مقدمه: مراقبت برای رشد اولیه و تکامل کودکان خردسال، راهگشای زندگی آنان در آموزش، خوداتکایی و زندگی مستقل در آینده است.
کودک در هنگام تولد موجود ناتوانی است که برای طی کردن مسیر زندگی مستقل نیاز مبرمی به زندگی خانوادگی دارد بهطوریکه اگر این حمایت خصوصاً در سالهای اولیه زندگی خدشه دار شود ادامه زندگی سالم کودک با مخاطره بسیار جدی مواجه میشود.
در این دوران حساس، کودک زندگی مستقل، توجه به دیگران، رعایت حق و حقوق سایر افراد، نظم و انظباط و ...
را در محیط پویا و صمیمی خانوادگی فرا می گیرد.
فرآیند رشد و تحول کودک تابع تأثیر متقابل عوامل زیستی، روانی و اجتماعی است و خانواده نقش بسیار مهم و اساسی را در این زمینه ایفا می کند.
کودک برای رشد و تحول نیاز به فراهم شدن محیط مساعد دارد، محیطی که کلید اصلی آن “ مراقبت والدین” است.
مراقبت یعنی درک کردن، شناختن، دوست داشتن، پذیرفتن، تحریک انگیزه های کودک، تأمین نیازهای تغذیه ای و پوشاک و حفاظت از کودک در برابر بیماریها و در یک کلام انتظار مناسب از توانائیهای کودک داشتن است.
والدین باید بتوانند نیازهای فزاینده کودک را دریافته و به آن پاسخ مناسب بدهند.
میزان وابستگی و علاقه دو طرفه بین والدین و کودک، توانائی او را برای یادگیری و دانستن مطالب جدید افزایش می دهد.
در حالی که بدرفتاری با کودک و عدم توجه به نیازهای او می تواند باعث ایجاد اختلالات روانی مانند پرخاشگری در بزرگسالی شود.
(موسوی و همکاران، 1380).
کودک در ابتدای تولد کاملا وابسته و ناتوان است.
او برای بقای خود نیازمند است که به محیط خود اطمینان داشته باشد و احساس امنیت کندو احساس امنیت مهمترین سنگ بنای شخصیت آدمی است.
در اولین مرحله رشد ، درگیری و مبارزه میان امنیت خاطر و احساس ناامنی، مهمترین مسأله ای است که کودک با آن روبروست.
او همیشه به طور فطری در جستجوی آرامش است.
هنگامیکه در محیط رشد هیجان، ترس، بی توجهی و بدرفتاری و ناراحتیهایی مانند آن باشد، کودک با تجربه هایی روبرو می شود که نتیجه اش احساس ناامنی و عدم اعتماد است.
اما محیطی که سلامت جسمی و تغذیه ای کافی و به کار گیری حواس و حرکات و احساس آرامش طفل را فراهم کند، باعث ایجاد امنیت و حس اعتماد در کودک می شود.
اهمیت مادر برای کودک در رفع نیازهای او خلاصه نمی شود: بلکه همه احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر است.
اولین احساس رضایت در نتیجه مکیدن حاصل می شود.
شیر دادن مادر، پیوندی عمیق بین کودک و مادر به وجود می آورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت و رضایت کودک می شود.
مطابق تحقیقات ولف واشپیتز، در صورتی که کودک به طور مستمر عشق و علاقه مادر را دریافت نکند.
حتی واکنشهای بسیار طبیعی عاطفی نیز به موقع بروز نمی کند.
برای مثال در فاصله سنی سه تا شش ماهگی واکنش طبیعی خنده در کودک دیده می شود، اما اگر فعالیتهای مادرانه ناکافی باشد این واکنش طبیعی بروز نمی کند.
تحقیقات مارگارت ریبل نشان می دهد که واکنش کودکان نسبت به توجه ناکافی مادر، به صورت پریدگی رنگ و از دست دادن شادابی طبیعی، عدم تنفس طبیعی و حتی ناراحتی های معده و روده که منجر به اسهال و استفراغ در کودک می شود، ظاهر می گردد.
با توجه به این تحقیقات، کودک باید در یک دوره طولانی، محبت مادرانه کافی و با ثبات را تجربه کند و تظاهر به رفتار مادرانه کافی نیست.
کودک نیاز به دریافت محبت واقعی و عمیق مادر یا جانشین مادر دارد تا بتواند مراحل رشد را بهطور طبیعی طی کند یا عشق و علاقه خود را به او ابراز کند.
طرد کودک و عدم توجه به او برای کودک بسیار خطرناک و دردناک است.
عدم توجه مادر به کودک می تواند اختلالات مختلف روانی برای کودک به بار آورد.
از همان ابتدا مشاهده می شود که کودک نسبت به ناراحتی و عصبانیت واکنش نشان می دهد.
گاه به شدت گریه می کند، عصبانی می شود و شیر نمی خورد.
روابط اولیه کودک و مادر اهمیت فوق العاده ای در چگونگی اجتماعی شدن و رشد شخصیت او دارد.
