شاید گیراتر از «حسن خلق»، واژهاى نباشد که ترسیم کننده روحىزلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبهدار باشد. چیزى که عنوان برجستهرفتار یک مسلمان است و معیار کمال ایمان یک مؤمن، آنگونه کهرسول خدا(ص) نیز، به این فضیلت متعالى آراسته بود.
بخشى از اخلاق نیکو، در «خوشرویى» متجلى است، بخشى در«خوشخویى» و بخشى هم در «خوشگویى». و چه خوش است که به اینسه «خوش» مبارک و مقدس، بپردازیم و از آنها کلیدى براى گشودنقلعه دلها و عاملى براى تحکیم رابطهها بسازیم.
خوشرویى
در مواجهه دو نفر با یکدیگر، پیش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبهرو مىشود. مواجهه دو انسان با هم و کیفیت اینرویارویى چهرهها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشایش قفل دلهاست.
«خوشرویى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشکار مىشود، هم در رفتار.
چه بسا رابطهها و دوستیهایى که با «ترشرویى» و «اخم کردن» و«عبوس شدن» به هم خورده است. از سوى دیگر مبدا بسیارى از آشناییهاهم یک «تبسم» بوده است.
وقتى با چهره شکفته و باز با کسى روبهرو مىشوید، در واقع کلیدمحبت و دوستى را به دست او دادهاید. برعکس، چهره اخمو وابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دریچه ارتباط وصمیمیت را مىبندد.
اگر این خوشرویى و خندهرویى با نیت پاک و الهى انجام گیرد،علاوه بر تاثیر محبتآفرین، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآید.
از امام باقر(ع) سخن بیاوریم که فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنه »; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دینىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسیارى از آشناییها و زداینده بسیارى از غمها وکدورتهاست. شگفت از کسانى است که از این کار بىزحمت و رنج وخرج، که برکات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند«گلخنده» مسرت را بر لبان خود و چهره دیگران بیافرینند.
برخورد با چهره باز با دیگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل بهدوستى با شما بسپارند. خندهرویى و بشاش بودن، دیگران را دل وجرات مىبخشد، تا بىهیچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنایى را بازکنند و سفره دلشان را پیشتان بگشایند.
اگر با خوشرویى، بتوانید بار سنگین غم دوستان را سبک کنید،کارتان عبادت است و اگر با یک تبسم، بتوانید خاطرى را شاد سازید، بهخدا نزدیکتر شدهاید. به قول حافظ:
دایم گل این بستان، شاداب نمىماند.
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى.
غمزدایى
وقتى یک چهره گشاده و لبخند صمیمى، غمى را از دل مىزداید،چرا باید از این «احسان»، دریغ کرد؟
بعضیها حضورى غمآفرین دارند، برخى هم محضرى غمزدا.گروه اخیر، آیت لطف الهىاند که قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگوید:
گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایى.
انسانها نیازمند محبتاند.
این تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرویى برطرف نمىشود.
اگر اولین برخورد ما با کسى، به گونهاى باشد که غم او را به شادىو نگرانىاش را به اطمینان مبدل سازد، دریچهاى به دنیاى صفا و سروربه رویش گشودهایم. این نیز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حدیثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخیه المؤمن قذاه کتب الله له عشر حسنات»; (2) .
کسى که از چهره برادر دینىاش، رنج و اندوهى را بزداید، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مىنویسد.
مگر این کار نیک، چه اندازه زحمت دارد؟
البته این رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربانمىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد کردندیگران، چهره دیگرى از همین «غمزدایى» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، کلامى، هدیهاى و ... مىتوان انسانى را مسرور ساختو در نتیجه خدا را از خود راضى ساخت.
در این زمینه، باز هم سخنى از پیشواى صادق شیعه بیاوریم کهفرمود:
«ایما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل»; (3) .
