در دوران بلوغ رشد عقلی از رشد جسمانی سرعت کمتری دارد .
آزمونهای مختلف استعداد یک روند صعودی را در حدود اواخر دوره نوجوانی نشان می دهند .
تفاوتهای جنسی در الگویابی توانائیها در دوره دبیرستان بارزتر است .
پسران در آزمونهای ریاضی و دختران در آزمونهای کلامی نمرات بالاتری به دست می آورند .
همچنین در زمینه رشد اجتماعی مثلاً رشد ارزشهای اخلاقی در دوره بلوغ در مقایسه با دوره های قبل یک تفاوت ماهوی از نظر تفکر بوجود می آید .
یعنی فرد بالغ از نظر نوع استدلالهای مربوط به مسائل اخلاقی کاملاص با فرد پیش از دوران بلوغ تفاوت دارد .
مثلاً طبق نظر پیاژه ، کودکان در مرحله قبل از بلوغ ( به عناون مثال در دوره دبستان ) به نتیجه اعمال اهمیت می دهند ، در حالیکه فرد بالغ به انگیزه و نیت در انجام دادن آن عمل بیشتر اهمیت می دهد .
این نوع قضاوتها مستلزم رسیدن به رشد عقلی خاصی است که توان قضاوت آگاهانه را در فرد به وجود می آورد .
برای بالغین با هوش تر و جوانان خانواده های علاقه مند به امر تحصبل این دوره از نظر کشف اصول عقلی اهمیت زیادی دارد .
تاکید جامعه بر داشتن تحصیلات باعث شده است که جوانان نیز فشاری را بر خود حس کنند تا خود را به سطوح بالای پیشرفت تحصیلی برسانند .
به ویژه در جامعه ما که دشواری بزرگی به نام کنکور دانشگاهها در برابر جوانان قد علم کرده این فشار بیشتر محسوس است .
جالب توجه است در این مورد ما شاهد موششهای فوق العاده ای از سوی جوانان برای غلبه بر غول کنکور هستیم .
هجوم جوانان به آموزشگاههای تخصصی ، گرفتن معلم خصوصی ، درس خواندنهای پیگیر ، همگی از یکسو حاکی از اهمیتی است که جامعه بر پیشرفتها و موفقیتهای تحصیلی جوانان می دهد و از سوی دیگر حاکی از پذیرش مسئولیت و کوششهای صمیمانه جوانان در این مورد است .
اما باید توجه داشت که همگام با این کوششها ، جوانان در عین حال دچار یک حالت تنش و فشار روحی هستند .
به عبارت دیکر همان احساس فشار اجتماعی و احساس مسئولیت جوانان را دچار تعارض و کشمکشهای روانی در این دوره می کند .
این تعارضها یا به صورت رویکرد جاذب جاذب است مانند تعارضی که بر اثر دشواری در انتخاب یکی ار دو رشته مطلوب ( انتخاب پزشکی یا مهندسی ) حاصل می شود ، یا به صورت تعارض جاذب دافع مانند علاقه به رشته پزشکی اما دشواتری پذیرفته شدن در کنکور و زحمت فراوان برای مطالعه دروس آن جلوه می کند .
به هر صورت رشد استعدادها و توانائیهای فکری در این دوره با مقدار فشار روانی و تنش همراه است .
خود مختاری ، طغیان و روابط خانوادگی یکی از تکلیف اصلی به رشد پیشرفت در جهت خودمختاری و استقلال مربوط می شود .
خودمختاتری جنبه های متعددی دارد که به آنها عنوان خود گردانی داده می شود .این جنبه ها از یکسو عبارتند از : خود رهبری ، توانایی رسیدگی به کارهای خود بدون کمک والیدن و دیگران و پذیرش مسئولیتهای اضافی و روزافزون .
از سوی دیگر سوال مربوط به میزان و درجه خودمختاری که جوان به دست می آورد مطرح است ، یعنی تا چه میزان وابستگی دوران کودکی به والدین پایان می پذیرد و یا کاهش پیدا می کند ، مطالعات انجام گرفته تفاوتهای را میان دو جنس نشان می دهند .
جالب توجه اینکه دختران ظاهراً بیش از پسران با استقلال و خودمختاری دست می یابند به طوریکه در فرهنگهای غربی دختران بالغ بیشتر از پسران به مشاغل روی می اورند و در کارهای خانه مسئولیتهای بیشتری می پذیرند و به طور کلی خودگردانی بیشتری از پسران نشان می دهند .
