین آنکه طی انواع مقاومتهای مسلحانه با خلیفه عرب جنگیده بود، از توسعه آنچه فرهنگ اسلامی ایران نام دارد و از تلفیق عناصر دینی و قومی که در این سرزمین پدید آمده بود غافل نماند.
9 در ابن قرن دولت عباسیان رو به ضعف نهاد و ایرانیان و ترکان غلبه یافتند.
از اواسط قرن سوم تا آغاز قرن چهارم حکومتهای تازه نفس سامانیان در ماوراءالنهر طالبیه در مازندران و لیثیان در سیستان تشکیل گردیدند.
در بغداد هم عملاً کاری از خلفای عباسی ساخته نبود چرا که اداره امور بدست ترکان انجام می گرفت در عهد خلافت المتقی (329- 333) و المستکفی(333- 334) وضع خلافت از این هم بدتر بود و مبارزات مدعیان امارت همچنان ادامه داشت و کار این مبارزات بجایی کشیده بود که مردم بغداد دائماً در اضطراب و بی نظمی و فقر و گرسنگی روزگار می گذراندند و بسیاری از ساکنان آن شهر ناگریز به ترک دیار شدند و به سایر بلاد اسلامی روی آوردند.
10پس از تسلط سلسله آل بویه بر بغداد خلفای عباسی قدرتشان بیش از پیش ضعیف گشت تا آنجا که عزل و نصب عباسیان توسط آل بویه انجام می گرفت.
از آنجا که آل بویه شیعه بودند در این دوران تشیع و مبارزات شیعی رونق بسیار یافت و همین امر باعث تشتت و اضطراب سلسله عباسیان گردید.
از دیگر حکومت های بنیاد یافته باید از سلسلههای صفاریان، آل زیار و امرای طبرستان نام برد.
2) وضعیت علمی: ویژگیهای علمی قرن چهارم و نیمه اول پنجم هجری به قرار زیر است الف) رونق علوم عقلی و نقلی.
ب) دانشمندان برجسته در شاخه های مختلف علمی همچون ابن سینا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، صاحب بن عباد، ابن سعدان، بلعمی، جیهانی، ابوزید بلخی، ابونصر فارابی، ابو سهل مسیحی، ابن مسکویه، ابن طیب، ابن هندو و مسعودی ج) اکثر سلاطین و وزرای این دوره یا دانشمند یا دانش دوست بودند.
مانند برخی از سلاطین آل بویه و سامانیان و برخی از وزرای آنان.
د) تألیف و نگارش کتب برجسته علمی برخی کتب تألیف یافته در این دوران در تمام دوره اسلامی بعنوان مهمترین کتب مورد مطالعه شرح تفسیر و نقادی علمای مسلمان قرار گرفته است.
هـ) تأسیس کتابخانه های عظیم بعنوان مثال: المقدسی کتابخانه عضدالدوله دیلمی را در شیراز دیده و درباره آن گفته است هیچ کتابی تا عهد عضدالدوله در انواع علوم تألیف نشده مگر آنکه در آن کتابخانه جمع شده باشد و کتب مربوط به هریک از انواع علوم در اتاقهای معین جمع آمده بود و این کتابخانه فهرستهایی داشت که اسامی کتب در آنها ثبت شده بود.
ابوالفضل بن العمید وزیر معروف آل بویه نیز کتابخانه بزرگی حاوی صد بار کتاب در علوم مختلف و انواع حکم و آداب داشت که نزد او از همه اموالش عزیزتر بود و خازن آنها ابو علی بن مسکویه ادیب و مورخ و حکیم بزرگ ایرانی بوده است.12 و) ایجاد مراکز تعلیم و تدریس علاوه بر مساجد ز) حضور و فعالیت مترجمان برجسته کتب علمی.
3) وضعیت ادبی: در این دوره علاوه بر رونق علوم عقلی، علوم ادبی، بلاغی ، شعر و نثر فارسی رونق بسیار یافت.
در ابتدای این دوره رودکی و در اواخر این دوره فردوسی و عنصری زندگی می کردهاند .
