اختلالات وابسته به مواد
اختلالات وابسته به الکل:
درک اثرات الکل و اهمیت بالینی اختلالات وابسته به الکل در کار روان شناسی ضرروی است. مسمویت با الکل سبب بروز تحریک پذیری، رفتار خشن، احساس افسردگی و در موارد نادر توهم و هذیان میشود. میزان روبه افزایش و طولانی مدت الکل تحمل و انطباق بدنی شدیدی ایجاد میکند به طوریکه قطع مصرف ممکن است سبب بروز سندرم ترک شود. سندرم ترک الکل با بیخوابی، بیش فعالی دستگاه عصبی خود مختار و احساس اضطراب همراه است. بنابراین ضمن ارزیابی مشکلات زندگی و نشانههای روانی بیمار درمانگر باید این احتمال را مد نظر قرار دهد که ممکن است وضعیت بالینی ناشی از اثرات الکل باشد. وابستگی به الکل و سوء مصرف آن معمولاً الکلیسم نامیده میشود.
عواملی که در میزان مصرف الکل بررسی شدهاند عبارتند از:
نژاد و موقعیت: تحقیقات نشان داده است که بالاترین میزان مصرف الکل متعلق به سفید پوستان است. میزان میگساری در بین سیاه پوستان کمتر از سفید پوستان و اسپانیایی تبارهاست.
جنس: احتمال میگساری در مردها بسیار بیشتر از زنهاست. 3
3 منطقه و شهرنشینی:احتمال میگساری در مناطق بزرگ شهری و همچنین مناطق مرفه نشین بیشتر است.
سطح تحصیلات: بر خلاف الگوی مصرف داروهای قاچاق هر چه سطح تحصیلات فرد بالاتر باشد احتمال مصرف الکل بیشتر است.
5- عوامل اقتصادی اجتماعی: اختلالات وابسته به الکل در تمامی طبقات اقتصادی اجتماعی دیده میشود. افرادیکه ترک تحصیل کردهاند و یا سابقه مدرسه گریزی و بزهکاری مکرر دارند بیشتردر معرض خطر سوء مصرف الکلاند.
همراه سوء مصرف الکل اختلالات خلقی و اضطرابی دیده میشود. حدود 30 تا 40 درصد افراد مبتلا به اختلالات وابسته به الکل زمانی در طول عمر خود واجد ملاکهای تشخیص اختلال افسردگی عمده میشوند.
افسردگی در زنان مبتلا به این اختلال شایعتر از مردان مبتلا است. برخی مطالعات نشان دادهاند در افرادی که بطور توام به اختلال وابسته به الکل و اختلال افسردگی عمده هشتند غلظتهای متابولیستهای دو پامین و GABA در مایع مغزی نخاعی CSF پایینتر است.
بسیاری از افراد الکل را به منظور رفع اظطراب مصرف میکنند. هر چند ابتلای تؤام اختلالات وابسته به الکل و اختلالات خلقی بطور نسبتاً وسیع شناخته شده است. اما کمتر کسی میداند که شاید 20 تا 50 درصد همه افراد مبتلا به اختلالات وابسته به الکل واجد ملاکهای تشخیصی یک اختلال اضطرابی هستند. فوبیها و اختلال P anic بخصوص تشخیص های تؤام شایع در این بیماران هستند.
مصرف الکل میتواند در درصد بالایی از خودکشیها مؤثر باشد. عواملی که خودکشی بیماران مبتلا به اختلالات وابسته به الکل ربط داده شدهاند عبارتند از: وجود دوره افسردگی همزمان، سیستم حمایت روانی اجتماعی ضعیف، وجود یک اختلال طبی جدی همزمان، بیکاری و تنها زندگی کردن.