جوانان در این دوره این باور را در خود شکل می دهند که دوستان می توانند به همان اندازه به آنها نزدیک باشند که افراد خانوداه .
با شکل گیری این باور آنها در راه استقلال عاطفی از خانواده گامهای برمی دارند و ضمن برقراری روابط دوستانه با همسالان و دوستان کم کم از نظر عاطفی از خانواده فاصله می گیرد و به استقلال نسبی در این مورد می رسند به ندرت ممکن است که جوان مجبور به کشمکش و مارزه برای استقلال خود بشود ، اینجاست که مساله طغیان و شورش نوجوان نسبت به اقتدار والدین مطرح می شود .
این گونه درگریها معمولاً بین جوان با والدین اقتدار طلب که طرفدار تسلط والدین بر فرزندان هستند و توقعات فراوانی از فرزندان خود دارند پیش می آید .
گاهی نیز کشمکش ها حاصل کوشش جوان برای یافتن استقلال در نحوه لباس پوشیدن و عادات خاص رفتاری نظیر دیر به خانه آمدن است .
اما در زمینه استقلال در باورها و نگرشها ، قضیه فرق می کند .
غالب تحقیقات مربوط به نگرشها و باورها حاکی از آنند که جوانان تا پایان دوره دبیرستان نگرشها و باورهایی بسیار شبیه به باورها و نگرشهای افراد خانواده خود دارند .
علت این نوع شباهتها روشن است .
والدین در خانواده همواره مهمترین سرمشق و الگوی فرزندان خود هستند و بیشتر رفتارهای کودکان تقلید رفتار والدین است بویژه آنکه والدین با نشان دادن الگوهای رفتاری مشابه رفتار خود به وسیله کودکان و جوانان انها را مورد تضویق و تقویت قرار می دهند .
همچنین تحقیقات حاکی از آنند که استقلال نگرشی و اعتقادی و خودمختاری در باورها پس از ورود جوانان به دوره های تحصیلات عالی و دانشگاهها روی می دهد .تفاوت نگرش های فارغ التحصیلان دانشگاهی با نگرش والدین آنها در بسیاری از مطالعات مربوط نشان داده شده است .
آنچه در این زمینه حائز اهمیت است آگاه بودن والدین نسبت به کوششهای این دوره برای کسب استقلال در جوانان است .
این آگاهی می تواند از این جهت مفید و سازنده باشد که والدین به حای در گیر شدن و مخالفت با جوانان و افزودن به تنشها و فشارهای روحی آنان الگوهای رفتاری و واکنشهای خود را مطابق با جوانان و افزودن به تنشها و فشارهای روحی آنان الگوهای رفتاری و واکنشهای خود را مطابق با الزامات سنی فرزندان خود تنظیم کنند و به آنان امکان گذر بدون گرفتاری و ناراحتی از این مرحله را بدهند ، زیرا فشارهای والدین در این مرحله به علت حساسیت این دوره سبب گرفترایهای متقابل والدین و فرزندان بالغ انان می شود .
همچنین برخی رفتارهای ضد اجتماعی و بزهکاریهای جوانان و مخالفت انها با هر منبع قدرت حاصل همین فشارهای خانوادگی بر جوانان و عدم درک حساسیت موقعیت آنهاست .
روابط با دوستان و همسالان روابط در اجتماعی کردن کودک تثیر بنیادی و اساسی دارد .
همین تاثیر تا دوران بلوغ نیز ادامه پیدا می کند ، اما سبک و کارکرد این روابط تغییرات زیادی پیدا می کند .
مثلاً در معیارهای پذیرش اجتماعی و کحبوبیت تغییراتی پیدا می کند .
در مطالعاتی که برای سنجش ویژگیهای مربوط به محبوبیت در سن 12 سالگی و بعد در سن 15 سالگی انجام گرفته است نشان می دهد که در دوره بلوغ پیش از بلوغ همسالان محبوبیت با معیارهایی از قبیل فعال بودن ، مهرات در بازیها ، داشتن شوق و ذوق ، شوخ طبعی ، شاد بودن ، دوستانه رفتار کردن و جرات داشتن مشخص می شوند .
همچنین شلوغ بودن ، توجه جویی و نامرتب بودن نیز از خصوصیات محبوب بودن در پسرها قلمداد شده است .
