مقدمه:
با وجودیکه زنان نیمی از جامعه انسانی را تشکیل میدهند اما حضور آنان در جامعه پررنگ به نظر نمیرسد. نادیده گرفتن زنان، نابرابری در دسترسی به منابع و امکانات موجود، وجود برخی تبعیضهای اجتماعی، عدم وجود یک نگرش همهجانبه درباره زنان و غیره از جمله دلایلی میباشند که نقش برجسته این قشر از جامعه را کمرنگ و کمرنگتر ساخته است. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که در حال حاضر زنان و مسائل مربوط به آنها برای حکومتها، سیاستگزاران، فعالان حقوقی و پژوهشگران اهمیت ویژهای یافته جهتگیری دولتها درباره توانمندیها و مشارکتهای اقتصادی و اجتماعی زنان دستخوش تغییر شده است.
همانطوریکه در شماره گذشته اشاره شد در صدد بر آمدیم در این برداشت تصویری از سیمای اشتغال زنان را ایران ارائه دهیم ...
در حالیکه در سالهای اخیر شاخصهای مربوط به اشتغال زنان در فعالیتهای اقتصادی تغییر چندانی نداشته است، اما تفاوت این شاخصها در میان زنان و مردان شاغل همواره قابل ملاحظه بوده است. بدین ترتیب مشاهده میشود که جامعه ما نتوانسته از نیروی کار بالقوه زنان به صورتی کارآمد استفاده و آنان را به عرصه تولید هدایت کند. آمار نشان میدهد که در بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی، سهم زنان در فعالیتهای اقتصادی از 60 درصد هم بیشتر است. در حالیکه سهم زنان در کشورهای در حال توسعه از 30 درصد فراتر نرفته و این میزان در کشور ما حدود 12 درصد است. سرمایهگذاری در آموزش زنان از یک سو به افزایش مهارتها و آمادگی برای ورود این قشر از جامعه و به بازار کار و توسعه اقتصاد پایدار مبتنی بر دانش و کاربرد فناوری کمک میکند و از سوی دیگر تحولی قابل ملاحظه در جهانبینی و فرهنگ آنان در جایگاه مادر و تربیتکننده نسل فردا به وجود میآورد. هدف این مقاله تحلیل عوامل مؤثر در اشتغال زنان است و نشان داده خواهد شد که چگونه رشد جمعیت، رشد اقتصادی و افزایش تحصیلات زنان در میزان اشتغال آنان در بازار کار تأثیر میگذارد.
تمایل زنان به شرکت در بازار کار و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر، همراه با نبود فرصت های شغلی کافی برای زنان دارای تحصیلات متوسطه و نرخ بالای بیکاری آنان، از جمله انگیزههایی بوده است که زنان را به سمت کسب تحصیلات عالی سوق داده است. با وجودی که رابطه تحصیل و اشتغال دو طرفه است اما تحصیل بیشتر و مشارکت جاری زنان در بازار کار رابطهای معکوس پیدا کرده است.
یافتهها:
براساس یافتههای پژوهشهای صورت گرفته، بین میزان موالید و میزان اشتغال زنان در ایران رابطهای منفی داشته به طوری که به ازای 1 درصد افزایش درنرخ باروری، اشتغال زنان ایران 23 درصد کاهش مییابد. در نیم قرن گذشته سطح باروری در کشور تغییرات قابل ملاحظهای داشته است. محاسباتی که بر پایه اطلاعات مربوط به سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 انجام شده نشان میدهد که در سالهای مزبور میزان باروری در کشور در سطح بالایی قرار داشته و در سالهای بعدی تا حدود 20 درصد و بیشتر کاهش یافته است. این تحولات حاکی از وجود زمینههای مناسب برای کاهش سطح باروری در کشور نشان میدهد که همگام با کاهش درصد باروری در زنان ایرانی میزان اشتغال آنان افزایش یافته است که این امر نشاندهنده آن است که بین این دو متغییر رابطه معکوس وجود دارد. از طرف دیگر، فرد فقط زمانی وارد بازار کار میشود که دستمزد بازار بیش از حداقل دستمزد مورد انتظار او باشد. عواملی نظیر خانهداری و نگهداری از فرزندان دستمزد کف زنان را افزایش میدهد و موجب کاهش احتمال شرکت آنان در بازار کار میشود. بنابراین افزایش تعداد فرزندان و داشتن فرزند کوچک مسئولیتهای خانگی زنان را، حتی در صورت استفاده از خدمات مهدکودک، افزایش میدهد و همانطور که گفته شد، این عامل موجب افزایش دستمزد کف و ایجاد محدودیت برای اشتغال زنان میشود.
