مقدمه
هر چند فمینیسم در دوره یکصد و پنجاه ساله حیات خود تحولاتی مهم را تجربه کرده و از جنبش اجتماعی به مرحله نظریه پردازی اجتماعی و از آن به طرح فلسفه و دانشهای فمینیسمی و بالاخره به معرفت شناسی فمینیسمی گام نهاده است و هم اکنون نیز موج سوم را با طرح نظریههای پست مدرن و انتقاد از دیدگاههای یکپارچه و جهان شمول موج دوم، تجربه میکند، اما پیشرفت خود را بیش از هر چیز وامدار پیشینه سنتی، تحقیر آمیز و سخت گیرانه جهان غرب و مشرق زمین نسبت به زن، حاکمیت نگرش اومانیستی در جهان مدرن و نیز استفاده از ادبیات شعار محور مییابد تا طرح دیدگاههای عالمانه حضور فعال در کرسیها و مجامع علمی.
فمینیسم
فمینیسم را میتوان واکنش زن غربی مدرن، در برابر فرهنگ به جای مانده از عصر سنت اروپایی دانست، این نهضت از یک سو ریشه در مفاهیم جدید عصر روشنگری در حوزه فلسفه و علوم اجتماعی، از جمله اومانیسم، سوکولاریسم، تساوی حقوق بشر و آزادیهای اجتماعی دارد که با پیروزی انقلاب فرانسه و تدوین قانون حقوق بشر در این کشور رسمیت یافت، و از سویی وامدار موج تحول گرایی اجتماعی و سیاسی حقوق محوری و فضای باز پس از انقلاب فرانسه و بالاخره از سوی دیگر، از موج صنعتی شدن غرب و شکل گیری طبقهای به نام سرمایه داران و کارفرمایان متأثر است (حمید رضا حسنی، 1382: 13)
واژه شناسی فمینیسم
فمینیسم را گاه به جنبشهای سازمان یافته برای احقاق حقوق زنان و گاه به نظریهای که برابری زن و مرد از جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است معنا کردهاند. این واژه با اندکی تغییر در تلفظ در زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی به یک معنا به کار میرود و از ریشه Feminine که معادل Feminin درفرانسوی و آلمانی میباشد، اخذ شده است. کلمه Feminin به معنای زن یا جنس مونث است که خود از ریشه لاتینی Femina گرفته شده است (حمید رضا حسنی 14:1382)
سیرتاریخی فمینیسم
فمینیسم ابتدا جنبش اجتماعی زنان فرانسه و دیگر کشورهای مغرب زمین در برابر نابرابریهای حقوقی، اقتصادی و سیاسی، و اعتراض به عدم تعادل در اصطلاحات نوین بود و اصلاحات قانونی از دهه 1890 حق رأی همگانی مردان را به رسمیت شناخت و همین مسئله، تبعیض میان زن و مرد را بیش از گذشته، آشکار کرد. از این رو، توجه به اصلاحات حقوقی و سیاسی، نقطه بارز موج اول، فمینیسم است و بر همین اساس میتوان آن را نهضت دفاع از حقوق زنان میدانست. فمینیسم موج دوم که از دهه 1960 و با طرح افکار ایدئولوژیک در تحلیل علل فرو دستی زنان و ترسیم آرمان فمینیستی آغاز شد در دهه هفتاد به طرح مباحث زنانه در علوم انسانی پرداخت و در دهه هشتاد، نگاه خود را به معرفت شناسی فمینیستی معطوف کرد و نقد کلی فلسفه، معرفت شناسی، و تولید دانش پرداخت بر این اساس، موج دوم، مبتنی بر نظریه پردازیهای مشخص علمی شکل گرفت.
