اشاره : عقب ماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست .
چنانچه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند به خصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبودند خود را اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است .
در گذشته اجتماع از باب مصلحت ، تعصب و یا سالم سازی ، بعضی از این افراد را تحمل کرده ، عده ای را محبوس می ساخت یا به مرگ محکوم می نمود .
این افراد مطرود که به تنهایی نمی توانند راه خود را در زندگی انتخاب کنند و اکثراً آلت دست دیگران قرار می گیرند .
صرفنظر از مخارج هنگفتی که دستگاهها و موسسات مختلف برای نگهداری و درمان آنها متحمل میشوند جامعه نیز از نیروی انسانی آنها بی بهره مانده و حتی گاهی زیانهای غیرقابل جبرانی برای خانواده و اجتماع به بار می آورند که موضوع درخور کمال توجه است .
امروزه کشورهای توسعه یافته سعی در شکوفا کردن حداقل استعدادهای آنان می کنند.
در سال 1370 برای اولین بار در ایران سازمان استثنایی پایه گذاری شد .
این سازمان کوشیده با به کار بردن نیروهای متخصص گام موثری در جهت کم رنگتر کردن مشکلات این افراد بردارد .
اما هنوز مشکلات فراوانی در این زمینه به چشم می خورد که بررسی و موشکافی پیرامون آن لازم و ضروری به نظر می رسد .
گزارش زیر بر گرفته از صحبتهای آقای سیدعباس جلالی رئیس اداره آموزش و پرورش استثنایی استان تهران ، علیرضا نظری کارشناس تامین نیروی انسانی ، مریم سمائی کارشناس روانشناسی و روانشناس مدرسه مهرآئین و چند تن از والدین کودکان استثنایی است .
بحث کودکان استثنایی موضوعی است که اگرچه در کشورهای اروپایی از سالها پیش به آن پرداخته شده ، اما در کشور ما نزدیک به یک دهه است که مسئولان سعی در ایجاد سازمانی مخصوص به این نام کرده اند .
در سال هزار و سیصد و هفتاد به پیشنهاد دکتر افروز اداره خاص کودکان استثنایی در ایران پایه گذاری شد و کودکان توانستند زیر نظر سازمان جداگانه از آموزش و پرورش افاد عادی به ادامه تحصیل مشغول شوند .
در انگلستان لغت استثنایی را محدود به تیزهوشی می کنند و سایر کودکانی را که به عللی تحت حمایت و آموزش خاص هستند کودکان ویژه می گویند .
کودکان ویژه یازده گروه هستند و عبارتند از کودکان مبتلا به بیماری قند ، اختلالات حرکتی ، کودکان صرعی ،دارای اختلالات گفتاری ، کودکان ضعیف و حساس که خیلی زود بیمار می شوند ، کودکان ناسازگار ، عقب مانده ذهنی ، نابینا ، نیمه بینا و ناشنوا و نیمهشنوا .
در این که تمام کودکان افراد استثنایی هستند ، شکی نیست .
هیچ کودکی عیناً شبیه کودک دیگر نیست و هر کودکی خصوصیات منحصر به فرد خود را داراست ، ولی عده ای از کودکان به اندازه ای با دیگران متفاوتند که احتیاج به یک برنامه خاص و ملاحظه بیشتر دارند .
به همین جهت افرادی متخصص زیرنظر یا سازمان با هدف و با وظایف مشخص چنین بچه هایی را تحت پوشش خود قرار می دهد .
آقای جلالی رئیس اداره آموزش و پرورش استثنائی استان تهران درباره این مراکز میگوید : «در جامعه امروز حدود 10 درصد از بچه هایی که به سن مدرسه می رسند بچه هایی ویژه یا به عبارتی استثنایی هستند .
با توجه به تعداد دانش آموزان کشور که نزدیک به بیست میلیون از جمعیت کل کشور را تشکیل می دهند با در نظر گرفتن این 10 درصد حدود دو میلیون دانش آموز استثنایی داریم و این افراد طیف وسیعی را که دارای مشکلات گفتاری ، شنوایی ، بینایی ، بیماریهای صرع ، قند و حتی هموفیلی هستند ، در بر می گیرد .
