مقدمه
افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.
افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست بلکه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلکه انواع گوناگون دارد به طوری که در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود که ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنکه درمان شد غالباً باز می گردد.
افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند.
Depression که غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می کند.
افسردگی بالینی، از دیدگاه عملکردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می کند. افسردگی کبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان کننده است. افسردگی یک نشانگان (Syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(Symptoms) مختلف است.
افسردگی چیست و چگونه می توان علائم آن را شناسایی کرد؟
افسردگی در واقع یک بیماری فراگیر و لطمه زننده به روح و روان آدمیست که از مشخصات آشکار آن میتوان به احساس پوچ بودن و ناراحتی، احساس ناامیدی و یا بیارزش بودن و حتی داشتن تفکرات منفی اشاره کرد. گفته میشود که افسردگی عموما با نشانههای فیزیکی همراه است که معالجه نسبت به آن چندان ثمربخش نیست. عموما فرد مبتلا به افسردگی دارای رفتاری کند و آهسته است. محققان میگویند که سه گونه اختلالات افسردگی و پریشان خاطری وجود دارد که عبارتند از افسردگی پیشرفته، اختلال روانی به صورت افسردگی و افسردگی شیدایی. اینگونه اختلالات روانی در مقیاسهای شدت و طول مدت، نشانههایشان با یکدیگر متفاوت هستند. محققان علوم رفتاری میگویند که افسردگیهای پیشرفته دارای نشانهها و علایمی هستند که میتوانند فعالیتهای روزمره، مطالعات، خواب، خوردن و شرکت در فعالیتهای خوشایند و سرگرم کننده را تحت تاثیر قرار دهد. چنین حالتی ممکنست برای دفعات گوناگون در طول زندگی آدمی روی دهد. محققان معتقدند که نوع دیگری از افسردگی با درجه شدت پایینتر، اختلال روانی به صورت افسردگیست که در واقع دارای نشانههایی طولانی مدت است که بر اساس آن شخص از انجام مناسب فعالیتهای روزانه و یا برخورداری از احساساتی خوب و دلپذیر محروم میشود. بسیاری از مردم که مبتلا به این گونه از افسردگی هستند، همواره دورههای پریشان خاطری قابل توجهی را در برخی از برهههای زندگی خود طی میکنند. محققان همچنین با اشاره به نوع سوم افسردگی و پریشان خاطری میگویند، نوع سوم افسردگی که در واقع یک اختلال روحی شیداگونه است، نام بیماری افسردگی دو قطبی را نیز به خود گرفته است. این نوع از افسردگی، البته نه به اندازه دو نوع قبلی ذکر شده، موجب ایجاد تغییراتی در خلق و خوی آدمی میشوند.در پارهای از مواقع، احساسات و خلق و خوی آدمی، دارای جوش و خروشهایی شده، با این حال در بیشتر مواقع این احساسات رنگ رخوت و سستی به خود میگیرند. هنگامی که یک شخص مبتلا به این نوع از افسردگی دوران بیماری خود را طی کند، میتوان گفت که شخص تمامی نشانههای مربوط به این بیماری را از خود بروز میدهد. این نوع از ابتلا به افسردگی و پریشان خاطری، در بیشتر مواقع، تفکر، قوه متفاوت، حتی رفتارهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد که در نتیجه به بروز مشکلات جدی برای شخص و اطرافیان منجر میشود. محققان میگویند که هنوز درمان دقیقی برای اینگونه از افسردگی دریافت نشده است. *علایم ابتلا به افسردگی*محققان علوم روانشناسی و روانپزشکی بر این باورند که اشخاصی که به نوعی به افسردگی و پریشان خاطری مبتلا هستند، لزوما تمامی نشانههای این بیماری را در خود ندارند، گاهی فردی مواردی از علایم این بیماری را از خود بروز میدهد و گاهی نیز شخص دیگری پیدا میشود که حداکثر این نشانهها را در رفتار و احساسات خود بروز میدهد.