عدم توجه به کودک نیز سبب طرد شدن کودک می شود.
در نتیجه او به هیچ وجه نسبت به محیطی که در آن زندگی می کند احساس امنیت نمی کند.
چنین کودکانی معمولاً مشوش و مضطربند و ناسازگاریهای رفتاری نشان می دهند.
(سیف و همکاران 1380) .
لذا قرار گرفتن کودک در یک محیط خانوادگی پر استرس و یا در معرض خطر آزار و اذیت بودن می تواند مانع رشد جسمی و فکری کودک گردد.
کودکان تحت آزار در کسب مهارتهای بنیادی در دامان خانواده دچار مشکل می شوند، مهارتهای اصلی فکر کردن را به دست نمی آورند، اعتماد به نفس ضعیفی خواهند داشت و رشد اجتماعی پیدا نمی کنند و نهایتاً در بزرگسالی ممکن است نقش مثبت و مؤثر در اجتماع نداشته باشند.
کودک باید آزادی عمل داشته باشد زیرا آزادی عمل موجب تقویت حس استقلال و ایجاد اعتماد به نفس در کودک می گردد.
ولی آزادی باید تا آنجا باشد که کودک از آن سوء استفاده ننماید و موجب آزار دیگران و صدمه به خود نگردد.
کودکی که احساس کمبود محبت از سوی والدین می کند تمامی توان خود را به کار می گیرد تا با جلب محبت دیگران آن را جبران نماید.(موسوی و همکاران، 1380) بیان مسئله: آزار و اذیت کودکان هموراه در طول تاریخ، به اشکال مختلف وجود داشته است.
به عبارتی کودکان که جزء یکی از آسیب پذیرترین اقشار اجتماعی هستند و همیشه در معرض تعرض افراد گوناگون- خواه در خانواده یا اجتماع- قرار می گرفتهاند.
پدیده کودکآزاری ناشی از علل گوناگونی چون ناآگاهی و ناآشنایی افراد نسبت به حقوق کودک، فقر، اعتیاد، طلاق، مشکلات روانی آزارگران کودک ، مشکلات خانوادگی و بیماریهای مزمن و غیر قابل درمان در کودکان است.
کودک آزری طیف گسترده ای دارد و در جوامع مختلف دارای شدت و ضعف است.
در مجموع کودک آزاری به طرق مختلف از جمله کار و استثمار کودکان، ایذای کودکان توسط والدین خود یا ناپدری، نامادری، نابرادری و ناخواهری، تجاوز جنسی به کودکان، تبعیض در خانواده به صورت تبعیض بین دو جنس یا تبعیض بین فرزندان از یک جنس، نظام آموزشی ناکارآمد و ...
ظهور می یابد.
هدف پژوهش هدف کلی این پژوهش بررسی پدیده کودک آزاری، علل و انواع آن می باشد.
به نظر می رسد با پرداختن به مسئله کودک آزاری، بتوان راهکارهایی برای پیشگیری از کودک آزاری، شناخت کودکان و خانواده در معرض خطر را پیشنهاد کرد.
تا شاید از این طریق بتوان خدماتی را به قربانیان این پدیده ارائه داد.
ضرورت و اهمیت پژوهش کودک آزاری یکی از آسیبهای اجتماعی است که به علت ویژگیهای تأثیرگذار آن، نیاز به بررسی و برنامه ریزی مناسب به منظور پیشگیری و کمک به رفع یا کاهش آن به شدت احساس می شود.
پاسخ به این نیاز به عنوان یکی از ضروریات رشد و پرورش نسلی سالم و شاداب و به تبع آن جامعه ای توانمند و توسعه یافته است.
متأسفانه در جامعه ما مسئله “کودک آزاری” دارای سابقه ای طولانی است و به تدریج نیز شدت می یابد این موضوع ضرورت طرح و توجه به مشکل، چاره اندیشی و تدبیر برای مواجهه با آن را اجتناب ناپذیر می کند.
با در نظر گرفتن ویژگی های کودک آزاری در کشور ما از قبیل گسترش و پیچیده بودن علل این مسأله، همچنین به دلیل آثار زیان بار این پدیده و کبود آمار و ارقام در این زمینه و دست آخر وجود نداشتن یک سازمان برای اطلاع رسانی موارد کودک آزاری، هر اقدامی که در راه شناخت و کاهش کودک آزاری انجام گیرد، گامی در جهت کمک به حفظ سلامت و امنیت کودکان جامعه است.
فصل دوم پیشینه پژوهش تعریف ها: پیمان نامه حقوق کودک از حق سلامت جسم و شخصیت کودکان حمایت می کند و دولتها را به حمایت از کودکان در برابر خشونتهای جسمی و روانی، بهره کشی جنسی، بدرفتاری، تنبیهات غیر انسانی و توهین آمیز و سایر انواع سوء استفاده از کودکان متعهد می کند.
صدماتی که به کودکان آزار دیده وارد می شود سالانه موجب مرگ تعداد زیادی کودک در جهان می شود.