با توجه به تعداد دانش آموزان کشور که نزدیک به بیست میلیون از جمعیت کل کشور را تشکیل می دهند ، حدود دو میلیون دانش آموز استثنایی داریم و این افراد طیف وسیعی را که دارای مشکلات گفتاری ، شنوایی ، بینایی ، بیماریهای صرع ، قند و حتی هموفیلی هستند، در بر می گیرد .
البته این سازمان ، مسئولیت آموزشی بچه هایی را به عهده می گیرد که نمی توانند در آموزش و پرورش عادی درس بخوانند .
برنامه های این سازمان عبارتند از تامین تجهیزات آموزشی و توابخشی و همچنین معلمین متخصص .
کتاب های خاص این نوع افراد تحت پوشش مثل کم توان های ذهنی ، نابینا ، نیمه نابینا ، ناشنوا و نیمهشنواها ، ناسازگاری های رفتاری و کسانی که دارای اختلالات رفتاری خاص میباشند .
البته بچه های دارای اختلالات ویژه یادگیری در مدارس عادی تحصیل نمی کنند .
این بچه ها از خدمات ویژه ای برخوردار هستند .
حدود 9 هزار کودک ویژه در شصت و دو مرکز آموزشی در تهران به تحصیل مشغولند .
از نظر برنامه و هدف این سازمان باید بگوییم تا آنجا که ممکن است سعی ما در این است که بچه های ویژه را به آموزش عالی و فراگیر نزدیکتر کنیم .
البته در حال حاضر هم خیلی از بچه های ما با مشکلات نیمه شنوایی یا نیمه بینایی به صورت تلفیقی در مدارس عادی مشغول به تحصیل هستند که برای راحت تر کردن تحصیل این افراد از معلمان مخصوص استفاده می شود .
اولین تلاش ها در آموزش و پرورش کودکان استثنایی به فعالیت های کلاسیک ، اپتارد، سگین ، مونته سوری و دکروالی نسبت داده می شود .
بدیهی است که جامعه به خودی خود نمی تواند آموزش های سریع و کافی را در مراقبت ، تربیت و سرپرستی این نوع کودکان ارائه دهد .
در نتیجه بسیاری از جوامع ، مدارس عمومی را مامور و مسئول آموزش کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر نموده اند .
لذا کلاسهای ویژه در چارچوب نظام های آموزشگاهی در حدود سال 1900 تشکیل شد و جنس این نوع کلاس ها به سرعت در جهان تقویت شد .
ابتدا برنامه های آموزشی برای کودکان عقب مانده آموزش پذیر بدون هر گونه بحث و جدلی ، فاقد هر تحول و تکاملی بود تا اینکه پژوهش های کمی درباره برنامه های کلاس های ویژه جریان یافت تا پاسخی باشد به سوالاتی که درباره نحوه اداره این نوع کلاس ها ، مدیریت اهداف و رفع نگرانی والدین از تمایز فرزندانشان با افراد عادی جامعه باشد .
خانم مریم سمایی مشاور مدرسه استثنایی مهرآیین تهران درباره سودمندی این نوع کلاس ها می گوید : با مطالعات زیادی سعی کرده اند که نشان بدهند قرار گرفتن کودکان عقب مانده ذهنی در کلاس های ویژه بهتر است با قرار دادن آنان در کلاسهای عادی .
نتایج کلی این مطالعات سودمندی جایگزینی کلاس های ویژه را که حالت دوپهلویی دارد نشان می دهد .
کودکان عقب مانده در مدارس عادی حالت گوشه گیری و یا طرد از طرف افراد عادی را در رفتار نشان می دهند ، اما در کلاس های ویژه به راحتی پذیرفته می شوند .
در کلاس های ویژه ، ناسازگاری بهتر ، تنش کمتر و دید مثبت تری از خود برای کودکان استثنایی وجود دارد .