بر عکس دختران محبوب تمیز و مرتب ، جذاب ، دارای رفتار دوستانه و شوخ طبع و خلاصه یک بانوی کوچک توصیف شده اند اما در اواسط دوران بلوغ این معیارها تغییر می کنند و در هر دو جنس به هم نزدیک می شود .
مثلاً ویژگیهای با ارزش از نظر هر دو جنس شامل رفتارهای دوستانه ، خوشرویی ، شوخ طبعی ، جذابیت بدنی ، مهارت در بازیها و ورزشها و وقار اجتماعی است .
این دوره همچنین دوره دوستیهای پایدار ، فداکاری و وفاداری نسبت به دوستان و بالاخره علاقه به جنس مخالف و عشق های زودگذر در آغاز دوره و عشقهای بادوام و ثابت در پایان آن است .
در اوائل دوران بلوغ ( 12 یا 13 سالگی ) دختران بیشتر به دوستان بچشم شریک در فعالیتهای نگاه می کنند و می گویند که یک دوست بایستی طوری باشد که بتوان به راحتی با او کنار آمد و اما در میاانه بلوغ ( 4 تا 16 سالگی ) تغییری در این نگرش در جهت ارزش گذاشتن به وفاداری در دوستی مشاهده می شود .
دختران در این مرحله سنی به دوست بیشتر به چشم محرم اسرار و سنگ صبور نگاه می کنند .
بالاخره در پایان دوره بلوغ ( 17 تا 18 سالگی ) کشش جوانان بیشتر به سوی جنس مخالف است و دوستان همجنس اهمیت پیشین خود را از دست می دهند .
البته این به معنی قطع رابطه دوستی با همجنسان نیست ، بلکه در این مرحله حساسیت آنها نسبت به احساسات دوستان بیشتر می شود ، اما در عین حال آگاهی آنان نسبت به فردیت خود آنها افزایش پیدا می کند و همین اگاهی سبب می شود که تفاوتهای دوستان را با خود او برایش قابل تحمل تر سازد .
رشد مهارتهای اجتماعی بلوغ اجتماعی انسان موجودی است اجتماعی هر یک از ما در دنیایی از انسانهای بسیار که کم و بیش به یکدیگر پیوسته اند زندگی می کنیم .
همه ناگزیریم در خانه ، مدرسه ، محیطهای مذهبی ، ورزشی ، محیط کار یا مکانهای دیگر با دیگران رابطه داشته باشیم .
یک شخصیت سالم و برخوردار از بلوغ اجتماعی باید بتواند با دیگران تشریک مساعی نموده و به روابط اجتماعی بپردازد .
بلوغ وافعی به معنای کلمه با رسیدن به سن قانونی ( 18 سالگی ) رشد کامل قد و وزن و یا قدرت تولید مثل حاصل نمی شود ، بلکه بلوغ واقعی وقتی حاصل می شود که انسان بتواند زندگی عاطفی اش را کنترل نموده به رفاه و آسایش علاقه مند باشند .
سعدی در باب هفتم گلستان می گوید : بلوغ (…درحقیقت یک نشان دارد و بس .
آن که در بند رضای حق جل و علا بیش از آن باشی که در بند حظ نفس خویش و هر انکه در او این صفت موجود نیست نزد نحققان بالغ نشمارندش .
) بنابراین یک فرد می تواند در هر مقطع سنی کودکستان ، راهنمایی دانشگاه برای سن خود بالغ محسوب شود .
بلوغ کمال مطلوبی است که همگی ما به سوی ان در تلاشیم .
ما همیشه در راهیم ولی هرگز کاملاً نمی رسیم .
هر یک از ما ممکن است فردی بالغ نامیده شود .
اما می دانیم که گاهی اوقات اعمال ما بچه گانه است .
ما در سراسر زندگی به یادگیری ادامه می دهیم .
زندگی یادگیری و یادگیری زندگی است .
قسمت اعظم یادگیری و زندگی به مردم وابسته است .
سازش با دیگران همیشه آسان نیست .
بسیاری از نوجوانان و جوانان از تنهایی و نداشتن دوست و رفیق صمیمی رنج می برند ، بعضی کمرو و خجالتی بوده از صحبت کردن و تماس با دیگران احساس ناراحتی می کنند .
عده ای به سبب کمبودهای واقعی یا تخیلی خود را حقیر می شمارند و به هر حال در اجتماع همیشه افرادی اعم پیر و جوان هستند که از رشد عاطفی ـ اجتماعی کم نصیبند و بعضی مواقع عملاً دیگران را می آزارند .
