۱-دیدگاه های مختلف
۱-۱- پیشگفتار:
نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ویژگی بشر بعنوان یک موجود متفکر و کاوشگراست. دیگر موجودات عالم،مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه و شاید شور بختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زیر سؤال برده است. داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی در این باره می گوید: "راز وجود آدمی در این است که انسان تنها نباید بسادگی زندگی کند، بلکه باید کشف کند که چرا باید زندگی کند."
درتاریخ اندیشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهایت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در یک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب دیگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبیان اینکه زندگی انسانی یک پدیده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.
در اینجا تلاش خواهد شد بصورتی کاملأ اجمالی از دیدگاه های مختلف به مسئله پرداخته شود و در پایان یک نتیجه گیری کلی بعمل آید اگر چه، با توجه به ویژگی پرسش، ممکن است این نتیجه گیری بجای حل معما بر پیچید گی آن بیفزاید.
۱-۲- دیدگاه های پندارگرایانه و مذ هبی
فیلسوفان ایده آلیست ضمن اعتقاد به جهان فرامادی (ماوراء الطبیعی) بر آنند که زندگی را هدف و غایتی است که از ازل و بدون دخالت وخواست بشر برایش تعیین گردیده است.انسان در ورای زندگی مادی و جسمی ا ش، هدفی نهائی، معنوی و الهی دارد. اواین فرصت (یا خوشبختی) را یافته است که از طریق زندگی زمینی خود به این هدف آسمانی دست یابد. افلاطون معتقد بود که دنیای مادی فقط سایه ای موهوم است از یک دنیای عالی و فرا مادی. ما انسانها مانند زندانیانی هستیم که در غار تنگ این جهان سُفلی (پست و پائین) نشسته ایم وفقط تاریک و روشن های مبهم جهان واقعی ایده ها را می بینیم. با این دیدگاه، معضل بسیار ساده و عوام پسند می گردد: زندگی این جهانی در جوهر خود واقعیت ندارد وهدف ازاین سیر وسلوک موقت و توهمی این جهانی، رسیدن به دنیای ایده آل و بعبارت دیگر به وجود باریتعالی است.
در فلسفه ی ارسطو هر موجودی با توجه به طبیعت خود رو بسوی کمال (البته از نوع ویژه ی خود) دارد. نه تنها انسان بلکه همه ی پدیده های طبیعت، ره بسوی غایتی نهائی دارند. هر چیزی سرنوشت مقدر خود را دارد و درآن یک اصل هدفمند، روح یا ا نتلخی (تحقق کامل اخرین مرحله از روندی که قوه را به فعل در می آورد) مستتر است. بعلاوه همه ی اهداف وغایت هائی موجود در طبیعت تابع یک هدف عالی، ا صیل و نهائی (خدا) است. بنابراین هدف یا منظور زندگی نزدیکی به این اصل نهائی ا ست که دست یابی به پارسائی را برای انسان میسر می سازد و خود منبع شادمانی برای آدمی است.
معضل معنی و هدف زندگی در ادیان بمراتب ساده تر می شود. با توجه به اینکه هنوز برای بسیاری از معضلات مربوط به فلسفه ی زندگی پاسخ علمی وجود ندارد، اربابان اغلب مذاهب می کوشند با تکیه بر اسطوره های دینی، پاسخ های عامه پسند بخورد مردم دهند. مثلأ در دین بودا هدف زندگی رهائی از رنج است که خود از هوس زاده می شود. این سرکوب هوس های انسانی ا ست او را به والاترین درجه ی روشنگری (نیروانا) می رساند. برخی از ادیان آفریقائی به نظریه دایره وار زندگی اعتقاد دارند. به این ترتیب که ما انسانها بصورت های مختلف به زندگی بر می گردیم و اگر کاری نیمه تمام داریم با مرگ ما آن کار به اتمام نمی رسد. ما می توانیم به زندگی بر گردیم و کار نیمه تمام خود را تمام کنیم. در این حالت، هدف زندگی باید این باشد که ما همواره با شعائر و بااعمال خود بصورت های والاتری به زندگی باز گردیم.
در ادیان سامی (دین یهود، مسیحیت و اسلام) دنیا کشتزازی است که انسان برای آخرت خود در آن دانه می کارد (الدنیا مزرعه الاخره). زندگی این جهانی آدمیان جنبه ی آزمایشی دارد و هدف نهائی آن حصول به قلمرو الهی است. انسان خاکی برای دست یابی به این غا یت آسمانی باید راه عبادت واطاعت پروردگار را در پیش بگیرد و ضمن رعایت قوانین الهی خود را به خدا نزدیک سازد. از دیگر وظایف زندگی آدمی این است که خدا را بشناسد و به دیگران بشناساند. در این زمینه شاه نعمت الله ولی شاعر و عارف قرون هشتم و نهم هجری چنین گفته است:
گوهربحر بی کران مائیم گاه موجیم و گاه دریائیم
ما از آن آمدیم در گیتی که خد ا را به خلق بنما ئیم
اگر آدمی در بند گی خدا پیروز شود، بهشت سرمدی را از آن خود خواهد ساخت وگرنه به درک واصل خواهد شد.
۱-۳- عرفان
عرفان از نظر لغوی بمعنی درخشش است و از لحاظ مفهوم ارتباط مستقیم و بدون واسطه انسان با وجود کل (خد ا). هدف زندگی در عرفان نیز تفاوت ماهیتی با شریعت ندارد: در شریعت هدف زندگی نزدیک شدن به خدا (قربه علی الله) و در عرفان (البته بصورت ناب آن) یکی شدن با خدا یا ذات واجب الوجود است. از نظر عرفا، انسان می تواند با کشتن نفس وطی مراحل سیر وسلوک عرفانی، از حالت خودی به بیخودی برسد و در عالم خلسه (درخشش عالی) به خدا بپیوندد و با او یکی شود. در همین رابطه است که ابوعلی سینا گفته است:
چو بوعلی می ناب ار خوری حکیمانه بحق حق که وجودت شود به حق ملحق
از دید اهل عرفان هدف زندگی رها شدن از نفس امّاره و حصول به نفس ناطقه ا ست که انسان را قادر به بازگشت می سازد. مرگ برای عارف آغار یک زندگی جدید روحانی و "نیستی عین الیقین هستی ا ست." بشنویم از جلال الدین رومی که چنین می گوید:
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویمت انا علیه الراجعون
و یا بقول عطار:
هرکه در دریای کل گم بوده شد عاقبت گُم بود و او آسوده شد
هرکه او رفت ازمیان اینک فنا چون فنا گشت از میان اینک بقا
۱-۴- هدونیسم
بنیاد هدونیسم به دوران اپیکور و لوکرسیوس باز می گردد. هدونیسم (که به فارسی آنرا عشرت طلبی ترجمه کرده اند) زندگی، که تنها دراین جهان است وبس، هیچ و پوچ ا ست و سخن گفتن از معنی و مقصود زندگی تلاشی است بیهوده. بقول حافظ:
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن که بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد؟
و یا:
جهان و هرچه در او هست هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
مقدم حافظ خیام نیز بر همین پوچی ذ اتی زندگی تاکید دارد:
از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه وجلالش نفزود
از هیچ کسی تیز دو گوشم نشنود این آمدن ورفتنم از بهر چه بود