در سال های اخیر علاقه بسیاری نسبت به سازگاری و تعادل شغلی کودکان عقب مانده ذهنی مشاهده شده است .
اصطلاح «آموزش شغلی» به معانی گوناگون به کار رفته است و هر یک از این معانی برنامه ای خاص را در ذهن القا می کند ، ولی تمام این برنامه ها هدفشان آن است که کودک ویژه را برای نوعی شغل تربیت کنند .
بسیاری عقیده دارند که چون کودکان ویژه نمی توانند در موضوع های نظری شایستگی کسب کنند یا موفقیتی به دست آورند لذا بهترین برنامه آموزشی برای ایشان برپایی نوعی کلاس کارآموزی حرفه ای است .
در بعضی نقاط کشور این کودکان را به مدارس حرفه ای فرستادند تا پیشه ای بیاموزند ، با وجود این به زودی معلوم شد که در این مدارس کودکان را به کارگاه های عمومی نظیر کارگاه نجاری ، کارگاه تدبیر مکنزل یا به فعالیت های آموزشی دیگری گمارده اند که تا حدودی مهارت های نظری در آنها دخیل است و آموزش حرفه خاصی در آنها دنبال نمی شود .
علی رضا نظری کارشناس علوم تربیتی و مسئول تامین نیروی انسانی اداره استثنایی در این باره می گوید : «متولی امور اشتغال این بچه ها سازمان بهزیستی است و آموزش و پرورش مسئولیت اجرایی در این رابطه ندارد به این معنا که ما سعی در آموختن حرفه داریم ولی ایجاد اشتغال بر عهده سازمان بهزیستی کشور است که متاسفانه در این امر موفقیت لازم کسب نشده است .
در حال حاضر ما دارای نوجوانان و جوانان نیمهشنوا، ناشنوا ، نیمه بینا و نابینای زیادی هستیم که آینده آنها در جامعه مجهول است و هیچ کسی عهده دار مسئولیت آنها نیست» .
جلالی نیز پیرامون همین موضوع می گوید : «متاسفانه در ایران به خاطر این که بخشی از کار آموزش و پرورش وابسته به بهزیستی است ما سیستم مشخصی نداریم .
مسئولیت این سازمان آموزش بچه هاست .
این افراد تا دیپلم در این مدارس درس می خوانند اما وظیفه پیگیری وضعیت بچه ها بعد از مدرسه به عهده بهزیستی و وزارت کار است .
این افراد بعضا تا حد فوق لیسانس (البته ناشنواها و نابینایان پیش می روند) اما کاری در اجتماع برای آنها نیست .
در واقع تعاملی بین وزارت کار ، سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش وجود ندارد و این امر باعث ایجاد مشکلاتی برای دانش آموزانی که تربیت شده اند ، می شود .
در صورتی که با وجود برنامه های بلند مدت دولت با همکاری این سازمانها آ.پ هم طبعاً بر اساس نیازهای جامعه بچه ها را تربیت حرفه ای می کند و برنامه ها حتماً با انسجام و سمت و سوی مشخص تری پیش می رود .
در حرفه آموزشی سعی بر این است که حرفه هایی به بچه ها آموزش داده شود که اولاً خطرناک نباشد دوماً با مهارت های بچه ها سازگاری داشته باشد .
در حرفه آموزی مثلاً حصیربافی سعی ما بر این است که ضوابط کاری را به بچه ها آموزش بدهیم .
اینکه برای ورود به کارگاه باید لباس مناسب پوشید ، از ماسک استفاده کرد و نظم و ترتیب حاکم بر کارگاه را رعایت کرد .
اینکه هر عملی زیرنظر صاحب کار اجرا شود و به طور کلی همان گونه که گفتیم هدف عهده رعایت یک سری آداب و مقررات محیط کار است .
اگر وزارت کار و سازمان بهزیستی با ما همکاری لازم را داشته باشند و مشخص کنند در چه زمینه ای به وجود این افراد نیازمند هستند طبیعتاً برنامه های ما سمت و سوی دیگری خواهد داشت و مشکل اشتغال این بچه ها حل می شود .