همچنین بسیاری از کودکان آزار دیده در آینده دچار اختلالات روانی خواهند شد و عده ای نیز به دلیل صدمات فیزیکی دچار ضعف و ناتوانی و معلولیت می شوند.
کودک [1]:طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی:کودک ، هر انسان کمتر از 18 سال است مگر اینکه طبق قانون قابل اعمال در مورد کودک، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد.
(موسوی و همکاران،1380) طبق قوانین ایران، صغیر یا کودک کسی است که بالغ و رشید نشده است.
بلوغ در اصطلاح فقهی زمانی است که قوای جسمی صغیر نمو نموده و آماده توالدو تناسل می گردد.
بلوغ به یکی از سه امر شناخته می شود: 1-روئیدن موهای خشن بر پشت آلت تناسلی 2-خروج منی 3-سن، تبصره:یک ماده 1210 قانون مدنی، سن بلوغ در پسر 15 سال تمام قمری و در دختر 9 سال تمام قمری است.
رشد:شرط دوم برای ختم و پایان یافتن صغر، رشد است.
رشد در لغت به معنی هدایت است و آن حالتی است در انسان که مانع تضییع مال و صرف آن در راههای غیر عقلانی می شود.
رشد در اثر نمو قوای دماغی در شخص ایجاد می شود.
متأسفانه سن در مسائل مختلف حقوقی و سیاسی ایران یکسان نمی باشد و به عبارت دیگر دوران کودکی برای هر امری در زمانی خاص پایان می یابد: الف)در مورد ازدواج پایان کودکی همان بلوغ، یعنی در دختر 9 سال تمام قمری و در پسر 15 سال تمام قمری می باشد.
ماده 1041 قانون مدنی:“ نکاح قبل از بلوغ ممنوع است” تبصره:عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی صحیح است به شرط رعایت مصلحت مولی علیه” ب)در مورد مسؤولیت کیفری و حقوقی پایان کودکی مقارن سن بلوغ است.
بنابراین اگر دختر 10 ساله ای مرتکب جرمی شود با وی عیناً مانند فرد کبیر و بزرگسال برخورد می شود.
ج)در مورد مسائل کارگری، پایان کودکی در دختر و پسر بطور یکسان 15 سالگی است.
طبق ماده 16 قانون کار:“به کار گماردن اطفال کمتر از 15 سال ممنوع است” د)در مورد حقوق سیاسی و شرکت در انتخابات، دوران کودکی، در دختر و پسر یکسان بوده و با ورود به سن 16 سالگی پایان می پذیرد.
ه)در استخدام دولتی، پایان کودکی 18 سالگی است.
ماده 14 قانون استخدام کشوری: شرط ورود به خدمت رسمی، داشتن حداقل 18 سال تمام و نداشتن بیش از 40 سال تمام است.
و)از جهت صدور گذرنامه، پایان کودکی 18 سال تمام است و قبل از رسیدن به آن، طبق ماده 18 گذرنامه مصوب سال 51، صدور گذرنامه منوط به موافقت کتبی ولی یا قیم می باشد.
ر)در مورد اخذ گواهینامه برای وسایل نقلیه موتوری، پایان کودکی 18 سالگی است.
د)در مورد استفاده از حقوق مستمری، دوران کودکی می تواند تا 20 سالگی هم افزایش یابد.(عبادی،69) بزرگسال[2]:فردی است که حداقل 5 سال ازکودک یا نوجوان بزرگتر باشد.
خشونت :عبارت است از هرگونه رفتار عمدی بین افراد که احتمال آسیب جسمی یا روانی را به همراه داشته باشد.
خشونت در خانواده:هرگونه رفتار غیرطبیعی که منجر به آزار رساندن به خود و دیگران شود(آزار جسمی، جنسی، روانی و عاطفی) این خشونت در خانواده نسبت به کودکان، همسر و سالمندان صورت می گیرد.
(موسوی و همکاران 80) کودک آزاری[3]:طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی[4]کودک آزاری و بدرفتاری با کودک شامل هرگونه بدرفتاری جسمی، عاطفی، جنسی، بی توجهی یا غفلت، بهره کشی اقتصادی یا انواع بهره کشی به وسیله کسانی است که در مقام مسئولیت، اعتماد و یا قدرت قرار دارند.
(موسوی و همکاران، 1380) “قانون دادگاه خانواده ایالت نیویورک(1976)کودک آزاری را این گونه تعریف می کند: شرایطی که موجب می شود، والدین یا سایر افرادی که به طور قانونی مسؤولیت تأمین سلامت و رفاه یک کودک زیر 18 سال را به عهده دارند، یا خود اقدام به کودک آزاری کنند یا به دیگران اجازه دهند، وی را مورد آزار و اذیت قرار دهند.
“کودک آزاری پدیده ای است، نسبی که در فرهنگهای گوناگون مفهوم آن متفاوت است.
به طوری که برخی از جنبه های بد رفتاری نسبت به کودک که در بعضی از فرهنگها امری طبیعی است، در نگرش مردمانی با فرهنگ دیگر میتواند، نوعی کودک آزاری تلقی شود.(علی رضا کاهانی) “موضوع کودک آزاری فوراً ضرب و شتم را به ذهن شنونده متبادر می سازد.
