تعریف روانشناسی:
عنوان کتاب حاضر، نویسنده را موظف میدارد که «روانشناسی»[1] را، بدواً به صورت هر چه ساده توضیح و تشریح نماید. و سپس از «محیط اداری» تعریف به دست دهد. چه، شرط مبادله صحیح اطلاعات بین نویسنده و خواننده، یا گوینده و شنوند، وجود محیط تفاهم و درک مفاهیم درست از اصطلاحاتی است که در مکاتبه و یا محاوره ذکر میشود. بنابراین، صرفنظر از اختلافاتی که بین دانشمندان درباره تعریف این علم وجود دارد، روانشناسی را (که از قدیم موضوع و هدف از مطالعه آن، شناخت خصوصیات پندار و کردار یک فرد آدمی بوده است، علمالنفس، معرفتالنفس و یا معرفتالروح میگفتهاند) به شرح زیر تعریف میکنیم:
روانشناسی عبارت است از تحقیق و مطالعه در حیات نفسانی، و اعمال و رفتار انسان در احوال و اوضاع مختلف.
چنان که میدانیم وجود انسان از دو قسمت تشکیل شده است. قسمت مادی یا بیولوژیکی (مانند استخوانها،عضلات، امعا، و احشا، و به طور کلی سلولهای گونا گون زنده تشکیل دهنده بدن) و قسمت غیرمادی (شامل افکار و تمایلات، احساسات غریزی، خشم، شادی و غم، پشیمانی و حالات روانی دیگر) ساخته شده است. قسمت مادی را «بدنیات» یا، «جسمیات»، و قسمت افکار و امیار را «نفسانیات» اصطلاح کردهاند. بدین ترتیب محدوده مباحث علم روانشناسی منحصر به تحقیق و مطا لعه در نفسانیات، و کشف قوانین موجود در روابط آنها است.
علم روانشناسی از قرون قبل از میلاد مورد توجه بوده، تا دو قرن پیش در اروپا و تا چندی قبل در ایران، جزء یکی از فصول فلسفه شناخته میشد. به همت دانشمندانی چون «جانلاک»[2] انگلیسی و «کندیاک»[3] فرانسوی این علم به صورت مستقل از فلسفه درآمد. در حال حاضر رشتههای مختلف این دانش بسیار زیاد است. کافی است که به نظر آوریم عدهای در روانشناسی کودکان، جماعتی در روانشناسی تطبیقی، گروهی در روانشنای حیوانی، یا روانشناسی از لحاظ بیماریهای دماغی[4] و همچنین روانشناسی اجتماعی[5] تخصص یافتهاند.
از آنجا که «روانشناسی در محیط اداری» را باید فصلی از «روانشناسی اجتماعی» بدانیم، لازم است که درباره این رشته بیشتر توضیح دهیم:
اصولاً در روانشناسی اجتماعی، سعی بر این است که رفتار فرد در قبال اعمال و سلوک دیگران نسبت به او، مطالعه شود. یا بنا به عقیده «آلپورت» غرض آن است که دریابیم و بیان کنیم که اندیشه و احساس و رفتار یک فرد، در جمع آدمیان دیگر، چگونه و تابع چه اصولی است.
حال با توجه به تعریفی که از «اداره» بیان خواهیم داشت، خواهیم دانست که محیط اداری نیز به نوبه خود، محیط اجتماعی محدود و مخصوصی است که روابط و فعل و انفعالات افراد در آن، قسمتی به موجب قوانین و مقررات مصوب، و قسمتی برابر رسوم و نظامات عمومی، استوار و برقرار میگردد. فیالمثل، اگر در محیط اجتماعی، طبقات مختلفی براساس ثروت و امکانات اقتصادی موجود است، و این اختلاف طبقاتی، خالق رفتار و سلوک معینی بین مردم میباشد، در محیط ادرای هم سلسله مراتب سازمانی مقتضیاتی به وجود میآورد که عضو اداره را ناگزیر از یک سری عکسالعملهای خاص در مقابل اعماق مافوق میسازد. ما در این کتاب میخواهیم اثر خصوصیات خلقی و روانی فرد را در جامعه اداری، و تأثیر دیگران (زیردستان همطرازان و مافوقان) را روی شخصیت او مورد مطالعه قرار دهیم، لذا باید در ابتدا «اداره» را تعریف کنیم:
تعریف اداره:
در علم اداره میگویند: «آنگاه که سعی و کوشش چند نفر از افراد انسانی به منظور وصول به هدف معینی، مشترک شود، اداره به وجود میآید». به عبارت دیگر، غرض از اداره، محیطی است که در آن جمعی برای رسیدن به هدف واحد و مشخصی میکوشند.
در این مقال کنشها و واکنشهای افراد را، در شرایطی که عضو یک ادارهاند، بررسی میکنیم. خواه این محیط به صورت اداره عمومی، مثل یک مؤسسه دولتی باشد، و یا به وضع اداره خصوصی، مانند تجارتخانه یا شرکت فلان.
