استرس
استرس یکی از مفاهیم مهم در مطالعه روانشناسی و بهداشت روانی به شمار می آید واژه استرس به کیفیات گوناگونی در زندگی اطلاق می شود و به عنوان علل بسیاری از دردها، ناراحتیها و بیماریها تلقی می شود. مردم عادی آن را پدیده ای رنج آور و ناخوشایند می دانند. پزشکان مسئله را از دید واکنشهای فیزیولوژیک نگاه می کنند. روانپزشکان بنا را بر فشار های عصبی و به کار بردن مکانیسم های سایکو فیزیولوژیک میگذارند و بالاخره روانشناسان آن را مسبب تغییر رفتار و حالات هیجانی و بحرانی میدانند. فرضیه بحرانها نیز به این منظور اکثراً همراه با استرس به کار برده می شود. پس استرس را می توان به عنوان روندی تلقی کرد که طی آن عوامل استرس زا باعث بروز تغییراتی می شوند که با سلامت انسان ارتباط دارد. یک عمل متقابل بین افراد و محیط است.
اساس این فرضیه بر این قرار دارد که انسان و شخصیت او مرتباً با بحرانهای مختلف زندگی که باعث بهم خوردن تعادل جسمی- روانی می شود مواجه است که اکثراً هم همراه با عدم تعادل و اختلالات عاطفی و رفتاری است در این موقع با فعالیتهای مختلف فیزیولوژیک و روانی دستگاههای هومئوستازی بدن به کار میافتد، تا تعادل به هم خورده را دوباره برقرار نماید. هومئوستازی (Homeostasis) مفهومی است بیولوژیک و حاکی از وجود تمایل حیاتی و بنیادی است که در آن ارگانیسم میل دارد تنشهای حاصل از تحریکات محیطی را از بین برده و به حالت قبل از تنش و یا آرامش بار گرداند. کانن (Canon) هومئوستازی را این طور بیان می کند: «هومئوستازی مکانیسمی است پویا و متضمن سازگاریهای فوق العاده منعطف و متحرک و پیوسته بین آشفتگی و تعادل ارگانیسم عمل می کند».
مفهوم اصلی این فرضیه همان تحمل و طاقت در مقابل فشارها
(Coping With Stress) ضربه ها، شوکها و بالاخره تحریکات عصبی است که به سندرم واکنش به فشارها (Stress Reaction Syndrome) یا سندرم سازش عمومی معروف است. این سندرم عبارت از کلیه کنش و واکنشهایی است که برای برگشت و اصلاح عدم تعادل جسمانی و روانی که به علت تاثیر یک مهاجم غیر اختصاصی در بدن ایجاد شده است به کار می رود. روانکاوان عقیده دارند مکانیسم های دفاعی و روانی ایگو است که فعالیتهای لازم را برای برگشت تعادل به هم خورده انجام میدهد ولی عقیده کلی بر این قرار دارد که شخصیت انسان به طور کلی آرامش، راحتی و خشنودی را به ناآرامی، ناراحتی و نارضایتی ترجیح می دهد و لذا تمامی اجزای سازنده شخصیت در این فعالیتها شرکت می کنند تا آرامش و تعادل از دست رفته را مجدداً کسب کنند.
وجود استرس ها در محیط زندگی امری اجتناب ناپذیر و برای رشد روانی ضروری است و همیشه هم اثر منفی ندارد و اگر هم به خودی خود وجود نداشته باشد، بشر خود آن را ایجاد می کند. آنچه ممکن است منجر به بروز بیماری شود ناتوانی در مقابله با درجات غیرعادی و بسیارشدید استرس می باشد که به صورت واکنشهای فیزیولوژیک و روانی تظاهر می کند. به عبارت دیگر اگر استرس در حد ظرفیت و سازش ذهن بدن باشد برای فرد خوشایند، مفید و سازنده است ولی در صورتی که بیش از توانایی و ظرفیت تطبیقی باشد ناخوشایند و مضراست.