اما پدیده کودک آزاری طیف بسیار وسیع تر و عمده تری از ضرب و شتم و تنبیهات فیزیکی را در بر می گیرد.
تبعیض میان دو جنس یا بین بچه ها به دلایل گوناگون در خانواده و مدرسه نیز از موارد کودک آزاری است.
در مجموع، هرجایی که کودک نتواند از امکانات شایسته رشد خود برخوردار باشد، به طور ضمنی مورد کودک آزاری قرار گرفته است.
این پدیده از تبعیضها و بی عدالتی های ضمنی آغاز و به کشتن فرزند خاتمه می یابد”(شیوا دولت آبادی) “کودک آزاری یا بدرفتاری با کودکان از دیدگاه روان شناسی، رفتاری است که به نوعی موجب آزار جسمی، ذهنی، عاطفی و روانی کودک می گردد و به رشد و سلامت او آسیب می رساند.
سوء استفاده از کودکان به هر شکل، استثمار کودکان در هر زمینه و بی توجهی به کودکان به هر صورت، کودک آزاری محسوب می شود.(فاطمه قاسم زاده) “هر نوع کوتاهی و غفلت یا ارتکاب هر نوع عملی که به نحوی به بهداشت و سلامت روانی کودک آسیب برساند یا در آن خدشه وارد کند و مانع از رشد بهنجار وی شود، کودک آزاری قلمدادمی شود”(پور ناجی 1378) “اصولاً هر چیزی که به اقتضای سن و موفقیت کودک باعث محدودیت شود و او را از انجام فعالیتها باز دارد.
کودک آزاری است و یا می توان گفت هرگاه در انجام کاری حقوق انسانی رعایت نشود و محدودیت قانونمندی وجود نداشته باشد.
کودک آزاری است .
کودک آزری یک فرآیند است که بیشتر به کتک و تنبیه کلامی و آزار روانی - اجتماعی محدود می شود.
عدم اطلاع رسانی به کودکان، سکنی گزیدن آنها در محیطی که شهرداری به فکر محیط زیست و فضای بازی آن نباشد.
محور نمره گرایی در نظام آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی و ترساندن نوعی کودک آزاری است.
اما ما عادت نداریم تا در این رابطه فکر کنیم .
بلکه تنها به مواردی شامل آسیب جسمی رساندن و محدود کردن در یک اتاق ، کودک آزاری می گوییم” به طور کلی در تعریف و اطلاق کودک آزاری باید ارزشهای فرهنگی و آداب و رسوم ملت آن را در نظر گرفت.
کودک آزاری بسته به نوع فرهنگ و میزان تحصیلات و نیز وضعیت اقتصادی خانواده ها، تعاریف متنوع و گسترده ای دارد.
در کشوری مثل ایران اگر پدری به فرزندش سیلی بزند، این امر در حیطه کودک آزاری قرار نمی گیرد.
از اختیارات پدر، مادر، معلم و ...
این است که در مورد کودک تنبیه بدنی را در حد متعارف انجام دهند و قانون نیز از آنها حمایت می کند.
ولی در این خصوص حتی در خود کشور و در فرهنگهای مختلف تعریف های آن متفاوت است؛ ممکن است بچه ای نداشتن بعضی تسهیلات زندگی و وسایل بازی را نوعی آزار بداند و آزرده شود؛ اما کودکان دیگری در همین مملکت وجود دارند که به تکه ای نان و لباسی مندرس رضایت دارند و با کوچکترین محبتی که به آنها می شود، سپاسگذار خواهند بود و اصلاً آزاری را حس نمی کنند.(ارش،82) به طور کلی در تعریف و اطلاق کودک آزاری باید ارزشهای فرهنگی و آداب و رسوم ملت آن را در نظر گرفت.
ولی در این خصوص حتی در خود کشور و در فرهنگهای مختلف تعریف های آن متفاوت است؛ ممکن است بچه ای نداشتن بعضی تسهیلات زندگی و وسایل بازی را نوعی آزار بداند و آزرده شود؛ اما کودکان دیگری در همین مملکت وجود دارند که به تکه ای نان و لباسی مندرس رضایت دارند و با کوچکترین محبتی که به آنها می شود، سپاسگذار خواهند بود و اصلاً آزاری را حس نمی کنند.(ارش،82) روشهای اعمال خشونت: خشونت ممکن است از بیرون خانواده و یا درون خانواده صورت گیرد.
همچنین خشونت در درون خانواده ممکن است از سوی والدین، خواهر و برادر بزرگتر، بستگان، مراقب یا پرستار کودک اعمال شود ولی تحقیقات انجام شده در کشورهای آمریکا، کانادا و انگلستان نشان می دهد که بیشترین موارد آزار و اذیت کودکان از سوی والدین صورت گرفته است.
کودک آزاری ممکن است گاهی منجر به قتل کودکان شود که طیف کمی را شامل می شود و یا ممکن است بهصورت حاد و بحرانی همانند آزار جسمی که گروه بیشتری از کودکان درگیر آن هستند، دیده شود.