علاوه بر اینها باید از مسعودی مروزی ، شهید بلخی، ابو طیب مصعبی، فرالاوی، هروی ، ابو اسحق جویباری، ابوالمؤیدبلخی، بوشکور بلخی، دقیقی، کسایی مروزی، و ....یاد نمود.
نثر فارسی هم در این دوره رونق بسیار یافت و پادشاهان مشوق بسیار مهمی برای نویسندگان بودند و در این زمینه جوایزی نیز اهدا می کردند قصه گردآوردن شاهنامه ابو منصوری به اشاره ابومنصور محمدبن عبدالرزاق، ترجمه کلیله و دمنه به امر امیر نصر بن احمد و ترجمه و تفسیر و تاریخ طبری و حدود العالم من المشرق الی المغرب، متعلق به همین دوران است.
13 علاوه بر کتب فوق باید از آثاری همچون تاریخ سیستان کشفالمحجوب« آثار فارسی بوعلی التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، زین الاخبار نام برد که در این عهد تألیف شده اند همچنان که شعر پارسی بواقع در این عهد بنیان گرفت.
اساس نثر فارسی و رسم کردن تألیف کتب مختلف هم در موضوعات گوناگون علی الخصوص موضوعات علمی که دشوارتر از مواضیع دیگر است در همین دورخ نهاده شد.14 رابطه تاریخ و زبان فارسی با هویت ایرانی ـ اسلامی همانطور که قبلاً اشاره شد ملت ایران همانند سایر اقوام مسلمان شد، اما تاریخ و زبان دیگری داشت.
وقتیکه پس از 400 سال این ملت همه راههای ممکن را جهت محو سیطره عرب و فزون خواهی آنان آزموده و به نتایج دلخواه نرسید.
نهضت بازگشت به خویشتن را از طریق تکیه بر میراث تاریخی و زبان و ادب فارسی آزمود که در این راه توفیق چشمگیر یافت.
15و ایرانیان هویت اسلامی ـ شیعی یافتند با گنجینه پربار تاریخ فرهنگ و ادب فارسی در این بخش از نوشته سعی ما مصروف تفسیر این دو رکن هویت ملی خواهد بود.
1) تکیه بر تاریخ پس از فتح ایران توسط مسلمانان اعراب تلاش گستردهای جهت انقطاع تاریخی ایرانیان از میراث تاریخی فرهنگی گذشته ایران شروع نمودند.
چرا که بهترین روش جهت هویت زدایی ملتی جدا کردن آنان از میراث گذشته می باشد اعراب در همه ممالک اسلامی و از جمله ایران تلاش می کردند آداب و رسوم و زبان عربی را جایگزین آداب و رسوم و فرهنگ گذشته آن ممالک نمایند پیروی ایرانیان مسلمان از اعیادی مثل نوروز، جشن مهرگان ، و رعایت سایر آداب و رسوم ایرانی(مثل نحوه لباس پوشیدن) به نظر اعراب، پیروی از آداب مجوس و کفار بود و آنرا برنمیتافتند.
از میان امرای این دوره کسی که در اقامه رسوم و اعیاد ایرانی مبالغات شدید مینمود مرداویج بن زیار دیلمی است...جغرافیا نویسانی که در قرن چهارم راجع به ایران مطالبی نوشته و یا اقاویل آنان معمول است بر آثار راحلان آن قرن.
راجع به تداول رسوم مجوس و اعیاد قدیم و هماهنگی مسلمین با زردشتیان در بعضی از مسائل اشاراتی دارند.
16حتی برخی از ایرانیان از تقویم اوستایی بجای تقویم عربی سود می بردندو بعضی از اعتقادات زمان ساسانیان همانند حرمت روز اورمزد (نخستین روز از هر ماه که از ایام مبارک است) هنوز جاری بود.
بعنوان مثال بوشکور بلخی در شعری چنین می سراید.