پاسخ به استرس، پاسخی است فردی که از زمانی تا زمان دیگر در طول عمر تغییر میکند. پاسخ به استرس ها پاسخی است فردی که از زمانی تا زمان دیگر در طول عمر تغییر می کند هانس سلیه که سالها بر روی آندوکرنیولوژی استرس تحقیق کرده است می گوید: «مهم این نیست که چه اتفاقی برای شخص افتاده مهم آن است که آن چگونه درک کرده است و انسان ازدیدگاههایش رنج می برد نه از بلاهایی که بر سرش می آید» طبق نظریه سلیه استرس عبارت از درجه سوز و ساز (Wear-Thear) فرد بر اثرفشار زندگی است و از همین جا اساس نظریه سندرم سازگاری عمومی مطرح میشود (میلانی فر، 1382).
آثار ناشی از استرس بر ارگانیسم که به صورت مکانیسم های دفاعی روانی ایگو (به طور ناخودآگاه) یا بصورت مکانیسم کنار آمدن با مشکل (Coping Mechanisms) ( بطور خودآگاه) تظاهر می کنند را نمی توان به طور مجزا و منفرد تجزیه و تحلیل کرد، بلکه انسان یک واحد بیولوژیک کامل و غیرقابل تجزیه است. که از نظر زیستی روانی تحت تأثیر قرار میگیرد و از همین جا رابطه بهداشت روانی و بهداشت عمومی که از قدیم وجود داشته است بیشتر مشخص میشود. نگرش به انسان به عنوان واحدی روانی زیستی در پزشکی ایران قدیم دیدگاهی مشخص داشته است. بخصوص ابن سینا و رازی پیشگام این نظریه بوده و در قرن اخیر نیز این نگرش محور اصلی عقاید روانشناسی و روانپزشکی نوین قرار گرفته است (سقراط گفته است که علاج بیماریهای جسمانی بدون بهبود روان امکان پذیر نیست).
هر یک از واکنشهای بدن در پاسخ به استرس به خودی خود مفید و سازنده است و انسان در برخورد با استرس و ماندن در صحنه، اماده چارهجویی و پاسخگویی به درگیریهایی می شود که به آن «جنگ و گریز» (Fight or Flight) می گویند. چون بدن نیاز به پاسخ را تشخیص می دهد به طور خودکار در سلسله اعصاب محمل می کند. در بین استرس ها، استرس های عاطفی بیشتر از انواع دیگر بیماری زا هستند و همیشه رابطه بسیار نزدیک بین عوامل استرس زا و خودکشی و قتل وجود داشته است. افرادی که دارای هدف و مسئولیت درزندگی هستند، تغذیه خوب و استراحت کافی و برنامههای ورزش و تفریح مناسب دارند سختیها را بهتر تحمل کرده و با مکانیسمهای دفاعی پخته مانند فداکاری، والایش، انعطاف پذیری، معنی دار کردن زندگی و برخورداری از حمایت خانوادگی و اجتماعی، آسیب پذیری کمتری را نشان می دهند. بالعکس افراد حساس و نکته سنج که احساس مسئولیت بیشتری می کنند، یا افرادی که زمینه بیماریهای جسمانی و روانی، شخصیتهای نامتعادل، اعتماد به نفس پائیین و روابط اجتماعی کم و محدودتری دارند در مواجهه با استرس آسیب پذیری بیشتری داشته و در نتیجه بیمار می شوند نکات فوق طرز مقابله و راههای پیشگیری از استرس را نشان می دهد (میلانی فر، 1382).
سندرم انطباق عمومی
تحقیقات هانس سلیه چگونگی تاثیر استرس (فشار روانی) را بر عملکرد غدد درون ریز و تاثیر مولد مترشحه غدد درون ریز بر عملکردهای بدنی و رفتار آشکار ساخته است.