خشونت می تواند، به صورت مستقیم (مانند کتک زدن) و یا غیر مستقیم (بی توجهی و سهل انگاری) اعمال شود.
معمولا یکی از والدین به عنوان آزار دهنده فعال عمل می کند یعنی مستقیماً اقدام به اعمال خشونت علیه کودک می نماید و والد دیگر نظاره گر اعمال خشونت است هیچ گونه دفاعی از او به عمل نمی آورد و یا غافل از آن چیزی است که بر کودک می گذرد.
در این موارد چنین والدی آزار دهنده منفعل یا غیر فعال محسوب می شود و در کشورهای توسعه یافته مستوجب مجازات قانونی می باشد.
در کودک آزاری جسمی خشونت عموما به وسیله دست صورت میگیرد که از جمله آنها سیلی زدن ، نیشگون گرفتن، پرتاب کردن، فشردن و تکان دادن میباشد.
سایر روشها شامل شلاق زدن، سوزاندن، استفاده از آتش سیگار و گاز گرفتن و ...
می باشد.
اعمال خشونت روانی به صورت توهین و تحقیر، رفتارهای انظباطی سرکوبگرانه، دشنام دادن ، انتظار بیش از حد از کودک و نامتناسب با سن او، ترساندن مکرر کودک از تنبیه بدنی، رفتارهای انفجاری و غیر قابل پیش بینی علیه کودک و اعمال خشونت علیه همسر در برابر چشمان کودک می باشد.
کودک آزاری یک مسأله فرهنگی- اجتماعی- پزشکی است و معمولاً چندین عامل مشترکاً در بروز آن نقش دارند.
در کودک آزاری خارج از خانواده عواملی مانند سیستم اقتصادی، حکومتی، آداب و رسوم و نگرشهای فرهنگی و مذهبی جامعه و هم چنین جنگ نقش دارند.
خشونت در خانواده می تواند علیه همسر، سالمندان، و کودکان اعمال شود ولی بیشترین موارد خشونت علیه کودکان بوده است.
در حالی که کودکان بسیار آسیب پذیر هستند و قدرت دفاع از خود را ندارند و بیش از هر قشری نیاز به محافظت در برابر خشونتهای جسمی و روانی روزمره در خانه و جامعه دارند.
تحقیقات کشورهای پیشرفته نشان می دهد که کودکان بیشتر از هر جایی در میان خانواده در معرض خشونت و بدرفتاری قرار دارند.
در حقیقت احتمال اینکه کودکان توسط اعضای خانواده به قتل برسند، مورد حمله و آزار جنسی قرار گیرندو یا محکوم به تحمل عادات سنتی زیانبار و خشونت روانی گردند بسیار بیشتر از آن است که بیگانگان کودکان را در معرض این خطرات قرار دهند.
نتایج آماری در سالهای 1990 در انگلستان، آمریکا، کانادا و استرالیا نشان می دهد که بیشتر قتلهای کودکان به وسیله والدین صورت گرفته است.
خشونت بیرون از خانواده نظیر درگیری کودک در برخوردهای مسلحانه، خشونتهای اجتماعی، آدم ربائی، سوء استفاده جنسی سازمان یافته همانند روسپیگری و تهیه تصاویر نامناسب از کودکان و یا خشونت علیه کودکان توسط سازمانها و نهادهای اجتماعی و کارفرمایان به صورت تنبیه بدنی، محدودیت های جسمی، زندان انفرادی و یا سایر اشکال منزوی کردن، اجبار به پوشیدن لباس مشخص، محدودیتها و یا منع تماس با اعضاء خانواده، دشنام، سرکوفت و نیشخند می باشند.
همچنین با توجه به شرایط ویژه کودکان خیابانی پیش بینی می شود که این کودکان بیشتر از سایرین تحت آزار و اذیت قرار می گیرند.
تاریخچه: از آغاز حیات همیشه قوی بر ضعیف سلطه داشته است.
این ضعیف گاه انسان بود، در برابر قهر طبیعت و موجودات درنده؛ گاه نوع بشر بود که در برابر بشر ضعیف قد علم می کرد.
به هر حال سلسله مراتب قدرت همواره در طول تاریخ در تمام جوامع وجود داشته و سبب تبعیض میان صاحبان قدرت و فرمانبران می شده است.
اعمال قدرت حاکم به رعیت، مرد به عنوان همسر- به زن، والدین به کودک و ...
همگی ناشی از “ شیء” پنداشتن موجود ضعیف تر توسط فرد قوی تر است.
شیء پنداری، احساسی است که ریشه در غریزه تملک و تعلق به خود دارد.
والدینی که به خود این اجازه را می دهند تا با کودکانشان به جرم آنکه متعلق به آنها است، هرگونه می خواهند رفتار کنند، کودک را مانند اشیاء و لوازم شخصی خود و نه موجودی مستقل فرض می کنند.
هرچه به گذشته برگردیم، حاکمیت چنین طرز تفکری را پر رنگ تر می بینیم.