روز ارمزدست شاها شاد زی برکت شاهی نشین و باده خور در این دوران تدوین گردآوری و تنقیح شاهنامه ها و شاهنامه نویسی رواج می یابد.
این شاهنامهها هم اساطیر و هم تاریخ گذشته ایرانیان را در بر می گرفت.
بالا گرفتن تب شاهنامه نویسی نشان دهنده این امر است که ملت ایران علاقمند بود با حفظ هویت اسلامی خود هویت ایرانی خود را بازیابد.
شاهنامه هایی از قبیبل شاهنامه ابوالمؤید بلخی، شاهنامه ابوعلی محمدبن احمد بلخی، شاهنامه ابومنصور عبدالرزاق، شاهنامه دقیقی، شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی طوسی، یادگار همین دوران بازگشت به خویشتن است.
جالب اینجاست که ایرانیان زردشتی هم مانند ایرانیان مسلمان به تدوین کتب پراکنده دینیشان می پردازند.
اینان متون دینی همچون بهمن یشت، یادگار جاماسپ، بندهش و دینکرت را در این دوران بزبان پهلوی تدوین نمودند.
از طرف دیگر از اوایل قرن چهارم هجری که حکومتهای محلی در ایران تشکیل گردید.
شاهان و امرای این حکومتها سعی و تلاش وافری را بکار بردند که ریشه و نسب خودشان را به ایران قبل از اسلام برسانند و در این راه حتی به جعل شجره نامه نیز پرداختند.
آل بویه ادعا کردند نسبشان به بهرام گور می رسد.
صفاریان و طاهریان خودشان را از نژاد انوشیروان و رستم دانستند، سامانیان خود را به آغاز پیدایش ایران یعنی به منوچهر ـ پادشاه پیشدادی منتسب نمودند و آل زیار نژاد خود را به آغش وهادان می کشانیدند و کارغلو در این موضوع بجایی کشیده بود که غلامان نوخاسته ترک و مهاجمان زردپوست اوایل قرن پنجم هم به جعل نسب برای خود مبادرت می کردند مثلاً آل سبکتکین نسب خود را به یزدگرد شهریار می رسانیدند و سلجوقیان مدعی بودند که نژادشان به افراسیاب می کشد.17تمامی این وقایع و حوادث نشان می دهد که ایرانیان با تمسک به تاریخ ، حماسه، افسانه و اسطوره به دنبال کسب هویت ملی و استقلال آن از غیر بودند.
در اندک زمانی نه تنها ملت ایران مقهور آداب و رسوم و فرهنگ عربی (منهای اسلام) نشد بلکه آنان را در فرهنگ و تمدن خویش هضم نمود.
در این زمینه مؤلف کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام به نکات جالبی اشاره می نماید.
...عباسیان تنها به اخذ و تقلید بعضی آداب و رسوم فرس اکتفا نکردند بلکه خود را یکسره تسلیم نفوذ تمدن و فرهنگ ایرانی نمودند.
و تقریباً در همه چیز رسوم و عادات فرس را تفلید کردند چنانکه نوروز ایرانی را که بنی امیه از آن جز هدایای نوروزی چیزی نمی شناختند احیاء کردند .
هنگام نوروز به سلام نشستند و شاعران آنها را بدان روز تهنیت گفتند جشن سده و مهرگان نیز به همین گونه مورد توجه آنها گشت و حتی جشن سوری را هم فراموش نکردند حتی در لباس نیز غالباً از آنچه نزد ایرانیان متداول بود تقلید کردند.