این اعتقاد علمی وجود دارد که با توجه به شخص، شدت علایم ابتلا به افسردگی و پریشان خاطری در دورههای مختلف زندگی متفاوت هستند. با این حال نشانهها و علایم شناخته شده این بیماری عبارتند از: - ناراحتیهای همیشگی، احساس پوچ بودن، پریشان خاطری، احساس ناامیدی و بدبینیاحساس گناهکار بودن، بی ارزش بودن و ناکارآمد بودن - از دست دادن علایق و تفکرات دلپذیر در جریان تفریحات و سرگرمیها - کاهش قوای بدنی و کرخت و سست شدن رفتار- داشتن مشکلات در امر تمرکز، به خاطر آوردن امور و تصمیمگیری - پریدن از خواب و یا خواب زیاد - از دست دادن میل به غذا خوردن و یا کاهش وزن و حتی بالعکس داشتن میل شدید به خوردن غذا و خواب زیاد- به مرگ و خودکشی فکر کردن و تلاش جهت خودکشی- احساس خشم و بیحوصلگی- علایم فیزیکی طولانیمدت که معالجات پزشکی پاسخگوی آنها نیستند از جمله سردرد و دردهای مزمن- عصبانیتهای غیر معمول- کاهش نیاز برای خوابیدن- صبحت کردن زیاد- افزایش میل جنسی- کاهش قوای قضاوت و داوری - رفتارهای نادرست اجتماعی*علل ابتلا به افسردگی*برخی از انواع افسردگی و پریشانی خاطر در خانوادهها همهگیر میشوند که نشان دهنده آن است که در واقع سستی رفتاری در میان افراد یک خانواده میتواند منشاء وراثتی داشته باشد. همچنین این باور علمی و روانشناختی وجود دارد که در برخی از خانوادهها به نظر میرسد که افسردگیهای پیشرفته نسل به نسل بروز میکنند. هرچند تحقیقات نشان دادهاند این امکان وجود دارد که پریشان خاطری و افسردگی پیشرفته در خانوادههایی که سابقه این بیماری ندارند نیز ظهور یابد. با این حال یک نکته محرزست و آن اینکه چه از طریق وراثتی و یا خیر، اختلالات رفتاری مربوط به پریشان خاطری و افسردگی اغلب مربوط به بروز تغییراتی در ساختار بدن یا عملکرد آن است. تحقیقات نشان میدهند افرادی که دارای سطح پایینی از خود باوری هستند و اغلب نگاه بدبینانهای نسبت به خود و دنیای اطرافشان دارد و نیز به سرعت تحت فشار استرسهای محیطی مستاصل میشوند، آمادگی کامل برای ابتلا به افسردگی دارند. از سوی دیگر تحقیقات سالهای اخیر نشان میدهند که تغییرات فیزیکی در بدن انسان میتواند با تغییرات روحی و روانی نیز همراه باشد. بر این اساس گفته میشود که بیماریهایی از جمله اختلالات مغزی، سکتههای مغزی و حملات قلبی، سرطان، پارکینسون و اختلالات هورمونی میتواند عامل ابتلا به افسردگی شوند که در نتیجه موجب آن میشوند که شخص بیمار، سست و کرخت شده و اقدامی جهت مراقبت از خود در برابر این بیماریها صورت ندهد و بدین ترتیب بهبود شخص همواره به تعویق میافتد.
هرانسانی درمقاطع خاصی از زندگی خود به افسردگی دچارمیگردد ...
افسردگی حالتیست که می تواند افکار، خلق و خو ، احساسات ، رفتار ، سلامتی جسمانی و روحی و بطور کلی تمام جنبه های زندگی فرد را تحت تاثیر قراردهد.
بطور خلاصه علائم و نشانه ها افسردگی عبارتند از:
غم و اندوه دائمی ، اضطراب و احساس پوچی ، بی معنا شدن همه چیز و ...
