1-نکات اساسی در روان شناسی رشد
روانشناسی رشد را می توان هم به صورت دوره های سنی و هم به شیوه موضوعی ارائه کرد. روانشناسی رشد علمی است که فرآیند تحولات نسبتاً نظامدار زیستی شناختی، عاطفی و اجتماعی فرد در طول زندگی از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام مرگ مطالعه میکند. منظور از تحولات نظامدار تغییراتی است که معمولاً با نظم معین رخ میدهد و در یک زمان نسبتاً طولانی دوام می آورد. با توجه به جوانب مختلف رشد (زیستی، شناختی، روانی و رفتاری) و با ملاحظه اصلی ترین وجوه تشابه و تفاوت رشد روانی در سنین مختلف و نمودهای آن در دوره های زندگی تقسیم بندی زیر را به عمل آوردهاند.
دوره پیش از تولد
دوره شیرخواردگی
دوره کودکی اول
دوره کودکی دوم
دوره نوجوانی
دوره جوانی
دوره میانسالی
دوره پختگی
دوره پیری
(انعقاد نقطه تا تولید
(تولد تا 2 سالگی)
(کودکستانی) 2-6 سالگی
(دبستانی) 6-12 سالگی
12 تا 20 سالگی
20 تا 30 سالگی
30 تا 50 سالگی
50 تا 65 سالگی
65 سال به بعد
دوره های سنی که در این تقسیم بندی ارائه شده سنین متوسط و تقریبی است. هر یک را می توان به دوره های کوتاهتر نیز تقسیم کرد. برای مثال می توانیم دوره نوجوانی را به سه دوره کوتاهتر اوایل، اواسط و اواخر بلوغ تقسیم کنیم. مثلاً ممکن است یک دختر معین در سن 10 سالگی بلوغ خود را آغاز کند در حالی که سن شروع بلوغ یک پسر معین چه بسا در 15 سالگی باشد همچنین یک نوجوان بالغ ممکن است زندگی خانوادکی نیز تشکیل داده و صاحب فرزند نیز شده باشد و عملاً در اواسط دوره نوجوانی جای گرفته باشد آغاز و پایان هر یک از دوره های رشد ناشی از تأثیر و تأثر متقابل عوامل مختلف زیستی، روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی است.
(نظریه تحلیل روانی در رشد نوجوانی)
در میان نظریه های روانشناسی کمتر نظریه ای را می توان یافت که به اندازه نظریه تحلیل روانی (روان تحلیل گری) بر روانشناسی جدید تأثیر بخشیده باشد. این نظریه را فروید پزشک اتریشی ارائه کرد که در آن طبیعت آدمی به صورتی متفاوت از پیش مطرح می شود در این نظریه زندگی فرد تحت تأثیر انگیزش ها و تعارضات عمدتاً ناآگاهانه است و شخصیت فرد بر اساس تجزیه های اولیه زندگی او شکل می گیرد محور نظریه فروید این است که آدمی دارای نیازهای نیرومند زیستی است که باید برآورد شوند به نظر او هر فردی برخوردار از مقدار معینی انرژی روانی است که آن را صرف ارضای غرایز خود میکند به تدریج که کودک رشد میکند این انرژی روانی در سه بخش شخصیت یعنی نهاد، خود و فرا خود تقسیم می شوند. مشکلات روانی موقعی بروز میکند که این مقدار معین از انرژی روانی به صورت نامتعادلی بین نهاد، خود و فرا خود توزیع می شود. نظریه تحلیل روانی، نوجوانی را ناشی از افزایش غریزه می داند که به مرجله نهفتگی پایان میدهد و به دنبال آن توجه دوباره به مسأله ادیپی و کشش نوجوان به جنس مخالف و تراز انتقام جنس موافق پدیدار می شود در این مرحله با رشد نظام باز تولید و از جمله افزایش هورمونی درگیری و فشار شدید جنسی ایجاد میشود و در نتیجه بر کنترل غریزه جنسی مرحله نفهتگی پایان میدهد در این مرحله هدف اصلی غریزه جنسی همان باز تولید زیستی است اما یادگیری چگونگی برخورد جامعه پسند با نیروی جنسی تعارضاتی برای هر فرد همراه است نیروی لیبیدو در دوره نوجوانی و اوایل جوانی صرف فعالیتهایی از قبیل دوست یابی، دست یابی به خصوصیات شغلی، ابراز عشق و ازدواج می شود و مقدمات ارضای رشد یافته غریزه جنسی از طریق صاحب فرزند شدن فراهم می آید فروید معتقد است که آدمی تا پایان عم در همین مرحله باقی می ماند.