در این میان توجه به کودک و حقوق او و شناخت مفهوم کودک آزاری به کمتر از 150 سال قبل باز می گردد.
بر اساس شواهدی که موجود است، تا قبل از قرن 17 به کودک همانند یک فرد بزرگسال نگریسته می شد.
لباس کودکان همانند لباس بزرگسالان بود و از آنها انتظار می رفت که مانند افراد بزرگسال رفتار کنند.
هیچ گونه ادبیات خاص و سرگرمی برای آنها وجود نداشت.
صفحات تاریخ پر است از وقایع دردآور و حزن انگیز در مورد بدرفتاری و قتل کودکان، چنانچه در رومقدیم کشتن فرزندان، حق قانونی والدین بود.
رومیان معتقد بودند، نوزادانی که شکل اندازه سرشان غیر عادی است یا آنهایی که بیش از اندازه گریه می کنند، نباید زنده بمانند.(پورناجی، 78) تاریخ گذشته پر است از رویدادهایی که در آن کودکان را قربانی خدایان و بتها می کردند.
پلوتارک چگونگی قربانی کردن کودکان در مقابل بتها را در میان کارتاژها چنین توصیف می کند: با شور و شوق و علاقه و با خیال آرام، کودکان خود را در مقابل بتها قربانی می کردند و آنان که از خود فرزندی نداشتندکودکان فقرا را می خریدند و در مقابل بتها سر از تنشان جدا می کردند.
در اثنای قربانی کردن، والدین کودکان نیز بدون ریختن قطره اشکی یا ابراز شکایتی شاهد ماجرا بودند.
اگر برخی از والدین نیز شکایت می کردند باید توبه می کردند و از گناه خویش عذر میخواستند.
اما در هر صورت کودکانشان قربانی می شدند.
تمام محوطه معبد مملو از صدای طبلها و شیپورها می شد و اگر هم کسی ناله ای می کرد هرگز به گوش دیگران نمی رسید.
در بین چینی ها فروش دختران مرسوم بود.
در قرن سیزدهم میلادی، سزار فردریک دوم به مادران و والدین رضاعی دستور داد که کودکان تحت مراقبت خویش را فقط غذا بدهند و شستشو کنند ، ولی حق هیچ گونه مهر ورزیدن و صحبت و بازی کردن با آنان را ندارند.
او میخواست کودکان زبان یاد نگیرند تا وقتی که بزرگ شدند، هر دسته از آنان را با یک زبان (یونانی، لاتین، عربی و زبان مادری) آشنا کند.
این کار موجب شد که این کودکان به دلیل عدم ارتباط اجتماعی و زبانی و در نتیجه عدم رشد روانی از بین رفتند؛ زیرا نیاز اساسی آنان به محبت مادری و روابط انسانی برآورده نشده بود.
(سیف و همکاران،80) انقلاب صنعتی مسیرهای دیگری را برای بهره کشی کودکان فراهم آورد.
نیاز به کارگران صنعتی ارزان، منابع جدیدی از کارگران را می طلبید و کودکان نقش صنعتی خود را از پنج سالگی آغاز می کردند.
کودکان در محیطهای خفقان آور سرد و کثیف، 16 ساعت در روز کار میکردند، گرسنگی می کشیدند، کتک می خوردند و غالباً برای جلوگیری از فرارشان به ماشین ها زنجیر می شدند و اغلب آنان از سوء تعذیه، قرار گرفتن در معرض آلودگی یا در نتیجه کتکهای بی رحمانه می مردند.
کودک آزاری در عصر جدید: با وجود قدمت پدیده کودک آزاری، از شناسایی این پدیده تا کنون می توان چهار دوره را از یکدیگر تمیز داد.
نخستین دوره مربوط به سالهای 1860 تا 1946 است.
در آن زمان “ تاردیو” متخصص پزشک قانونی کشورفرانسه، سندروم کودک آزاری جسمی خصوصاً آزار جسمی علیه کودکان ناتوان را گزارش نمود، همزمان با وی“ سامل وست” یک متخصص کودک نیز گزارشی را از شکستگی های متعدد ، کبودیها و برآمدگی های استخوانی در کودک داد.
فروید نیز در شرح حال خانم هایی که به علت مشکلات عصبی به او مراجعه می کردند، به آزار جسمی و جنسی آنان در دوران کودکی و خانواده پی برد.
دومین دوره مربوط به سال 1946 تا 1962 است.
در این دوره برای نخستین بار “کافی” رادیولوژیست آمریکایی شش مورد کودک مبتلا به خونریزی سخت را گزارش داد که در همه آنها شکستگی های متعدد به تعداد 23 عدد وجود داشت.
وی معتقد بود تمام این شکستگی ها ریشه ضربه ای دارد، ولی مکانیسم ایجاد آنها نا معلوم بود در این دوره کودک آزاری تا حدودی شناخته شد، ولی به عنوان یک مسأله مطرح نشد.
سومین دوره به وسیله “کمپ” و همکارانش در سال 1962 آغاز شد که در آن موقع به عنوان سندرم کودک کتک خورده توصیف شد.