برای توضیح روانشناسی در محیط اداری، ناگزیر باید شخصیت و عوامل موجد آن را ولو به اجمال، ذکر کنیم:
تعریف شخصیت و عوامل موجد آن:
فارغ از گفتگوهایی که در تعریف شخصیت شده است، اگر آن را مجموع سلوک، و نحوه عمل و عکسالعمل فرد در قبال پدیدههای گوناگون بدانیم، عوامل موجد آن در هر کس بدین قرار است:
1- مختصات ارثی.
2- نژاد[6]
3- دین و مذهب.
4- محیط جغرافیایی طبیعی، سیاسی و بخصوص اقتصادی.
5- رسوم و سنن خانوادگی و ملی.
6- معلم و کتاب.
7- رفتار و سلوک دوستان.
8- عوارض جسمی.
بعضی از دانشمندان عوامل مذکور را در چهار گروه اساسی به شرح زیر قرار دادهاند:
1- عوامل زیستی: شامل خصوصیات ناشی از ارث، نژاد، و عوارض جسمی بیماریها، جراحات و نقص عضو و یا اعضا).
2- عوامل محیط طبیعی: شامل اثر آب و هوای مناطق سرد، معتدل و گرم، کوهستانی یا جلگهای، کویری و یا غیرکویری بودن محل زندگی و نشو و نما در شد و پرورش آدمی.
3- عوامل محیط اجتماعی: که مشتمل بر دین و مذهب، مسائل مربوط به جغرافیای سیاسی، رسوم و سنن خانوادگی و ملی، معلم و کتاب، رفتار و سلوک دوستان میگردد.
4- عوامل اقتصادی: که شامل امکانات مالی خانوادگی، قومی و ملی، و مقررات حمایتی و رفاهی دولتی هرگونه مسائلی است که در رابطه با رفع عوارض و نیازهای مادی تأثیر دارند.[7]
بنا به آنچه اهل نظر گفتهاند، مظاهر تکوین شخصیت کودک، که بیشتر متأثر از مختصات ارثی و نژاد و عوارض جسمی، و بالاخره طرز تفکر و بالمال رفت ار و سلوک پدر و مادر اوست، در سن سه سالگی آشکار میشود. بدیهی است که به هر اندازه سایر عوامل ذکر شده روی جسم و فکر آدمی عمل کند، تکامل شخصیت او سریعتر صورت گرفته، رفتار و سلوک وی را به مرور چنان مشخص میسازد که بتوان گفت صاحب کدام نوع از انواع شخصیتهاست.
اثر عوامل مذکور در تکوین شخصیت مساوی و یکنواخت نیست. چه بسا در بعضی از اشخاص تأثیر دین و مذهب، به همراه رسوم و سنن خانوادگی به مراتب بیش از سایر عوامل است. یا اثر خصوصیات نژادی (که غالباً با محیط جغرافیایی توأم میباشد) در رشد شخصیت پارهای از مردم، چندان قاطع و زیاد از حد است که به زحمت میتوان موجبات نفوذ سایر عوامل را، به منظور ایجاد شخصیت متعادل در ایشان، فراهم آورد.
پایهریزی شخصت هر فرد در محیط اداری نیز از زمانی آغاز میگردد که به اولین شغل اداری منصوب، و تحت نظارت متصدی مقام بالاتر قرار میگیرد. این نکته محل انکار نیست که هر شخص در بدو خدمت به شدت تحت تأثیر رفتار رئیس مستقیم خود قرار گرفته، میکوشد همان رویهای را اتخاذ و تعقیب کند که مورد پسند و مطلوب او است. لذا حسن توفیق برای هر کس این است که نخستین رئیس او دارای تقوی اداری و صاحب وجدان کار باشد.
تغییر شخصیت:
همانطور که در رشته علوم طبیعی مطرح است، اصل تکامل تدریجی و یا تکامل ناگهانی (جهش MUTATION) بر سرنوشت انواع جانداران حکومت میکند،و از این راه صورت و خصوصیات هر نوع از موجودات زنده را چنان تغییر میدهد که تشخیص ویژگیهای افراد اولیه یک نوع، از همان نوع، در وضع جدید، حتی برای دانشمندان و محققین هم به آسانی میسر نمیگردد. مشابهاً شخصیت فرد نیز گاهی تحت تأثیر تدریجی یا ناگهاین یک یا چند عامل، دستخوش چنان تغییر عمیقی میشود که به کلی رفتار و سلوک او را در قبال حوادث، با وضع سابق متفاوت میسازد.
نویسندگان و مصلحین اجتماعی همیشه از همین خصوصیت، به عنوان بهترین نقطه اتکای خود برای تخریب مبانی پندار و کردار ناصواب جوامع بشری استفاده کرده، دیدهایم که توانستهاند از منحطترین اقوام، پیشروترین آنان را بسازند.