این اذیتها گاهی اوقات به صورت بی اعتنایی به دیگران ، تمسخر آنان و یا شوخیهای مخرب انجام می شود .
یک شخصیت سالم که از رشد اجتماعی بهره مند است نه تنها دیگران را به هیچ طریق نمی آزارد بلکه راههای مقابله با آزار دیگران را هم به خوبی می شناسد و با آنها مقابله می کند .در اینجا به پاره ای از موانع رشد اجتماعی و راههای مقابله با آنها اشاره می کینم : مبارزه با احساس کمرویی ، خجالت و حقارت برای اسیاری از افراد جوان کمرویی و حقارت و خجالت یک مشکل جدی است .
افراد کمرو از کمبود اعتماد به نفس رنج می برند و در برخورد با دیگران به سهولت ناراحت و دستپاچه می شوند .
یکی از روانشناسان معتقد است کمرویی برچشبی است که فرد به خود تحمیل می کند .
یعنی اگر شما معتقد باشید که کمرو هستید حتماً همانگونه عمل خولهید کرد .
افراد کمرو در موقعیتهای دشوار احساس افزاریش ضربان نبض ، سرخ شدن ، عرق کردن ، تپش قلب یا دلشوره می کنند .
کمرویی قابل درمان است و در مبارزه با ان توصیه های زیر مفید می باشند : فهرستی ازاشخاص یا موقعیتهایی که در مواجهه با انها احساس کمرویی یا خجالت می کنید تهیه نمایید .
از این فهرست شخصی را که با وی کمتر حاساس کمرویی می کنید خود را مجبور کنید که با وی چند کلمه صحبت کنید .
مثلاً روز اول فقط سلام و احوالپرسی کنید .
روز دوم جمله ای راجع به هوا هم به آن اضافه کنید .
روز سوم سوال در مورد مدرسه و غیره از او بپرسید و کم کم به همین ترتیب پیش بروید و به تدریج روی تمامی اسامی فهرست خود این تمرین را انجام دهید .
با والدین یا دوست نزدیک خود درباره موقعیتها یا افرادی که با انها احساس کمرویی می کنید صحبت کنید و از انها بپرسید در برخورد با این افراد و یا در این موقاع چه می کنند .
به فرد یا گروهی از افراد جوانتر از خود آموزش بدهید و یا انها را در بازی یا فعالیتهای دیگر سرپرستی کنید .
این کار به شما اطمینان و جرات می دهد تا توانایی خود را در موقعیتهایی که با افراد همسن و مسن تر از خود هم هستید بیازمایید .
از مشاوره مدرسه یا معلمی که به او اعتماد می کنید وقت ملاقات گرفته راجع به افراد یا موقعیتهایی که در آنها احساس ناراحتی می کنید با وی صحبت کنید و پیشنهادهای او را در رفع کمرویی خود به کار گیرید .
مقابله با بی اعتنایی ، توهین ، تمسخر و دست انداختن چنانکه اشاره شد بعضی از افرادی که از بلوغ اجتماعی ـ شخصیتی لازم برخوردار نیستند گاه از طریق بی اعتنایی ، سرزنش و تحقیر و توهین که می تواند ناشی از احساس حقارت فرد تحقیر کننده باشد ، به منظور ایجاد احساس قارت در دیگری انجام شود .
هیچ کس دوست ندارد که مورد بی اعتنایی و تحقیر قرار گیرد .
یک فرد نابالغ نسبت به بی اعتنایی فوق العاده حساس است .
بسیار ناخرسند و رنجیده می شود ، مدتها را جع به ان می اندیشد و ساعتها درباره آن بحث می کند .
اما یک شخصیت سالم و رشد یافته می داند که چگونه با این رفتارها برخورد کند .
افرادی که دیگران را مورد تمسخر قرار داده و به اصطلاح دست می اندازند و از برآشفتن دیگران احساس برتری می کنند و به این ترتیب سرپوشی بر احساس حقارت خود می گذارد .
اما دلایل دیگر هم برای رفتار ناشایست تمسخر و دست انداختن دیگران وجود دارد .
متداولترین اینها عبارتند از : حسادت تنبیه دیگران و انتقامجویی از آنان عادت نادرست ، رفتاری که در خانواده یا در بین دوستان به عنوان یک فرم محاوره آموخته شده است .