هر مسلمانى که با مسلمانى دیدار کند و در برخورد، او را شادمانسازد، خداى متعال نیز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با کلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذیر،خاطرى را خرسند ساخت، چرا باید با گفتن کلماتى ناخوشایند واندوهآفرین، غم بر چهره دیگرى نشاند و او را به یاد روزهاى تلخشانداخت و او را مایوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند کسى است که بتواند غبار غم از خاطرها بزداید. باز به قولحضرت لسانالغیب:
سمنبویان، غبار غم چو بنشینند، بنشانند.
پرىرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند.
خوشگویى
از شاخههاى دیگر «حسن خلق»، که رابطهها را استوارتر و پیوندهارا صمیمىتر مىسازد، گفتار دلپذیر و شادىبخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زیبایى در کلام، خصلت پاکدلان بىکینه استو خلق و خوى اولیاء دین.
ارزش انسان و جوهره وجودىاش را زبان و بیان روشن مىسازد:
یکى تحقیر مىکند، یکى تشویق.
یکى عیبجویى مىکند، دیگرى تحسین و تقدیر.
یکى ملامت مىکند، دیگرى پر و بال مىدهد و امید مىآفریند.
کدام یک خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بیان و زبانى دارید؟ تلخ یا شیرین؟ گزنده یامرهم گذارنده؟
آیا با دیگران همانگونه صحبت مىکنید که دوست دارید دیگرانبا شما آنچنان حرف بزنند و خطاب کنند؟
پذیرایى از دیگران، همیشه با غذا و میوه و شیرینى نیست.
گاهى پذیرایى، با یک کلام خوب و سخن شایسته است. این اکرام،بالاتر از تغذیه و اطعام است، چرا که گفتار شایسته و زیبا، غذاى روحاست.
گفتن یک «آفرین»، «احسنت»، «بارکالله» مگر چقدر هزینه و خرجدارد؟
کسانى هستند که جان مىدهند، ولى حاضر نیستند یک کلامتشویقآمیز و محبتبار بر زبان جارى کنند. بشنویم از رسولخدا(ص) که اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است کهفرموده است:
«من اکرم اخاه المؤمن بکلمه یلطفه بها و فرج عنه کربته لم یزل فى ظل اللهالممدود علیه الرحمه ما کان فى ذلک»; (4) .
هر کس برادر باایمانش را با گفتن کلامى ملاطفتآمیز و غمزدا،مورد تکریم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوینده آن سخنهمواره در سایه رحمت گسترده الهى به سر مىبرد.
کلام تشویقى و آفرین و مرحبا گفتن بر عمل شایسته دیگرى نیز،از اینگونه صالحات است. باز هم از کلام امام صادق(ع) بشنویم:
«من قال لاخیه المؤمن «مرحبا» کتب الله له مرحبا الى یوم القیامه »; (5) .
هر کس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگوید، خداى متعال تا روزقیامتبراى او مرحبا و آفرین مىنویسد.
غیر از پاداش الهى، تاثیرات اجتماعى «خوشگویى» در نرم ساختندلها و جلب عاطفهها و استوار ساختن رابطهها مشهود است. آنکهخوشسخن باشد، از دیگران نیز کلام نیکو مىشنود. «این جهان کوه استو فعل ما ندا» و البته که حرف و سخن ما هم در کوهستان زندگیها انعکاسدارد و خوبى آن به خود ما منعکس مىشود.
کسى که گفتار مؤدبانه داشته باشد، دیگران نیز با او مؤدبانه سخنخواهند گفت. وگرنه ... «کلوخانداز را پاداش، سنگ است». از کلام مولاعلى(ع) است که:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب»; (6) .
زیبا خطاب کنید، تا جواب زیبا بشنوید!...
کیفیتبرخورد ما با انسانهاى دیگر، همان نتیجه را به ماء;//:فبرمىگرداند. ادب، ادب مىآورد و توهین و فحش، بدزبانى و اهانتمتقابل را در پى دارد.