احساس نا امیدی و بدبینی- احساس گناه، احساس بی ارزشی و در ماندگی ، احساس تیره بختی و فلاکت
* کاهش سطح انرژی و احساس خستگی دائمی و نگران کننده
دشواری در تمرکز، یاد آوری اطلاعات قبلی و تصمیم گیری ، همچنین عدم توانایی در تفکر
بی خوابی و یا افزایش میزان خواب ، اما احساس نامطلوب بودن خواب ، شخص مبتلا اغلب فکر میکند که تمام طول شب را بیدار است ویا مغز او دائما حتی در زمان خواب نیز بیدار است و افکار مختلف او را در تمام طول شب رها نمی کنند
از دست دادن اشتها و کاهش وزن یا برعکس پر خوری و افزایش وزن مفرط
عدم تمایل به ملاقات با دیگران ، یا وحشت از تنها ماندن ، معمولا حضور یافتن در فعالیتهای اجتماعی دشوار و غیر ممکن میگردد و بمرور حتی امکان حضور در میهمانی های خانوادگی هم وجود نخواهد داشت ...
احساس بی ارزش بودن و نا عادلانه بودن زندگی ، احساس شکست ، احساس سربار و زیادی بودن
از دست دادن علاقه و میل به فعالیتهای معمولی در زندگی و یا سرگرمیهایی که در گذشته برای فرد لذت بخش بوده اند
بیقراری و بیتابی ، بیحوصلگی ، زود رنجی و تحریک پذیری بیش از حد و یا کند شدن حرکات و واکنشها و بی تفاوتی مفرط و آزار دهنده
کاهش قابل توجه اعتماد بنفس ، سرزنش مدام خود ، نگرانی از گذشته و آینده
مشکلات جسمانی که معمولا به دارو جواب نمیدهند مانند:
خارش بدن ، تاری دید ، تعریق شدید ، خشکی دهان ، مشکلات گوارشی (یبوست، اسهال ، سوء هاضمه) ، سردرد ، کمردرد
و خصوصا در موارد شدید و پیشرفته افکار صدمه زدن به خود و یا دیگران ، افکار خود کشی
ملاک های تشخیص افسردگی عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز.
2- کاهش آشکار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی.
3- کاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر کاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن.
4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها.
5- افزایش یا کاهش اعمال روانی حرکتی یا فعالیت های ذهنی.
6- خستگی یا کاهش انرژی.
7- احساس بی ارزشی یا گناهکار بودن.
8- کاهش توان اندیشیدن یا تمرکز ذهن و تصمیم گیری.
9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودکشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودکشی با طرحی از پیش ریخته.
داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی کبیر کافی است. ولی علامات مرضی یک و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واکنش معمولی مرگ یک عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است.
علل پیدایش افسردگی هم متفاوت بوده و بطور خلاصه عبارتند از :
وراثت نقش قابل توجهی در بروز افسردگی دارد
محیط های نا ایمن و خطرناک حتی آلودگی هوا و آب و تغذیه ی نامناسب
محیط های آشفته مانند: خشونت در خانه و روابط ، محیط کار ناسالم و نا امن
درگذشت همسر، فرزند، والدین و دوستان
ضربه های روحی شدید در کودکی و یا بزرگسالی
از دست دادن حمایتهای اجتماعی در پی طلاق ، دوری از دوستان ، قطع رابطه ، از دست دادن شغل
شرایط ناسالم اجتماعی مانند: فقر، بی خانمانی و خشونت در جامعه
بیماریهای مزمن مانند سرطان ، دیابت و ایدز
شکست و ناکامیها ، تجارب ناخوشایند
تغییرات هورمونی ، اختلال در تعادل انتقال دهنده های عصبی همچون سروتونین
در اثر مصرف برخی داروها مانند داروهای خواب آور ، ضد بارداری و کاهنده فشار خون بالا
استفاده از الکل ، مواد مخدر و دیگر داروها
تغذیه نامناسب مانند کمبود فولات و ویتامین B1 و یا مصرف زیاد مواد قندی و ….