افزایش قابل توجه تعداد دانشآموزان و دانشجویان دختر از جمله عواملی است که در سالهای اخیر در جهت کاهش حضور زنان در بازار کار عمل کرده است. اگر در آینده هم سهم جمعیت در حال تحصیل از کل جمعیت 10 ساله و بیشتر زنان رو به رشد باشد، این عامل در جهت کاهش نرخ مشارکت زنان در بازار کار عمل خواهد کرد. باید توجه داشت که تمایل زنان به شرکت در بازار کار و کسب موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر، همرا با نبود فرصتهای شغلی برای زنان دارای تحصیلات متوسطه و نرخ بالای بیکاری آنان، از جمله انگیزههایی بوده است که زنان را به سمت کسب تحصیلات عالی سوق داده است. این در حالی است که با وجود رابطه دوطرفه میان تحصیل و اشتغال، تحصیلات بیشتر زنان، نرخ مشارکت آنان در بازار کار را کاهش داده است.
متغیر بعدی سرانه تولید ناخالص داخلی است. به طور کلی افزایش تولید ناخالص داخلی تأثیر مثبت بر اشتغال نیروی کار زنان میگذارد. به عبارت دیگر، رشد تولید ناخالص داخلی، از طریق ایجاد ظرفیتهای جدید اقتصادی، فرصتهای شغلی بیشتری برای زنان فراهم میکند و زنان را از فعالیتهای خانگی به سمت فعالیتهای بیرون از منزل سوق میدهد. بنابراین بین سرانه تولید ناخالص داخلی و میزان اشتغال زنان یک رابطه مثبت وجود دارد به این معنا که با رشد سرانه تولید ناخالص داخلی میزان اشتغال زنان نیز افزایش مییابد. از این رو، اجرای سیاستهای مؤثر در افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی جامعه از الزامات اشتغال زنان است، به نحوی که 1 درصد افزایش در سرانه تولید ناخالص داخلی موجب 31% افزایش اشتغال زنان در کشور میشود. مسلماً رشد سرانه تولید ناخالص داخلی سبب رونق اقتصادی و ارتقای سطح اقتصادی جامعه میشود و در نتیجه میزان حضور و اشتغال زنان در جامعه و بازار کار افزایش خواهد یافت.
تحصیلات عالیه عامل مهم دیگری است که در اشتغال زنان مؤثر است. با افزایش سطح تحصیلات و آموزش زنان، احتمال ورود آنان به بازار کار و یافتن شغل، به خصوص در بخش صنعت و خدمات، افزایش مییابد.
افزایش سطح تحصیلات، علاوه بر اینکه فرصتهای اشتغال را برای زنان افزایش میدهد، موجب بالا رفتن سطح دستمزد آنان در بازار کار نیز میشود و در نتیجه، احتمال آنکه دستمزد بازار بالاتر از دستمزد کف زنان قرار گیرد و این گروه وارد بازار کار شوند افزایش مییابد. با افزایش قابل توجه زنان دارای مدرک دانشگاهی، سهم این گروه از زنان در کل نیروی کار شاغل زن افزایش خواهد یافت. اگر فرد کار بیشتر را بر فرزند بیشتر ترجیح دهد، سطح آموزش خود را افزایش میدهد زیرا احتمال پیدا کردن شغل مناسب با افزایش میزان آموزش و تحصیلات بالا میرود. بر این اساس، وقتی سطح تحصیلات بالا میرود، هزینه فرصت داشتن فرزند بیشتر و نرخ مشارکت در بازار کار افزایش و نرخ باروری کاهش مییابد. در جامعه شهری ایران، فرصتهای شغلی مناسب اغلب تنها برای آن دسته از زنان وجود دارد که از آموزش عالی بهرهمندند. در مجموع، میتوان گفت که با افزایش سهم زنان دارای مدرک دانشگاهی در نیروی کار، کل سهم زنان از اشتغال هم افزایش مییابد. علاوه بر این باید افزود که در سالهای اخیر، نسبت جمعیت فعال دارای تحصیلات عالی به کل جمعیت فعال کشور در حال افزایش بوده و در نتیجه، ترکیب بازار به نفع زنان دارای تحصیلات عالی در حال تغییر است. از طرف دیگر افزایش تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهها باعث شده که مؤسسات دولتی و خصوصی از افراد با تحصیلات عالی استفاده کنند.