هر طایفه از مردم چنان که نزد ایرانیان رسم بود لباس و کلاه خاص داشت18 تمامی مباحث فوق ما را به این نکته جامعه شناختی رهنمون می سازد که: در برخورد تمدنها اگر فرهنگ و تمدن مغلوب (از نظر نظامی) از توان فکری و فرهنگی برخوردار باشد توانایی هضم فرهنگ و تمدن غالب(نظامی و مغلوب فکری ـ فرهنگی) را خواهد داشت بقول توین بی(T.
bee)) فیلسوف تاریخ معاصر غربی: فرهنگ و تمدنی که برای سوالات جدید (شرایط فرهنگی – اجتماعی) پاسخ های مناسب و جدید دارد ماندگار است اما فرهنگ و تمدنی که در برابر سؤالات جدید، پاسخهای نامناسب و کهنه را تکرار نماید محکوم به شکست است فرهنگ و تمدن ایرانی در آن روزگار دو پاسخ مناسب را ارائه نمود، از یکطرف فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی را اخذ نموده و از آن به عنوان یکی از ارکان مهم هویت ملی خود تغذیه نمود و از طرف دیگر فرهنگ و آداب و رسوم عربی را در خود هضم نموده و اعراب را به نوعی مدیون فرهنگ ایرانی نمود.
بدین وسیله این تمدن با دو پاسخ مناسب در برابر وضعیت فرهنگی ـ اجتماعی جدید هویت ایرانی ـ اسلامی خود را سامان داد.19 2)تکیه بر زبان فارسی مهمتر از تاریخ و میراث گذشته آنچه که بیش از همه هویت ملی ما را از قرن چهارم به بعد رقم زد، تکیه اصولی و بجای ایرانیان بر زبان و ادب پارسی در مقدمه بحث به اجمال باید بگوییم که از دیدگاه جامعه شناختی زبان دو کار کرد (function) مهم دارد: از یک طرف زبان وسیله تبادل تفاهم و مفاهمه اجتماعی است: مادر زندگی روزمره برای انکه مقاصد و اغراض همدیگر را فهم نماییم از زبان و نمادهای (symbols) مشترکی سود می بریم.
از طرف دیگر استفاده از زبان ما را به موجوداتی اجتماعی و خودآگاه (self- consious) مبدل می نماید این وجه و کارکرد زبان در هویت بخشی فردی و اجتماعی اهمیت بسیار دارد ما برای آگاهی از فردیت اجتماعی تاریخی دینی و فرهنگی خویش لازم است از زبان مشترک استفاده نماییم نباید پنداشت که زبان صرفاً وسیلهای جهت گفتگو و مفاهمه صوری است چرا که زبان نحوه دریافت نگاه و تفسیر یک ملت را پیرامون آنچه در جهان طبیعی و اجتماعیاش رخ می دهد تعیین می نماید یکی از وجوه اساسی تمایز فرهنگها تفاوتهای زبانی آنهاست بعنوان مثال نباید پنداشت که تفاوت زبانی ایرانیها و آلمانیها صرفاً در این است که ایرانیها به فارسی سخن می گویند و آلمانیها به زبان آلمانی بلکه فراتر از این تفاوت زبانی موجد تفاوت و تمایز فرهنگ، تاریخ و هویت اجتماعی این دو کشور شده است .
نقش هویت بخشی زبان را برگر(Berger) و لوکمان(Luckman) به درستی ترسیم نموده اند.
این دو پس از اشاره به این نکته که زبان به سبب قابلیتش در فراتر رفتن از اینجا و اکنون حوزههای مختلف درون واقعیت زندگانی روزمره را به هم می پیوندد و آنها را در یک کل با معنی وحدت می بخشد می نویسند...
تا جایی که به روابط اجتماعی مربوط می شود زبان نه تنها همنوعانی را که در حال حاضر جسماً از نظر من غایبند بلکه همنوعانی را که از گذشته به یاد من می آیند یا تصورشان را در ذهن بیدار می کنم و همچنین همنوعانی را که به صورت پیکرههایی تخیلی در آینده پیش بینی می کنم برای من حاضر می کند.
البته همه این حضورها در واقعیت جریان یابنده زندگانی روزمره فوقالعاده با معنی توانند بود.
20به تعبیر دیگر زبان گذشته، حال و آینده یک فرد یا یک ملت را به هم گره می زند و از اینجاست که هویت ملی و خودآگاهی بدان شکل می گیرد.21 بازیابی هویت ملی ما در قرن چهارم هجری از این قاعده جامعه شناختی مستثنی نیست.