پیمان نامه حقوق کودک که در سال 1989 (1368) در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید ، مهم ترین و جامع ترین سند بین المللی برای حمایت از کودکان و حفظ و رعایت حقوق آنان است .
این پیمان دارای یک مقدمه و پنجاه و چهار اده است که چهل و یک ماده آن حقوق کودک را مطرح می سازد و سیزده ماده آن درباره چگونگی اجرای آن در هر کشور است .
اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان به این پیماننامه پیوسته اند در بسیاری از کشورها بر اثر پیگیری مواد و تعهدات مندرج در این پیمان شرایط حاکم بر کودکان به طور قابل ملاحظه ای بهبود یافته و به نوبه خود انگیزه ای برای پیشرفت و شتاب بیشتر به سوی آینده ای شده است است که در آن کودکان نه تنها از سلامت جسمی و روانی بیشتری برخوردار خواهند بود بلکه خود نیز آزادانه و فعالانه در آن مشارکت خواهند داشت به طور قطع ایران هم یکی از اعضای شرکت کننده در این مجمع است .
(دوشنبه 26 آذر 1380 ، 2 شوال 1422 ، 17 دسامبر 2001 ، شماره 545) اکثر عقب مانده ها حساس اند و از بی مهری یا تحقیر اطرافیان و کم استعدادی خود رنج می برند و از عدم پیشرفت خود خیلی زود مایوس می شوند وقتی کاری انجام می دهند چون از نظر شخص عادی ناچیز است تشویق نمی شوند و در مواقع شکست مورد تمسخر قرار می گیرند .
همین امر باعث تزلزل عاطفی و رکود فعالیت های ذهنی بیشتر و تاخیر مجدد در یادگیری و پیشرفت کودک می شود .
ضمن این که در ارتباطات اجتماعی این افراد اثر مخرب دارد ، در حالی که تشویق و مراقبت و کمک به این افراد استعدادهای خفته ایشان را بیدار می کند و موجب تحریک و پیشرفت میشود ، در مورد آزمایش عادات و رفتار اجتماعی آنچه مربیان و والدین مایلند کودک انجام دهد باید خودشان به طور مکرر اجرا نمایند تا کودک با استفاده از مشاهده و یادگیری قادر باشد آن را انجام دهد زیرا کودکان اکثر فعالیت های خود را از راه عادت فرا می گیرند .
اما با توجه به اطلاعات پایین خانواده ها و عدم تعامل با مربیان این امر با مشکلاتی مواجه شده است .
آقای جلالی ، رئیس اداره آموزش و پرورش استثنائی استان تهران می گوید : «خانواده اولین پایگاه و اساسی ترین مکان برای رشد اعتماد به نفس افراد است .
ما در جلساتی که با خانواده ها داریم این مساله را مطرح می کنیم که حتماً بچه ها را همراه خود به میهمانی ها ببرند و از کارهای خوب آنها تمجید کنند .
حضور در مکانهای عمومی باعث رشد و تقویت روابط اجتماعی افراد می شود .
حتی در برنامه های اردویی که ما برای بچه ها می گذارین مادرهایی که همراه بچه ها میآیند با تبادلات نظر سعی در حل مشکلات دارند .
تمامی مسائل و برنامه ها به بچه احساس ایمنی و اعتماد به نفس می دهد و موجب تقویت روحیه می شود .
اما بخش دیگر کار مدرسه است که برنامه های تفریحی مثل سینما ، پارک و اردو برای این بچه ها تدارک ببینند حتی ما گاهی بچه های ویژه را به مدارس عادی می بریم یا از بچه های عادی دعوت می کنیم به مدارس عادی می بریم یا از بچه های عادی دعوت می کنیم به مدارس ما بیایند و در خیلی از برنامه ها مثل اجرای سرود ، نمایش و مسابقات بچه ها را با هم ادغام می کنیم .