چهارمین دوره که از سال 1972 شروع شد، مسأله کودک آزاری به صورت آزارهای جسمی، جنسی، عاطفی، غفلت و مسامحه مورد طرح و بررسی قرار گرفت.
اکنون پنجمین دوره، یعنی دوره ای است که بیشترین تأکید بر نحوه پیشگیری از کودک آزاری است.(پور ناجی،78) پدیده کودک آزاری با اینکه گذشته ای به قدمت تاریخ بشر دارد، اما هنوز در کشور ما چندان به شکل علمی و صحیح مورد بررسی ارزیابی و شناخت قرار نگرفته است.
تنها از سال 1376 گزارشهایی در مورد کودک آزاری، در مطبوعات به چاپ رسید که این گزارشها از ابعاد مختلف قابل بررسی است: - تمام گزارشها، کودک آزاری را از بعد جسمانی مطرح کرده اند و به مسائل روانی توجهی نشده است.
- موارد درج شده در روز نامه ها تنها بر پایه اطلاعاتی بوده است که از تهران و مراکزی که به محل چاپ روزنامه ها نزدیک بوده اند، گزارش شده است.
یعنی رخدادهای مشابه در شهرستانها یا روستاها به اطلاع مردم نرسیده است.
- مطبوعات تنها به شرح ماجرا و رخدادها- و نه ریشهیابی و بحثهای کارشناسانه- اکتفا کرده اند.
- متأسفانه در ایران تا کنون مطالعه ای ملی در مورد کودک آزاری نشده و حتی مطالعات دانشگاهی بسیار محدود بوده است از جمله تحقیقات انجام شده میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اولین مطالعه شیوع شناسی کودک آزاری روی 2240 دانش آموز دبیرستانی دختر و پسر 14-18 ساله تهرانی در سال 71 توسط (مهناز نوروزی) انجام شد که نتایج آن به این شرح است.
43% نوجوانان دبیرستانی گزارش دادند حداقل یک بار از نظر بدنی تنبیه شدهاند.
از این تعداد 34% فقط در گذشته تنبیه شده اند و 24% در حال حاضر نیز تنبیه می شدند.
همچنین 138 دانش آموز گزارش دادند که تنبیهات بدنی آنها منجر به جراحات جدی از جمله شکستگی و زخمی شدن شده است.
23% دانش آموزان گزارش دادند مورد آزار عاطفی قرار گرفته اند، 7/4% بعنی (17 دانش آموز) گزارش دادند مورد آزار جنسی قرار گرفته اند و 5/15% دانش آموزان حداقل یک نوع بی توجهی و غفلت را گزارش کردند.
بر اساس این مطالعه شایع ترین نوع آزار، آزار جسمانی بوده است.
اغلب والدین آزار رسان از نظر تحصیلات در سطح پائینی قرار داشته اند و اغلب کودکان آزار دیده دارای وضعیت بد اقتصادی بوده اند و بیشترین وقوع آزار در سنین 15-11 سال بوده است.
(اصلاح و تربیت، 4) در یک مطالعه تمامی موارد مطرح شده در رسانه های جمعی در سالهای 77-75 به وسیله “اخضری” مورد بررسی قرار گرفت.
بر اساس این مطالعه بیشترین گروه سنی در معرض آزار، کودکان 9-5 ساله(36%) و سپس 14-10 ساله (30%) بوده اند.
همچنین مطالعه نشان می دهد که دختران (63%)به میزان بیشتری از پسران (37%) مورد آزار واقع شده اند.
مطالعه فوق نشان داد که بیشترین آزارگری و اعمال خشونت (5/66%) از سوی مردان (پدر و شوهر مادر) رخ داده است.
از نظر علل و انگیزه آزار، بیشترین آن مربوط به اختلافات خانوادگی و طلاق می باشد.
تحقیقات “ ابراهیم قوام” در سال 1372 بر روی 50 کودک که تحت آزار جنسی قرار گرفته بودند.
حاکی از آن بود در این گروه، اضطراب دائم، اختلالات اجتنابی و روان تنی نسبت به سایر کودکان بیشتر مشاهده می شود.
مطالعه “ موقر رحیمی” در سال 1375 بر روی 840 دانش آموز تهرانی، نشان می دهد که بیشترین موارد مربوطه به کودک آزاری جسمانی بوده است.
تحقیقات “پروانه محمدخانی” در سال 1378، روی 1500 دانش آموز تهرانی نشان داد که در 50% موارد آزار دختران به وسیله برادر و 42% از سوی پدر بوده است.
همچنین مطالعه وی نشان داد که این دانش آموزان از توانایی کمتری در تحصیل برخودار بوده اند.
افت عملکرد تحصیلی، اضطراب، افسردگی، اختلالات عاطفی و رفتاری، مشکلات توجه، مشکلات اجتماعی، رفتار بزهکارانه و پرخاشگرانه در کودکان آزار دیده نسبت به سایر کودکان که تحت چنین شرایطی نبوده اند بیشتر دیده می شود.