در حقیقت با توجه به وسعت سرزمین ایران، پراکندگی جغرافیایی و سیاسی تشتت و بحران فرهنگی ـ اجتماعی و فرمانروایی عرب، ترک و ایرانی هویت ملی ما در پناه زبان و ادبیات فارسی محفوظ ماند و شکل گرفت جالب است که بدانیم شاید کمتر زبانی در جهان یافت شود که صاحبان امروزی آن بتوانند متون بازمانده از گذشته تاریخیشان را بخوانند در حالیکه ما نوشته های هزار سال پیش فارسی را می خوانیم و می فهمیم این امر نشان می دهد که زبان فارسی شیرازه بس محکم و استواری جهت پاسبانی هویت و ایرانیت ما در طول تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین بوده است.
عوامل جامعه شناختی شروع سازی زبان فارسی ایرانیان در قرن چهارم هجری با استفاده از عوامل زیر زبان و ادبیات فارسی را رواج داده و از آن به عنوان رکن زیر بنا و پشتوانه تشخیص هویت ملی سود جستند: الف) تأسیس حکومتهای ملی و محلی: از قرن چهارم هجری به بعد، حکومت های کوچک و بزرگ در گوشه و کنار کشور پهناور ایران تشکیل شدند این حکومت ها برخی مستقل و برخی نیمه مستقل بودند.
اما در مجموع بنا به دلایل مختلف نمی توانستند ارتباط خود را با دستگاه خلافت بغداد قطع نمایند.
از طرف دیگر فلسفه وجودی این حکومتها این مسئله بود که اولاً ایرانی بودند و ثانیاً نمی خواستند تحت نفوذ و سیطره مستقیم اعراب باشند، بنابراین باید علت وجودی و پایگاه اجتماعی خود را در میان تودهها حفظ و مستحکم می نمودند و بهترین شیوه جهت تثبیت موقعیت سیاسی ـ اجتماعی این سلسلهها حفظ و گسترش زبان و ادب فارسی بود.
حکومتهایی همانند سامانیان، صفاریان، بلعمیان، آل محتاج و برخی حکومتهای وابسته به اینها تا آنجا که توانستند به حفظ و گسترش زبان فارسی کمکهای شایانی نمودند.
ب) تشویق فارسی نویسی توسط حکومتهای وقت بنا به دلیل سیاسی ـ اجتماعی فوق علاقمندی بسیاری از سلاطین و اهل فضل و ادب بودن برخی از شاهان و وزرای این دوره فارسی نویسی تشویق بسیار شد و حتی در این راه جایز وصله هم می دادند آنان از افراد دانشمند و ادیب می خواستند که به زبان فارسی بسرایند و بنویسند جریان یعقوب لیث صفاری و محمد بن وصیف سکزی در این زمینه معروف است صاجب تاریخ سیستان هنگام بحث در فتوحات یعقوب در خراسان و گشودن هرات و پوشنگ و گرفتن منشور سیستان و کابل و کرمان و فارس از محمدبن طاهر و تار و مار کردن خوارج می گوید پس شعرا او را شعر گفتندی بتازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی الافضال و العدد چون این شعر برخواندند او عالم نبود در نیافت محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامه پارسی نبود پس یعقوب گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت.....22 فزونی شعر و شاعران یکی از ویژگیهای مهم ایران در قرن چهارم هجری است.
از دیدگاه جامعه شناختی مسلم است که اگر ساختار اجتماعی و سیاسی مساعد نبود چنین رویداهای ادبی (اعم از نظم و نثر) امکان بروز و ظهور نمی یافت اگر بر این نکته استبداد تاریخی شاهان و چارچوب استبدادی ساختار اجتماعی ایران را بیفزاییم واضح و مبرهن می شود که حکام آن عهد به دلایل جامعه شناختی، روان شناختی، دینی، تاریخی، سیاسی و شخصی مشوقان مهمی جهت رواج نظم و نثر پارسی بودهاند در میان شاهان ، امیران و وزرای این دوره کسانی داریم که یا خود نویسنده و شاعر بودهاند (مانند ابوالفضل بلعمی ابو علی بلغمی, صاحب بن عباد، ابن العمید، طاهر بن فضل و دیگران) و یا از حرمت گذاری به شاعران و نویسندگان غفلت نمی کردهاند.