ابراز محبت .
بعضی از اشخاص بخصوص مردان شیوه های صحیح ابراز احساسات لطیف را نیاموخته اند و نادانسته طریق تمسخر و آزار را برای انتقال احساسات خود بکار می گیرند .
اشخاص بالغ و رشد یافته تمسخر نمی کنند زیرا نمی خواهند به احساسات دیگران لطمه بزنند و انها را بیازارند .
از سوی دیگر چنانچه مورد تمسخر قرار گیرند می دانند که به چه طریق پاسخ گویند .
بعضی از این شیوه ها عبارتند از : بی توجهی نسبت به فرد مسخه کننده و نشان ندادن عکس العمل عاطفی نسبت به مورد تمسخر واقع شدن .
این برخورد عمل دست انداختن را برای آزاردهنده کمتر ارضاء کننده می سازد .
با تمسخر کننده همکاری نموده و با وی جر و بحث نمی کند ، بلکه از آنچه که او می گوید بهره برداری می کنند .
وقتی تمسخر کننده متوجه می شود که هیچ کارش اثری ندارد عملش را متوقف می کند به محاوره دوستانه باز می گردد .
مطالب زیرکانه معادلی می گویند که شخص را ساکت سازد .
تنهایی از خود بیگانگی و دوست یابی تنهایی یکی از تجارب عمومی بشر و احساسی است که هر کس کم و بیش داشته است .
نوجوانان به ندرت از تنهایی صحبت می کنند ، لیکن در بسیاری از آهنگها و سرودهای مورد علاقه انها تنهایی یک موضوع اصلی است .
تنهایی احساس جدا بودن است .
شخص تنها غالباً از معاشرت با مردم می ترسد ، بیشتر به خیالپردازی پناه می برد و یا منزوی می شود .
تنهایی موجد بسیاری از مشکلات شخصی است.
مثلاً اضطراب ناشی از تنهایی ممکن است موجب از دست دادن اشتها شود یا شخص را پیوسته گرسنه سازد .
جابجایی و جدا شدن از محیط آشنا مانند تغییر دادن محل دادن از منزلی به منزل دیگر شهری به شهر دیگر مدرسه ای به مدرسه دیگر غالباً باعث احساس تنهایی می شود و باید برقراری تماسها و دوستیهای جدید آن را برطرف می ساخت .
نوجوانی که به هر دلیل احساس تنهایی می کند باید بیاموزد که چگونه با مردم روابط بامعنی برقرار سازد .
چنانکه در مبارزه با کمرویی و خجالت اشاره شد ، ابتدا در مقیاسی کوچک ، مثلاً با چند دقیقه صحبت درباره موضعی که مورد علاقه عموم است مانند فعالیتهای مدرسه ، معلمین ، ورزش و غیره با دیگران تماس برقرار کند و به تدریج این تماسها را طولانی تر و بیشتر سازد تا کم کم بیاموزد که به دیگران اعتماد کند و با آنها براحتی ارتباط برقرار نماید .
بعضی از روانشناسان معتقدند تنهایی با از خود بیگانگی تفائت دارد .
به نظر آنها فرد از خود بیگانه در حقیقت خود را طرد کرده و خویشتن را قبول ندارند .
او احساس بی ارزشی می کند و این احساس او را به تنفر از خویشتن و به سهولت به تنفر و انزجار از دیگران سوق می دهد .
از خود بیگانگی می تواند به این علت باشد که شخص تصور کند زندگی او به عوض خودش از سوی دیگران طرح ریزی و کنترل می شود .
از این جهت مایوس گشته و باور می کند که نمی تواند با دیگران رابطه شخصی و اجتماعی برقرا کند ، از اطرافیان خود احساس جدایی و انزوا کرده تلاش را بی فایده می داند .عده ای از خود بیگانگی را عکس العملی نسبت به پوچی و سردی زندگی مدرن می دانند .
برای بسیاری از نوجوانان خشونت ، بی عدالتی ، مادیگری ، فقر ، تبعیض نژادی ، جنگ ، دورویی ، آلودگی هوا و … و مسایل دیگری که وارث آنانند غیر قابل تحمل است.
نوجوانان و جوانان نسبت به این مسائل و سایر خطاکاریها شدیداً حساسند ، انها را تقبیح نموده با خشونت محکوم می سازند .