در بحث سبب شناسی اختلالات وابسته به الکل در واقع همچون همه اختلالات روانی دیگر احتمالاً گروه ناهمگنی از فرآیندهای بیماری را در برمیگیرند در هر فرد خاص عوامل روانی اجتماعی، ژنتیک یا رفتاری ممکن است مهمتر از عوامل دیگر باشد شامل:
1- سابقه کودکی: محققین در سوابق کودکی که بعدها مبتلا به اختلالات وابسته به الکل میشوند و نیز در کودکانی که بدلیل ابتلای یک یا هر دو والد در خطر ابتلا به اختلال وابسته به الکل قرار دارند چندین عامل را شناسایی کردهاند. یافتهها حاکی از آن است که برخی از کارکردهای زیستی قابل توارث مغز ممکن است شخص را برای اختلال وابسته به الکل مستعد میسازد.
2- نظریات سایکو دینامیک: نظریات سایکودینامیک در مورد اختلالات وابسته به الکل به فرضیههای مربوطه به سوپر ایگوی کاملاً تنبیهگر تثبیت در مرحله دهانی متمرکزاند. بر طبق نظریه روانکاوی افرادی که سوپر ایگوی سختگیری دارند و خود تنبیهگر هستند برای کاستن از استرس ناخودآگاه به الکل روی میآورند.
3 نظریات فرهنگی اجتماعی: برخی از زمینههای اجتماعی شخص را به افراط در الکل میکشانند. خوابگاههای دانشجویی و پایگاههای نظامی دو نمونه از مکانهایی هست که در آنها مصرف افراطی و فراوان الکل اغلب بهنجار و از نظر اجتماعی مقبول تلقی میشوند. برخی گروههای فرهنگی و قومی در مورد مصرف الکل بیش از گروههای دیگر محدودیت دارند. برای مثال آسیاییها و پروتستانهای محافظه کار کمتر از پروتستانهای لیبرال و کاتالیکها الکل مصرف میکنند.
عوامل رفتاری و یادگیری: عادات مشروب خوری درون خانواده به مصرف الکل تأثیر میگذارند ولی تحقیقات نشان میدهد که این عادت کمتر از آنچه که قبلاً تصور میشد تأثیر مستقیمی در بروز اختلالات وابسته به الکل دارد. از دیدگاه رفتاری جنبههای تقویت مثبت الکل میتواند در فرد احساس رفاه و سرخوشی ایجاد کند و ترس و اظطراب او را کاهش دهد، که این خود فرد را به مصرف بیشتر الکل تشویق میکند.
4- عوامل ژنتیک و سایر عوامل زیستی: دادهها موقتاً حاکی است که حداقل در برخی انواع اختلالات وابسته به الکل یک جز ژنتیک وجود دارد. ( مطالعات مربوط به بستگان و دوقلوها ).
تأثیر الکل بر مغز، در زمینههای رفتاری و خواب میباشد. هر چند مصرف الکل در هنگام شب معمولاص موجب تسهیل به خواب رفتن میشوند اما اثرات نامطلوبی بر ساختار خواب میگذارد با کاهش مرحله خواب REM ، کاهش خواب عمیق ( مرحلهها ) و افزایش انقطاع خواب میشود. بنابراین الکل به خوابیدن کمک نمیکند.