(رشد هویت و مبارزه برای استقلال)
رشد هویت را معمولاً یکی از جنبه های (رشد خود) به حساب می آورند رشد خود یک مبحث مهم در روانشناسی رشد است که معمولاً موضوع های آن عبارتند از: رشد خودانگار یا مفهوم خود، عزت نفس یا ارزش نهادن بر شایستگی خود، رد انگیزش پیشرفت و خود انگاره تحصیلی، رشد کنترل خود، رشد شناخت دیگران با رشد شناخت اجتماعی و رشد هویت.
رشد هویت:پدیده نوجوانی با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود میپرسد (من کیستم؟) این پرسش را که چند سال ادامه خواهد یافت (جستجوی هویت می نامند) در واقع مسأله این است که چه می شود که هیچ فردی نه مانند کسانی می شود که قبل از او در این جهان زیسته اند مانند کسانی خواهد شد که پس از او به این جهان خواهند آمد. نوجوانیکه با این پرسش اساسی رو به رو است می داند که به زودی باید مسئولین زندگی خویش را شخصاً بر عهده گیرد و از خود می پرسد: باید چگونه زندگی کنم؟ چه حرفه ای را باید انتخاب کنم؟ در ارتباط با جنس مخالف و زندگی خانوادگی آتی خود چه خواهم کرد؟ با کدام باورها و ارزشها باید زندگی کنم؟ با ارتباط با جنس مخالف و زندگی آتی خود چه خواهم کرد؟ پاسخ به این پرسش ها آسان نیست و معمولاً با مقداری تشویق نیز همراه است. شاید بتوان گفت تشویق والدین کمتر از خود نوجوانان نیست نوجوانانی که سعی میکند بال های خود را بگشایند و به دنیای خاص خویش پرواز کنند و والدینی که گاهی به دلیل وابستگی به فرزند خود و استقلال جویی او نگرانند و گاهی به دلیل مخاطراتی که در پرواز غیر قابل پیش بینی از آشیانه ی مألوف، در کمین نوجوان آن هاست اساس ایمنی نمی کنند. در این میان ممکن است نوجوان دچار این احساس شود که والدین او به جای آنکه کمکش کنند وی را آرام و به حال خود نمی گذارند.
رشد مفهوم خود:توصیفی که کودک پیش دبستانی از خود ارائه میدهد یک توصیف کاملاً عینی است و به ویژگی های جسمی، وسایلی که مال اوست و فعالیت هایی که می تواند انجام دهد مربوط می شود از سن 8 سالگی کودک می تواند با استفاده از اسنادهای روانی درونی خود را توصیف کند. در سن و سال نوجوانی، خودانگاره فرد کاملتر و انتزاعی می شود و نه تنها شامل توصیف صفات کیفی او (حالات، باورها و ارزش ها) بلکه در بر گیرنده دانش وی درباره چگونگی تعامل این ویژگی ها با یکدیگر و عواملی که به رفتار او تأثیر می گذارند نیز هست.