ضعف شخصیت، اعتماد بنفس پایین، بد بینی و وابستگیهای غیرمنطقی و بیش از حد
استرس های مختلف جسمی و روحی
الگوی تفکرات منفی
عدم تحرک بدنی و نداشتن تفریح و سرگرمی
انزوا و گوشه گیری
چاقی نیز اخیرا بعنوان یکی از ریسک فاکتورهای افسردگی شناخته شده است .
انواع افسردگی
افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی کبیر است که فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی کبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است که بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی کبیر دچار افسردگی اوهام اند که معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهکار و غیر قابل بخشش تصور می کنند. در حدود 15 در صد مبتلایان به افسردگی کبیر نیز دچار روان پریشی می شوند.
نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام “افسردگی غیرمعمول” که بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عکس علامات مرضی افسردگی معمولی است که مبتلایان کم می خوابند و کم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می کنند. به قول یکی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد کلاین)، افسردگی غیر معمول، “مزمن” است نه” دوره ای” . از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور کم توجه اند.
نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است که عموماً حدود دو سال طول می کشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی کبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می کنند.
شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الکل، افزایش استرس و کاهش اشتغال گفته اند . علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند که جامعه کنونی، کانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های شخصی وابسته کرده است.
آنچه گفته شد جنبه نظری دارد ولی بعضی از پژوهشگران درباره جنبه علمی علت ها اظهار نظر کرده اند. بر اساس پژوهش های آنها، تلویزیون ” منشاء عمده افسردگی است” Paul Kottl روان پزشک مرکز پزشکی پنسیلوانیا کشف کرده است که ” ارتباط تنگانگی بین دسترسی مداوم کودکان به تلویزیون و افسردگی کبیر در 24 سالگی وجود دارد.” Kottl می نویسد:
” اثرات اجتماعی برنامه های چند ساعته تلویزیونی، باید از دلایل شروع زودرس افسردگی کبیر در نوجوانان به حساب آید، هزاران ساعت تماشای تلویزیون، کودکان ما را در معرض خشونت های ابلهانه مکرر قرار می دهد و آنها را هر چه بیشتر از تماس های اجتماعی با همسالان و خانواده دور می کند.”
افسردگی کبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یک سال، حتی بدون درمان رفع می شود . ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی که بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد.
عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند:
اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد.
اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد.
اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد.
اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد.
اگر فرد از افسردگی قبلی کاملاً بهبود نیافته باشد.
اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد.
نقش مغز در افسردگی
داروهای موثری برای درمان افسردگی وجود دارند و این داروها دیدگاه خوبی را از اساس و پایه زیست شناختی این بیماری فراهم میسازند. نخستین داروهای ضد افسردگی تقریبا به طور اتفاقی در سالهای 1950 کشف شدند. پزشکان مشاهده کردند برخی بیماران با فشار خون بالا، هنگامی که با یک داروی جدیدی به نام "رسپرین" درمان میشدند، عوارض افسردگی در آنها ظاهر میشد.
حدود همان زمان، پزشکان ملاحظه کردند اغلب بیماران افسرده، هنگامی که با یک داروی ضد بیماری سل درمان میشدند، حالت های وجد و شعف از خود نشان میدادند. معلوم شد "رسپرین" برخی انتقال دهندههای عصبی را از بین میبرد. در حالی که داروی سل به نگه داشتن آنها در جای خود کمک میکند.
انتقال دهندههای عصبی آن مواد شیمیایی هستند که به عنوان پیک یا پیامآور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل میکنند. آنها مولکول هایی هستند که از یک یاخته عصبی"نورون" منبع به یک یاخته عصبی مقصد سفر میکنند و در آنجا پیغام را تحویل میدهند.