وابستگی و سوء مصرف الکل:
نیاز به مصرف روزانه مقادیر زیادی الکل برای دستیابی به عملکرد کافی، الگوی منظم مصرف افراطی الکل محدود به روزهای آخر هفته و دورههای طولانی پرهیز که در فواصل آنها به مدت چند هفته تا چند ماه افراط در مصرف الکل صورت میگیرد همگی قویاً حاکی از وجود وابستگی به الکل و سوء مصرف است. الگوهای مصرف الکل اغلب با رفتارهای خاصی همراهند:1 ناتوانی برای قطع یا کاهش مصرف. 2 تلاش مکرر برای کنترل یا کاهش افراطی در مصرف از طریق دورههای پرهیز موقت یا محدود کردن مصرف به اوقات خاصی از روز. 3 میگساری ( مستی در تمام طول روز حداقل به مدت 2 روز ). 4 مصرف گاه به گاه یک پنجم گالن مشروب تقطیری ( یا معادل آن شراب یا آبجو ). 5 دورههای فراموشی برای رویدادهایی که در جریان مستی روی دادهاند. 6 ادامه مصرف علیرغم اختلال جسمی جدی که شخص میداند مصرف الکل آن را تشدید میکند. 7 نوشیدن الکل غیر خوراکی نظیر سوخت و محصولات صنعتی حاوی الکل. بعلاوه افراد دچار سوء مصرف و وابستگی به الکل به علت مصرف الکل در عملکرد شغلی یا اجتماعی دچار اختلال هستند نظیر خشونت ضمن مستی، غیبت از کار، از دست دادن شغل، مشکلات قانونی و … انواع وابستگیها به الکل : پژوهشگران مختلف عمدتاً بر اساس ویژگیهای پدیدار شناختی سعی کردهاند وابستگی به الکل را به انواع مختف تقسیمبندی کنند. گروهی از محققین سه نوع پیشنهاد کردهاند: 1 مشروب خوار مسأله ساز که در مراحل اولیه هنوز واجد سندرمهای وابستگی به الکل نیست. 2 مشروب خورهای معاشرتی که میل دارند روزانه به طور متوسط و در موقعیتهای اجتماعی الکل مصرف کنند. 3 مشروب خورهای اسکیزوئید منزوی که وابستگی شدید دارند و معمولاً در تنهایی مقادیر زیادی الکل مصرف میکنند.
یک طرح پیشنهادی دیگر بدین صورت است.
1 الکلیسم ضد اجتماعی که نوعاً با شیوع بیشتر در مردها،پیش آگهی به، شروع زودرس همراه است و ارتباط نزدیکی با اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارد.
2 الکلیسم رشدی فزاینده: این نوع الکلیسم با تمایل اولیه برای سوء مصرف الکل همراه است که با گذشت زمان و تشویق انتظارات فرهنگی در فراهم کردن فرصت مشروبخواری روبه افزایش میگذارد.
3 الکلیسم عاطفه منفی که در زنها شایع تر از مردان است. طبق این فرضیه زنها ممکن است برای تنظیم خلق و کمک به روابط اجتماعی الکل مصرف کنند.
4 الکلیسم رشدی کاهنده که با دورههای افراط در مصرف الکل همراه است و با پیشرفت سن و در پاسخ به انتظارات فزاینده جامعه و در ارتباط با شغل و خانواده از دورههای میسگاری کاسته میشود.
علائم مسمومیت با الکل:
مصرف مقادیر کافی الکل، تغیییرات رفتاری غیر انطباقی خاص، علائم تخریب عصبی و فقدان سایر تشخیصها یا اختلالاتی که با این اختلال اشتباه میشوند. مسمویت با الکل یک اختلال جزئی نیست و در موارد شدید شاید به اغماء، تضعیف تنفسی و مرگ بدلیل ایست تنفسی یا آسپیرا سیون مواد استفراغی منجر شود. درمان مسمومیت با الکل مستلزم حمایت تنفسی مکانیکی در واحد مراقبت ویژه و توجه به تعادل اسید باز، الکترولیتها و درجه حرارت بدن بیمار است. برخی مطالعات جریان خون مغز در حین مسمومیت با الکل نشان داده است که پس از مصرف مقادیر کم الکل جریان خون مغز افزایش یافته و با مصرف مدام کاهش مییابد.
ترک الکل حتی بدون دلیریوم مسألهای جدی است و با تشنج و بیش فعالی دستگاه خود مختار همراه است. شرایطی که ممکن است زمینهساز نشانههای ترک باشند و یا موجب تشدید آنها شوند عبارتند از : خستگی ، سوء تغذیه، بیماری جسمی و افسردگی. علامت کلاسیک ترک الکل رعشه است. هر چند طیف نشانهها ممکن است گسترش یافته و نشانههای سایکوتیک وادراکی ( نظیر هذیانها و توهمات )، حملات تشنجی و نشانههای دلیریوم که امروزه دلیریوم ترک الکل نامیده میشود را در بربگیرد. رعشه ظرف 6 تا 8 ساعت پس از قطع مصرف الکل ظاهر میشود. نشانههای سایکوتیک و ادراکی 8 تا 12 ساعت، حملات تشنجی 12 تا 24 ساعت و دلیریوم 72 ساعت پس از قطع مصرف الکل شروع میشوند. درمان دارویی برای کنترل نشانههای ترک الکل بنز و دیازپینها هستند. بنز و دیازپینها به کنترل فعالیت تشنجی، دلیریوم، اضطراب، افزایش فشار خون، تعریق و لرزش همراه با ترک الکل کمک کنند. بنز و دیازپینها را میتوان به طریق خوراکی یا غیر خوراکی تجویز کرد. درمان با دوز بالا شروع شده با بهبود بیمار آن را کاهش میدهیم.