عزت نفس: عزت نفس یا ارزش نهادن به ویژگی های خود در حدود سن 8 سالگی آشکار می شود و کودک به تعریف از شایستگی های جسمی، رفتاری، اجتماعی و دروسی خود می پردازد و یک ارزش عمومی برای خود قائل می شود هر چند کودکان از نظر شایستگی هایی که به خود نسبت می دهند با یکدیگر متفاوتند اما عمدتاً ارزشهای مشابهی را پر اهمیت تلقی می کنند. در آغاز نوجوانی معمولاً این عزت نفس در گروهی از نوجوانان قدری کاهش می یابد اما بسیاری از نوجوانان می توانند با تغییرات بدنی و روانی و اجتماعی خود سازگار شوند و به تدریج که سال اول بلوغ را پست سر می گذارند عزت نفس بیشتری پیدا می کنند. عزت نفس در نوجوانانی که از یک سو در محیط خانوادگی گرم و حمایت کننده و آزاد زندگی می کنند و از سوی دیگر در مسائل تحصیلی و شخصی و اجتماعی توفیق کافی دارند قویتر است. عزت نفس نتیجه ی ارزشیابی خودانگاره است بیشتر نوجوانان به طور فزاینده ای یک خود ایده آل را که در مقایسه ی دائمی با خود واقعی آنان است در خویشتن رشد می دهند نتیجه این ارزشیابی، احساس خوب بودن یا خوب نبودن خود است همزمان با فاصله گرفتن از بزرگسالان و مبارزه برای استقلال در اوایل نوجوانی، خودآگاهی و انتقاد از خود در نوجوانان زیاد می شود. خیال پردازی و آزمایش های واقعی و رقابت پیشگی اواسط دوره نوجوانی به تدریج بر رشد عزت نفس منجر می شود. تجاربی که نوجوان در جریان ایفای نقش ها بدست می آورد و رفتارهای مناسب مورد پذیرش و تقویت دیگران، موجبات تلفیق و هماهنگی عناصر تشکیل دهنده خود در اواخر دوره نوجوانی را فراهم می آورد و سبب می شود تا او به یک خود نسبتاً منسجم تبدیل یابد این امر ثبات عزت نفس در نوجوان و انگیزه پیشرفت او را فراهم می سازد.
انگیزش پیشرفت: در میان کودکان و نوجوانان به درجات متفاوتی مشاهده می شود برخی از تحقیقات نشان میدهد افرادی که در سال های طفولیت از تعلق به والدین مهربان و حمایت کننده برخوردار بوده اند در سال های پیش دبستانی کنجکاوی و پیشرفت بیشتری از خود نشان می دهند و در تحصیلات دبستانی نیز موفق تراند. دانش آموزهایی که موفقیت های خویش را به کوشش های خود و شکست هایشان را به کم کاری خویش و ضعفهای درونی زودگذر نسبت می دهند روی هم رفتند موفقیت بیشتری دارند و بهتر می تواند در ضعف ها و کم کاری های خود غلبه کنند اما نوجوانانی که ضعف روانی دارند و شکست هایشان را به ضعف های ثابت درونی خود نسبت می دهند و موفقیشان در درس ها نیز کم است و به تدریج ممکن است به این نتیجه برسند که پیشرفت و موفقیت از دست آن ها ساخته نیست خوشبختانه مشکل این نوجوانان ضعیف را می توان با استفاده از بازپروری اسنادی (عادت دادن آنان به این روحیه که ضعف های خود را به علت های زودگذر مانند کم کاری نسبت دهند) حل کرد.
کنترل خود: کنترل خود ظرفیت دیگری در خود است که موجب می شود رفتار فرد به جای آنکه از بیرونو توسط عوامل محیطی کنترل شود به سطحی از نظم دهندگی شخصی برسد که عملکردهای او را از درون کنترل کند. تأخیر کامروایی یکی از جوانب مهم کنترل خود است که با بالا رفتن سن افزایش می یابد و هنجارهایی را در فرد بوجود می آورد که با کمک آن ها می تواند ارزش نظم دهندگی شخصی و کنترل خود را بیابد. این توانایی ها از جمله عناصر مهم مفهوم خود در دوره نوجوانی است.
خودآگاهی نوجوانی:اولاً دو متغیر عمده ذهنی و محرک آن است یکی بروز سطح بالاتری از شناخت خود و ملاحظه خویش از دیدگاه سایرین و دیگری ایجاد یک مخاطب خیالی که ناظر اعمال نوجوان در اوایل تا اواسط بلوغ است و خود ناشی از همین سطح بالاتر خودآگاهی است ثانیاً در این دوره است که توجه فرد به همه جوانب وجود خود یعنی نمود جسمی، رفتاری، حرکتی، رفتار اجتماعی، زبان و جنسیت متمرکز می شود.