از نیمه دهه 1970 – 1990 زمینههای ظهور موج سوم فمینیسم شکل گرفت که بیش از هر چیز مرهون تحولات نظام سرمایه داری، مطرح شدن دیدگاه پست مدرن و عکس العملهای ناشی از تند روی و یک جانبه نگری موج دومیها بود به گونهای که امروزه بسیاری از طرفداران گرایشهای موج دومی از منتقدان آن شمرده میشوند. چند ویژگی مهم موج سوم را از موج دوم متمایز میسازد که مهمترین آن تأکید بر تفاوتها است. به گونهای که برخی، تلاش برای پاسخ به معضل تفاوت را ویژگی موج سوم دانستهاند. مسئله تفاوت، هم از سویی گروههای مختلفی از زنان، از جمله رنگین پوستها و زنان آمریکای لاتین (که موج دوم را به دلیل نادیده گرفتن مشکلات خاص گروههای مختلف زنان و توجه خاص به مسائل زنان سفید پوست طبقه متوسط نقد میکرد، و هم از سوی پستاجددگرایان (که به ارائه : 1- تصویری جوهری، لایتغیر و یکپارچه از زن 2- تبیینهای فراگیر و فارغ از زمینههای زمانی و مکانی در مورد پدر سالاری 3- راهبردهایی عام و جهان شمول، خط بطلان میکشند، و از نگاه آنان هر اقدامی برای ارائه نظریه واحد فمینیستی محکوم به شکست است و به تعداد گروهها و اصناف و بلکه به ازای هر فرد یک پروژه فمینیستی وجود دارد) مطرح گردید.
موج سوم، گرچه در تمام عمل، جنبش فمینیسمی را با بحران مواجه میسازد، اما در مقام نظر، گامی به پیش شمرده میشود. حرکت به سمت تولیدات نظری و نقد شاخههای مختلف علوم، از ویژگیهای دیگر موج سوم است. (حمیرا مشیرزاده 369:1382)
اخلاق فمینیسمی
اخلاق فمینیسمی به مجموعهای از مقولههای اخلاقی مربوطه به زنان گفته میشود که به طور خلاصه میتوان این مقولهها را به دو دسته تقسیم کرد: دستهای به تبعیضها و فشارهای اجتماعی و سیاسی اعمال شده بر زنان در طول تاریخ میپردازد و آرای کسانی را که معتقدند زنان به لحاظ عقلانی، اجتماعی و حتی اخلاقی، تابع مردان هستند، نقد میکند. از آنجا که فمینیستها معتقدند در حال حاضر نیز نسبت به زنان ظلم و تبعیض روا میشود، هدف اصلی اخلاق فمینیستی را ارائه ایدئولوژی یا طراحی برای پایان بخشیدن به ظلمها و تبعیضهای اجتماعی و سیاسی علیه زنان اعلام میکنند. دسته دیگر از مقولههای اصلی اخلاق فمینیستی عمدتاً با دو ادعا سر و کار دارد:
سرو کار نخست، آنکه اخلاق سنتی مرد محور است، و ادعای دوم، آنکه بر اساس یک جهان بینی واحد زنانه میتوان به یک نظریه ارزشی دست یافت.
دلیل فمینیستها بر مرد محور بودن اخلاق سنتی این است که این اخلاق بر اساس روشهای رفتاری و فعالیتهایی ، نظیر فعالیتهای اقتصادی، سیاسی و حکومتی که به طور سنتی در اختیار مردان بوده، سامان یافته و قواعد و قوانین انعطاف پذیر برای تجارت و سیاست، الگوی قواعد، قوانین، حقوق و وظایف اخلاقی قرار گرفتهاند، در حالی که زنان به طور سنتی عهده دار خانه داری، شوهر داری و نگهدار و پرورش فرزند بودهاند (حمید رضا حسنی، 33:1382)
وضعیت زنان را چگونه میبینیم و چه تحلیلی از آن ارائه میدهیم؟
برخی فمینیستها زنان را در موقعیت نابرابر و فروتر از مردان میدانند. فمینیستهای لیبرال و مارکسیست فمینیستها، سوسیال فمینیستها، فمینیستهای روان کاو و مارکسیست فمینیستهای معاصر را در برمیگیرد. به نظریه ستمگری، زنان را تحت ستم، تابعیت، تحمیل سوء استفاده و بد رفتاری مردان میداند. به بیان دیگر، طبق این نظریه، وضعیت متفاوت زنان از تصمیم اداری و آگاهانه مردان در سوء استفاده از آنها ناشی میشود، نه از عواملی چون طبقه اقتصادی و سازمان اجتماعی.