درمان برای دلیریوم ترک الکل:
بهترین درمان پیشگیری است بیمارانی که در جریان ترک الکل دچار پدیدههای ترک میشوند باید تا زمانی که خط دلیریوم منتفی شده است تحت درمان با یک بنز و دیازپین قرار گیرند.
پس از ظهور دلیریوم بایستی 50 تا 100 میلیگرم سلمرودیازپوکساید هر 4 ساعت از راه خوراکی دریافت کنند و در صورتی که استفاده از داروی خوراکی ممکن نباشد باید از لورازپام وریدی استفاده کرد. داروهای ضد جنون ممکن است آستانه تشنجی را در بیماران کاهش دهند و به همین دلیل باید از مصرف آنها اجتناب شود. رژیم غذایی پر کالری غنی از کربوهیدرات تقویت شده با مولتی ویتامین نیز حائز اهمیت است. مهار فیزیکی بیماران مبتلابه دلیریوم خطرناک است. زیرا این بیماران تا سرحد تحلیل قوا در مقابل آن مقاومت خواهند کرد. اگر بیمار آشفته و غیر قابل کنترل باشد میتوان از اتاق ایمنی انفرادی استفاده کرد. کم آبی بدن که اغلب بر اثر تب و تعریق بروز میکند بادادن مایعات وریدی یا خوراکی قابل اصلاح است. در جریان ترک غالباً بیاشتهایی، استفراغ و اسهال نیز بروز میکند. روان درمانی حمایتی و محبت آمیز در درمان دلیریوم اهمیت اساسی دارد. این بیماران اغلب به
دلیل نشانههای بحرانی خود پریشان هراسان و مضطربند و حمایت کلامی ماهرانه ضرورت حتمی دارد.
اختلال سایکوتیک ناشی از الکل و درمان:
ملاکهای تشخیصی اختلالات سایکوتیک ناشی از الکل توهم و هذیان است.
درمان توهمات ناشی از ترک الکل شباهت زیادی به درمان دلیریوم دارد شامل بنز و دیازپینها، تغذیه کافی و مایعات. در موارد طول کشیده و مواردی که به این رژیم درمانی پاسخ ندهد میتوان از داروهای ضد جنون استفاده کرد. درمان فرد الکلی پس از تشخیص شامل سه مرحله است: مداخله، سمزدایی و باز پروری. در این رویکردها فرض بر این است که همه تلاشهای ممکن برای به حداکثر رساندن کارکرد طبی و پرداختن به فوریتهای روانپزشکی به عمل آید. بنابراین برای مثال در بیمار الکلی که نشانههای افسردگیش در حدی است که احتمال خودکشی وجود دارد بستری شدن در بیمارستان برای حداقل چند روز و تا زمان بر طرف شدن افکار خودکشی ضروری است.
سپس بیمار سوء مصرف یا وابستگی به الکل بایستی با واقعیت اختلال مواجه شود (مداخله)، در صورت لزوم سمزدایی شود و باز پروری را شروع نماید. در افراد الکلی دچار سندروم های روانی مستنقل نیز مبنای این سه مرحله شباهت زیادی با مراحل درمان افراد الکلی بدون سندروم های روانی مستقل دارد. اما در مورد اول درمان الکلیسم پس از کنترل اختلال روانی ( تا حد امکان ) انجام میشود.