بد نیست از باب تفنن، عاملی را که در تحول ناگهانی سلوک خانوادگی دوستم به شدت مؤثر افتاد، بیان کنم:
او میگفت: «در خانهام دختری روستایی خدمتکار بود. طبعاً هر عضو خانواده به او فرمانی میداد، و بدینترتیب حس علاقهمندی خود را به فرماندهی اقناع میکرد. من نیز شاید به مقتضای تنبلی، یا واقعاً به واهمه آنکه بزرگ خانوادهام، و اگر حقی برای فرماندهی منظور باشد، سهم بیشترش متعلق به من است، درباره او سلوکی مشابه ایشان داشتم. فرصتی دست داد و کتاب بینوایان ویکتور هوگو را خواندم. هنوز کتاب را به پایان نرسانده بودم که هر وقت به این دختر دستوری میدادم، و یا از تأخیر در اجرایش کمتری عتاب و خطایی به او میکردم، خود را «تناردیه» و او را «کوزت» میدیدم. ناچار و شاید به طور ناخودآگاه، سلوک آمرانه من به او تغییر یافت. و از زمره فرماندهان خارج شدم. رفته رفته هرگاه خانم یا یکی از فرزندانم به او فرمانی میداد، یا به سببی تعرضی مینمود، به شدت ناراحت میشدم. شوهرش دادند و به خیال خود مرا از عواقب حضور او در منزل او یا لااقل از نگهداری «کوزت» معاف کردند. غافل از آنکه لازمه اصلاح کار آن بود که اثر ناگهانی کتاب بینوایان را از ذهن من خارج کنند. و سلوکی را که در نتیجه مطالعه آن یافته بودم، تغییر دهند.
آنها نتوانستند با اخراج خدمتکار، مرا از حمایت امثال او بازدارند. زیرا از بخت بد، جوانی جانشین او شد که بیمار و واجبالرعایه بود. تصادفاً وقتی کار بالا گرفت که این بیمار با هزینه من بهبود یافت. و هنوز دو ماه از نقاهتش نگذشته بود که مصداق ژانوالژان» شمعدان دزد از آب درآمد. و بیش از نیمی از کالایی را که از خانهام دزدید با گذشت کشیشمآبانه من، مالک، و از منزل اخراج شد.
اهل خانه زبان به اعتراض گشودند که این چه زندگی است؟ چرا برای دیگران فرشته رحمت، و برای ما اسباب زحمت شدهای؟ … چارهای اندیشیدم. همه را در سه نوبت به تماشای فیلم بینوایان بردم، و صحنههای آن را توجیه کردم، جماعت همرنگ، و محیط منزل از حکمرانی جابرانه پاک شد.»
بدین ترتیب مطالعه یک کتاب و دیدن یک فیلم، تغییرات ناگهانی و شگرفی را در سلوک خانوادهای پدید آورد. چه بسیار دیدهایم که اثر مصاحبه یا یک مصاحب دانه و دلسوز، چندان در اصلاح پندار و کردار شخص کارگر افتاده است که از شیطان مطرود، فرشتهای محبوب ساخته است.
این دگرگونی صورت ناگهانی داشت. حال اگر در اوان جوانی موجبی برای تغییر ناگهانی شخصیت فرد پیش نیاید، گذشت زمان و تجاربی که در طول آن تحصیل میشود، به تدریج خصوصیات خلقی و منش او را متحول میسازد. به همین سبب است که معلمین اخلاق در قدیم گفتهاند «کسی را که پدر و مادر ادب نکند، زمانه ادب میکند …»[8]
[1] - PSYCHOLOGIE
[2] - JOHN LOCK (1632-1704)
[3] - CONDILLAC (1715-1780)
[4] - PSYCHOLOGIE PATOLOGIQUE
[5] - PSYCHOLOGIE SOCIAL
[6] - غرض از ذکر تأثیر نژاد در تکوین شخصیت هر انسان، اظهارنظر درباره برتری یک نژاد بر نژاد دیگر نیست. بلکه مراد اثر خصوصیات مطلق یک نژاد از نظر کنشها و واکنشهای صاحب آن، در قبال حوادث و مسائل بیرون از وجود اوست. و ما در مقام بیان و سنجش عیوب و مزایای هر یک از این خصوصیات مربوط به یک نژاد نسبت به نژاد دیگر نیستیم.
[7] - چنان که سعدی فرمود:
«آنچه شیران را کند رو به مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج.»
بدین صورت ضیخ اجل عامل اساسی در ساخت شخصیت آدمی را حدود نیازهای اقتصادی میداند. ناگفته نماند که عامل نیاز و احتیاج حتی بر رفتار سگ نسبت به کسانی است که در یک یا چند نوبت به او طعمه دادهاند. همچنین رفتار دامها و پرندگان دستآموز و بخصوص آنها که به مواد مخدر معتاد شدهاند قابل مطا لعه و جالب توجه است.
[8] - من لم یؤدبه الابوان یؤدبه الزمان. و من لم یؤدیه الزمان یؤدیه النیران. (نیران = آتش).