شخصی که باور دارد کاملاً تحت کنترل اجتماع است احساس خشم ، از خود بیگانگی ، ضعف و انزوا می کند .
دنیای او بی هیجان ، بی رنگ ، بدون خطر و بی معنی است و.
برای وا شادی و غم مفهومی ندارد .
فردی که بخواهد خود را از بیگانه شدن مصون دارد باید بکوشد تا زندگیش را مهم و ارزشمند سازد .
یک راه انجام این آزمایش با مردم است.
او می تواند در حل و فصل مشکلات فراوانی که جامعه با آنها روبروست کمک خود را عرضه نماید .
اگر به اطرافش بنگرد مسایل بسیاری را خواهد دید که می توانند توجهش را جلب کنند و افرا زیادی را خواهد یافت که می توانند از کمک وی بهره مند شوند .
دوری گزیدن فرد از دیگران بندرت این است که فرد دوست ندارد با مردم باشد .
این امر دلایل متعددی می تواند داشته باشد .
بعضی از تجارب ناخوشایند اولیه با دیگران ، تعلیم و تربیت والدینی که به مردم اعتماد ندارند و از انها دوره گزیده اند ، آزار دیدن و ترسیدن از دیگران در زمان کودکی در زمان کودکی و یا اعتقاد به این که بچگی دیگر به مراتب از او تواناتر می توانند از جمله دلایلی باشند که باعث شوند فرد به منظور محافظت خوداز چنین تجاربی ، از برخورد و ملاقات با دیگران اجتناب ورزد .
البته این گونه اشخاص ممکن است اعتراف نکنند که از مردم می ترسند و احتمالاً خود را قانع سازند که بدون دوست و تنها خوشحالترند .
اکثر دانش آموزان دبیرستانی از دوستی با همسالان خود لذت می برند .
چنین روابطی زندکی را جالبتر می سازد .
ما می خواهیم احساس تعلق کرده بدانیم که تنها نیستیم .
شکی نیست که بعضی از افراد در تلاش برای متعلق و محبوب بودن زیاده روی می کنند .
لیکن بعضی از نوجوانان هم به علت خجالتی بودن و یا نگرانی زیاد درباره ظاهر خود اینکه دیگران چه برداشتی ازآنها دارند یا چطور تحویلشان می گیرند و یا در مورد مسایل جزئی دیگر احساس ناراحتی می کنند .
خلاصه اینکه بیشتر منفی می اندیشند و گمان می کنند که بر دیگران تاثیر بدی برجای خواهند گذاشت .
اگر شمار در دوست گرفتن و حفظ دوستی مشکل دارید می توانید با تمرین ها و توصیه های زیر ، توانایی خود را در این مهارت اجتماعی افزایش دهید .
سعی کنید نام شخصی را که ملاقات می کنید به خاطر سپرده آن را در صحبت با او بکار گیرید .
ببینید دیگران راجع به چه صحبت می کنند .
بازیهای ورزشی ، معلمان ، حوادث ، مدرسه ، وقایع خبری و … شما هم از این موضات برای صحبت چند دقیه ای با حداقل یک نفر در روز و به مدت یک هفته استفاده کنید.
هفته بعد با دو نفر ، هفته بعد با سه نفر و به همین ترتیب با تدریج با افراد بیشتر و به مدت طولانی تری گفتگو کنید .
وقتی با دیگران صحبت می کنید واقعاً توجه داشته باشید که چه می گویند .
در این صورت پاسخهای شما به گفته های انان به طور طبیعی به زبان خواهند آمد و ناچار نیستید قبلاً درباره انچه که باید در جواب بگویید فکر کنید .
صمیمی باشید ، مثبت بیندیشید و سعی کنید تا بهترین خصوصیات اطرافیان خود را ببینید و نسبت به انسانها مهربان باشید و بکوشید تا در پندار ، گفتار و کردار خود نسبت به آنها سخی و سودمند باشید.
به دیگران توجه نمایید خود را فراموش کنید اگر زیاد به خود اندیشیده یا می پردازید سعی کنید به دیگران بیندیشید و بپردازید و به آنها علاقهمند باشید .
در نظر داشته باشید که یک روزه نمی تواند بر هیچ عادتی فایق آمد .
باید به خود فرصت دهید و مجدانه تمرین کنید .
با کسب مهارت های دوست یابی و رشد وبلوغ اجتماعی بیشتر خواهید دید که ارتباط شما با دیگران راحت تر و اذت بخش تر خواهد شد .