کمک های مالی سلاطین به برخی از شعرا چنان بوده است که آنان را در زمره ثروتمندان روزگار قرار داده است نقل است که بار و بنه رودکی شاعر بزرگ ایران زمین را چهارصد شتر حمل می کرده است و درباره عنصری گفته شده است که از نقره دیکدان و از زر، آلات خوان ترتیب داد.
در تشویق شاعران و نویسندگان نقش سلسله سامانی بسیار برجسته می باشد.
فرمان های مستقیم شاهان این سلسله موجب گردآوری منظومه هایی مثل شاهنامه و ترجمه کتبی از قبیل کلیله و دمنه، تاریخ طبری و تفسیر طبری گردید.
برخی از وزیران فاضل این خاندان مثل ابوعلی بلعمی خود به تألیف کتاب به زبان فارسی اهتمام ورزیدند.
فردوسی در این زمینه چنین می سراید: به تازی همی بود تا گاه نصر بدان گه که شد در جهان شاه نصر بفرمود تا پارسی دری نبشتند و کوتاه شد داوری چرا که نصربن احمد سامانی دستور داده بود کتاب کلیله و دمنه را به فارسی ترجمه نمایند.
ترجمه تفسیر و تاریخ طبری و ترجمه قرآن به همت ابوصالح منصور بن نوح سامانی انجام گرفت.
امیر نوح بن منصور سامانی از دقیقی خواست تا شاهنامه ابومنصوری را به شعر درآورد و از بهر پادشاه جهان، امیر خراسان ملک شرق ابوالقاسم نوح بن منصور، مولا امیرالمؤمنین 23 ابوالمؤید بلخی کتاب عجایب البلدان را نوشت.
به هر روی در اواخر قرن سوم و آغاز قرن چهارم در همه این دربارها حرکتی ادبی به زبان فارسی دری محسوس است و چیزی که ما را به این عقیده وادار می کند آنست که سبک تحریر کتب فارسی در قرن چهارم هجری طوری پخته و منسجم و سنجیده است که نمی شود باور کرد که این نوع تحریر مولود سی چهل سال باشد بلکه باید گفت دانشمندانی از آغاز اسلام معلومات و هنر خود را سینه به سینه و پشت به پشت و کتاب به کتاب به فرزندان مرده ری نهاده بودند و وجود پادشاهان فرغانه و سغد و امرای محلی خراسان و تخارستان که همه به زبان فارس دری سخن می گفته اند ....در تربیت این مردم و صیانت نویسندگی فارسی بی اثر نبوده است.
24 جالب اینجاست پس از آنکه ترکان در ایران به حکومت رسیدند همان روش سامانیان و سایر دودمانهای ایرانی را ادامه دادند.
با تشکیل سلسله غزنوی بسیاری از نردیکان پادشاه، درباریان کشوری و لشکری ترکند اما زبان فارسی رسمیت دارد به عنوان مثال وقتی که فرستاده خلیفه عباسی نامه وی را به سلطان مسعود غزنوی می دهد پس از قرائت متن عربی نامه ترجمه آن به فارسی بوسیله ابونصر مشکان خوانده می شود از طرف دیگر مراسم عید نوروز جشن مهرگان و سده هم کماکان برگزار می گردد.25 قضایای فوق نشان می دهد که زبان فارسی عمیقاً در ساختار اجتماعی سیاسی و فرهنگی ایران رسوخ کرده بود تا آنجا که حاکمان ترک زبان نیز برای ایجاد وحدت و هویت ملی رویه پیشینیان را ادامه دادهاند در غیر این صورت با توجه به نظام قبایلی در ایران و تفاخرات نژادی و قومی در آن روزگار بعید به نظر