البته به نظر من رسانه های جمعی برای کم کردن شکاف بین بچه های ویژه و بچههای عادی کمک موثری هستند ، خصوصاً رادیو و تلویزیون می توانند با ارائه برنامه های آموزشی ، تفریحی ، سریال ها و پخش فیلم های سینمایی مثل فیلم رنگ خدا که روی بچه های عادی بسیار اثر گذاشت ، توانایی های این بچه ها را به معرض نمایش بگذارند و باعث اتصال بچه های عادی به ویژه کم رنگ کردن احساس اندوه این افراد می شود .
ضمن اینکه این تفکر اشتباه که بچه های استثنایی نفعی برای اجتماع ندارند، حذف شود .
ازمان برای رفع مشکل خانواده ها دو برنامه آموزشی خاص دارد .
اولین برنامه ، آموزش به خود خانواده هایی است که فقر فرهنگی و اطلاعاتی دارند و دومین برنامه که به صورت همه گیر اجرا می شود ، طرح مشاورین مدرسه است که این مشاوران به طور مستقیم با خانواده ها در ارتباط هستند و خانواده ها می توانند با مراجعه به این افراد تمام اطلاعات دقیق راجع به فرزند خود را کسب کنند .
آقای نظری کارشناس علوم تربیتی و مسئول تامین نیروی انسانی اداره استثنایی نیز معتقد است اکثر والدین کودکان استثنایی از قشر متوسط جامعه هستند و به خاطر همین امر همیشه آگاهی لازم را در زمینه سازماندهی و آموزش این بچه ها ندارند .
به خاطر همین همواره بین والدین و معلمان فاصله ای وجود داشته که باعث شده این دو قشر کمتر بتوانند در کنار همدیگر قرار بگیرند و در بهبود آموزش موثر باشند.
توصیه من این است که به بچه های استثنایی مثل بچه های عادی نگاه کنیم و دلسوزی نکنیم، زیرا دلسوزی باعث پایین آوردن بهداشت روانی و اعتماد به نفس این افراد می شود و به طور حتم در ایجاد پریشانی های عاطفی و افسردگی نقش بسار دارد که این امر باعث ضرر و زیان های بسیاری در سطح جامعه می شود .
اظهار نظر یک کارشناس پیرامون این مطلب این است «مسلماً کودک عقب مانده به مراقبت ، نوازش و محبت بیشتری نیاز دارد و همان طور که قبلاً نیز یادآور شدم چون این کودکان نمی توانند رابطه صحیح عاطفی برقرار کنند دچار بی توجهی و طردشدگی گشته که حتی گاهی قادر به استفاده از توانایی های محدود خود نیز نمی باشند .
به عبارت دیگر استعدادهای فطری خود را کمتر بروز داده در نتیجه عقب ماندگی شدت یافته و اختلالات شخصیتی بروز می کند .
اجتماع و فرهنگ در رشد و تکامل شخصیت این افراد بی تاثیر نیست که در مرد عقب مانده ها قابل بحث است .
شواهد نشان می دهد که در جوامع صنعتی و پیشرفته که از لحاظ اقتصادی وضعیت بهتری دارند به عقب مانده ها و اصولاً مساله عقب ماندگی توجه بیشتری می کنند .
مراکزی جهت بررسی ، درمان ، آموزش و تربیت و حتی نگهداری این افراد در نظر گرفته اند در حالی که کشورهای در حال رشد به علت وضعیت بد اقتصادی و گرفتاری های مختلف توجه کمتری به عقب ماندگی و مسائل آن می شود و توجهات بیشتر جنبه دلسوزی و ترحم دارد به هر حال در هر اجتماعی چه توسعه یافته و چه رو به رشد فرد عقب مانده جزیی از اجتماع است .
کودکان معصومی که یا از همان ابتدا به علت ضعف و ناتوانی از جامعه طرد شده و یا بعداً به علت سوانح و تصادفات تچار آسیب های مغزی و در نتیجه اختلالات شخصیتی می شوند که بی توجهی ، تنبیه ، تمسخر ، آزار رساندن توقعات نابجا و بدون اندازه از سوی دیگران می تواند مشکلات شدیدتر ، جدیدتر و عمیق تری در آنان بوجود آورد .