همچنین مطالعه ایشان روی والدین آزار رسان (از طریق آزمونهای کیفیت زندگی و سلامت عمومی والدین) نشان می دهد که والدین آزارگر دارای تحصیلات کمتری هستند، وضعیت اقتصادی پایین تری دارند ، غالباً خانوادههای پرجمعیت و دارای کیفیت زندگی پایینی هستند.
این مطالعه نشان داد که والدین آزار رسان روابط آشفته ای دارند و نقش والدینی ضعیفی از خود بروز می دهند و از سوی دیگر روابط والد- فرزندی در چنین خانواده هایی معمولاً ضعیف و مختل می باشد.
(موسوی و همکاران، 80) در مطالعه دیگری در سال 75 توسط “فرشته خضروی افلاک فر” روی 112 کودک که مورد آزار قرار گرفته بودند، انجام شد.
این کودکان در سالهای 1370 تا 1374 به بخش روان پزشکی بیمارستان شهید اسماعیلی مراجعه کرده بودند.
30 نفر از این جمعیت را دختران و 82 نفر باقی را پسران تشکیل می دادند.
یافته های این تحقیق شامل این موارد می شود: 1-96/66% کودکان دارای وضعیت اقتصادی- اجتماعی بودندضعیفی .
2-5/70 در صد والدین، تحصیلات پایین تر از دیپلم داشته اند.
3-تقریبا55%والدین دارای سن بین 30 تا 39 سال بوده اند.
4-78/57 درصد از کودکان دانش آموز مشکل یادگیری داشتند.
5-1/74% آنان فرزندان اول تا سوم بودند.
6-71/60% کودکان مورد مطالعه دارای مشکلات روان- تنی بودند.
7-شایعترین شکل آزار- آزار بدنی و شایعترین آزار بدنی، کتک شدید و کتکهای منجر به اختلالات جسمی(71/65) بود.
8-مادران 03/33% بیشتر از سایر بزرگسالان، کودکان را مورد آزار جسمی قرار داده بودند.
9-آزار جسمی در کودکان با والدین بیکار و دارای مشاغل کم در آمد، بیشتر بود .
10-در خانواده های شلوغ، پر مشکل و پر جمعیت،کودک آزاری بیشتر رخ داده است.
11-50% کودکان مورد مطالعه بین سنین 8 تا 12 سال هستند و میانگین سن آنان برابر 88/8 است.
12-کلیه کودکان مورد مطالعه به نوعی، انواع اختلالات کودکی و نوجوانی را گزارش داده اند، 92/83 در صد آنان دارای اختلالات کودکی ونوجوانی و 39/13% دارای اختلال عقب ماندگی بوده اند.
13-78/76 درصد والدین کودکان مورد مطالعه، دارای مشکلات شخصیتی بودهاند.
14-67/52 درصد کودکان مورد مطالعه در دوران گذشته زندگی خود دچار بیماری بوده اند.
15-57/53% این کودکان از مشکلات و اختلالات خانوادگی رنج می بردند.
(پورناجی، 78) همچنین در مطالعه ای که توسط اندیرویان(1357) انجام شد.
نشان داد که (78/31%) از دانش آموزان دختر دوره راهنمایی در اهواز، بیشتر اوقات مورد آزار جسمی قرار می گیرند.
میزان آزار عاطفی (8/45%) بود.
بی توجهی نیز شامل عدم مهر و محبت (14/17درصد)، بی توجهی شامل مراقبت کم هنگام بیماری (82/38درصد) و میزان دریافت غذا به طور ناکافی (5/44درصد) و غفلت عاطفی (12/3درصد) گزارش شد.
در پژوهش دیگری که در مرکز پزشکی الزهراء اصفهان روی 400 والد (پدر یا مادر) واجد شرایط که جهت دریافت خدمات به مرکز منتخب مراجعه کردند این نتایج به دست آمد: نتایج بدست آمده نشان داد که 82 درصد واحدهای مورد پژوهش، حداقل یکی از اشکال مختلف بدرفتاری جسمی خفیف/ متوسط را نسبت به کودک اعمال کرده اند، فراوانی بدرفتاری جسمی شدید و خیلی شدید نیز به ترتیب 5/28 درصد و 18 درصد بود.
همچنین میزان بدرفتاری عاطفی کلامی، 75 درصد و بدرفتاری عاطفی غیر کلامی، 96/5 درصد گزارش شد.
به علاوه یافته ها نشان داد که 63 درصد واحدهای مورد پژوهش حداقل یکی از اشکال مختلف آزار جسمی را نسبت به کودک خود اعمال نموده اند.
همچنین فراوانی غفلت عاطفی و آموزشی به ترتیب 79 و 10 درصد گزارش شد.
همچنین نتایج بیانگر آن بود که بین ویژگیهای دموگرافیکی والدین با حداقل چند شکل از اشکال مختلف سوء رفتار با کودک، ارتباط معنیداری وجود دارد.
فقط بین وضعیت آخرین فرزند در خانواده (از نظر تنی و ناتنی بودن) با فراوانی سوء رفتار ارتباط معنی دار دیده نشد.(توکل و همکاران، 79)