در افرادی که افسردگی دارند، در حرکت برخی پیکها یا انتقال دهندههای عصبی اختلال ایجاد می شود، به عبارت دیگر این انتقال دهندههای عصبی؛ یعنی نوراپی فرین، سروتونین و دوپامین به میزان کافی از یک نورون به نورون دیگر نمیروند و غلظت آنها در مغز کاهش مییابد.
نخستین نسل داروهای ضد افسردگی که در سال های 1950 کشف شد، به تنظیم هر سه پیام آور بالا میپرداخت. دومین نسل این داروها به تنظیم نوراپی فرین و سروتونین دست میزد و سرانجام نسل جدید داروهای ضد افسردگی بر ضد سروتونین به تنهایی کار میکنند. این داروها نمیگذارند سروتونین انتقال یافته به نورون مقصد، دوباره به نورون منبع برگردد.
بنابراین کسانی که به افسردگی مبتلا هستند و عوارض یاد شده را در خود مشاهده میکنند و خلاصه این که فکر میکنند بختکی مخوف بر روح و روان آنها سایه افکنده، یا فکر خودکشی به سرشان میزند، بدانند که نه دیوانه هستند و نه اینکه بیماری شان درمان نشدنی و علاج ناپذیر است.
حتما در این صورت به یک روان پزشک مراجعه کنند و درخواست کمک نمایند. جالب اینجاست که برخی از این بیماران از گفتن این که چه حالتی دارند عاجزند، چون این حالتی است که واقعا گفتنی نیست، اما عوارض و نشانگان یادشده را دارد.
این بیماران بدانند که این حالت روحی وحشتناک دلیل جسمانی دارد که احتمالاً همان کمبود سروتونین در حول و حوش یاختههای عصبی مغز است که قابل درمان می باشد.
تغذیه در افسردگی
دکتر رضا آمری نیا:بیماری افسردگی هر سال حدود 17 میلیون نفر از مردم امریکا را گرفتار می کند به طوری که خود بیماری و عوارض آن به صورت یک مشکل اساسی اقشار وسیعی از جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد. این بیماری تقریباً تمام بدن را تحت تاثیر قرار می دهد. سیستم اعصاب، خلق، افکار، رفتار، خوردن، خوابیدن و تفکر یک فرد و نگاه آن به اطراف خود مواردی است که تحت تاثیر این بیماری به شدت تغییر می کند. علائم این بیماری ممکن است هفته ها، ماه ها و سال ها طول کشیده و در طول دوره بیماری شدت و ضعف متفاوتی از خود نشان دهد.
بیماران افسرده خود را از جامعه مخفی و منزوی می کنند، اشتیاق، هیجان و احساس لذت در این افراد بسیار کاهش می یابد. علائم واضح این بیماری به صورت خستگی مزمن، خواب آشفته به صورت بی خوابی یا خواب زیاد، تغییر در اشتها، سردرد، درد پشت، اختلالات گوارشی، بی قراری، تحریک پذیری، عصبانیت، از بین رفتن احساس لذت و احساس بی کفایتی و بی ارزشی است. بسیاری از این بیماران در مورد خودکشی و مرگ فکر می کنند. زمان این افراد به کندی پیش می رود و تمامی مسائل اطراف آنها توخالی به نظر می رسد. این بیماران افرادی هستند که به طور مزمن عصبانی یا تحریک پذیرند. غمگین یا ناامید بوده و بسیار کم احساس یا بدون احساس اند.
این بیماری در دو گروه عمده تقسیم بندی می شود؛ گروه اول اختلالات تک قطبی هست که معمولاً در یک دوره کوتاه در زندگی افراد دیده می شود که شامل علائم ذکر شده است. گروه دوم اختلالات دوقطبی نامیده می شود که ابتدا معمولاًً با افسردگی شروع می شود و بعد از پیشرفت تبدیل به دوره هایی از افسردگی و مانیا می شود.