چنانچه می دانیم پاداش چه در انسان و چه در حیوان باعث افزایش یادگیری و تقویت رفتار مثبت می شود ، بنابراین با استفاده از روش های یادگیری در عقب مانده ها نیز می توان به نتایج رضایت بخشی رسید با قبول چنین فرضیه ای مشاوران راهنمایی ، آموزگاران و مربیان این گونه مدارس باید بتوانند با ایجاد محرکهای طبیعی و انگیزههای مناسب موجبات رشد هوشی و شخصیتی کودک را فراهم کرده و از پیشرفت عقب ماندگی و بروز مشکلات جدید جلوگیری کنند.» آنچه که در جامعه کنونی دیده می شود با وجود تمام تلاش های مسدولان محدودیتهایی است که گریبان این افراد را می گیرد .
کودکان استثنایی فرشته هایی زمینی هستند که جز ایجاد خیر و برکت ، برای ما نمی خواهند ، اما ما انسان های زمینی ، با گرفتاری های زندگی خیلی وقت ها از این بچه ها غافل می شویم .
شاید هر کدام از ما که به نوعی با این افراد سر و کار داریم در جایی احساس کمبود کنیم و از بالاتری ها استمداد کنیم .
آقای جلالی در این باره می گوید : بالاترین مساله در رابطه با بچه ها نداشتن نیروی انسانی متخصص ، فضای مناسب آموزشی و مسائل کمک آموزشی و سایر امکانات است .
ما انتظار داریم به ما امکاناتی داده شود تا بتوانیم نیروهای توانمندی را جذب کنیم و دوره های آموزشی برای معلمان داشته باشیم که این معلمان از اطلاعات روز آگاه باشند .
فضای آموزشی و تفریحی مناسبی ، متناسب با وضعیت این بچه ها طراحی شود .
کتاب ها و تجهیزات به موقع به دست ما برسد .
مثلاً من شخصاً خیلی دلم می خواست امسال اول مهر ، واقعاً اول مهر باشد حتی بچهها قبل از مهر کتابهایشان را می گرفتند .
اما متاسفانه به دلیل تعمیرات و فراهم آوردن تجهیزات جدید و اختلال در چاپخانه موفق نبوده ایم که امیدوارم با حمایت بیشتر این معضلات حل شود .
آقای نظری می گوید : ما می توانیم تلاش کنیم و نگذاریم رخنه و گسستگی در سازمان استثنایی ایجاد شود چون امکان دارد هر کاری دچار مشکلات و کمبودها و نقص هایی باشد ، اما به مرور می توان آن کمبودها و نقص ها را شناسایی و حل کرد نباید حالا که در شروع کار هستیم ، پس بزنیم و رها کنیم باید همیشه ما قانون کمترین میزان محرومیت را در ذهن داشته باشیم .
این قانون همان قانونی است که در مورد کودکان استثنایی به کار می رود یعنی باکمترین امکانات بیشترین بازدهی را داشته باشیم .
(چهار شنبه 28 آذر 1380 ، 4 شوال 1422 ، 19 دسامبر 2001 ، شماره 547) در میان کودکان و نوجوانانی که به دلایل اختلالات ژنتیکی (وراثتی) یا آسیب های دوران جنینی (مادرزادی) ، شرایط نامطلوب زمان تولد و یا سوء تغذیه ، بیماریها ، خلاءهای عاطفی ، حوادث و سوانح ، محرومیت های محیطی و فقر فرهنگی بعد از تولد دچار معلولیتهای حسی ، حرکتی ، ذهنی و عاطفی می گردند ، بیشترین ایشان در جامعه ما کسانی هستند که از نظر ذهنی دچار تاخیر قابل ملاحظه ای بوده ، قادر نیستند با همسالان خود در پایه تحصیلی مشابه رقابت آموزشی داشته باشند .
بسیاری از این کودکان در مدارس و کلاسهای عادی در کنار همسالان خود قرار دارند .
ویژگیهای دانش آموزان «آهسته گام ، درصد قابل توجهی از دانش آموزان کلاسهای مقاطع ابتدایی و راهنمایی و بعضاً متوسط به دلیل کندی محسوس کنشهای ذهنی ، قادر به رقابت آموزشی با همسالان خود نیستند و فرآیند یادگیری در آنان با آرامی صورت پذیرفته ، نردبان آموزشی را به آهستگی می پیمایند .
دانش آموزان آهسته گام، عموماً مطالب درسی را دیر یاد می گیرند و اگر کتابهای آموزشگاهی کاربردی نباشد ، آنها را زود فراموش می کنند .
این دانش آموزان نیازمند مربیان بصیر ، صبور و دلسوز هستند .
وضع ظاهری اغلب دانش آموزان آهسته گام (بیش از 90 درصد) از نظر نمای ظاهری تفاوت محسوسی با دیگر همسالان خود ندارند ، و تشخیص و تمیز آنان با یک نگاه سطحی امکان پذیر نیست .
بدیهی است درصد کمی از این کودکان که عموماً در مرز آموزشپذیری و تربیت پذیری قرار دارند ، از نظر ظاهری دارای علائم بالینی مشخص می باشند .
مانند کودکان مبتلا به «سندرم داون» که چشمان مورب ، دهان کوچک ، بینی پهن ، گردن کوتاه ، موهای صاف ، دستهای مربع - مستطیل و پاهای کوتاه ، عضلات شل و قیافه ای به ظاهر خندان از جمله نشانه های مشخص بالینی در این کودکان است .
کودکان «ماکروسفال» (بزرگ جمجه ها) که به علت رشد مرضی سلولهای مغز سربزرگی دارند ، و کودکان «میکروسفال» (کوچک جمجمه ها) که به خاطر رشد نارس مغز دارای سری کوچک بوده ، اندازه دور سر آنها به ندرت به بیش از 40 سانتیمتر می رسد ، ظاهری با نشاط دارند ، همیشه خوشحال به نظر می رسند ، تنوع طلب هستند ، رفتار دیگران را تقلید نموده و مرتباً سخنی را تکرار می نمایند .
کودکان مبتلا به «کرتنیسم» که به علت اختلال در فعالیت غده تیروئید از نظر رشد ذهنی و جسمی نارسایی قابل توجه مواجه هستند .
جثه کوچک و پاهای کوتاه و کلفت ، سر بزرگ و دستهای کوتاه و پهن ، پوست خشن و زمخت دارند و دندانهای میخی شکل ، لب پایین برگشته ، پلک های کلفت و ورم کرده و صدای گرفته از دیگر علائم بالینی و ویژگیهای بچه های مبتلا به «کرتنسیم» است .
و اما مهمترین مشخصه بچه های مبتلا به «هیدروسفالی» بزرگی سر آنهاست .
بزرگی سر در «هیدروسفالی» به خاطر جمع شدن مایع نخاع در داخل جمجمه است .
این شرایط معمولاً به هنگام تولد یا دوران اولیه رشد به علت آسیبی که به نخاع می رسد ، پدیدار می گردد .
بچه های مبتلا به «فینیل کتونوریا» (پی.کی.یو) گروه دیگری از بچه های آهسته گام هستند که چشمان آبی و پوست لطیف و دندانهای پهن و پخش و حرکات ناموزون از جمله ویژگیهای غالب آنها می باشد .
علت عمده ابتلای بچه ها به این عارضه ، نقص در سوخت و ساز بدن آنهاست .
بدن این کودکان آنزیم مورد نیاز را برای جذب «فینیل آلانین» که یک اسید آمینه مهم در ساخت پروتئین است، نمی سازد .
قد و وزن : اغلب کودکان و نوجوانان آهسته گام ، بخصوص آنهایی که از نظر یادگیری آموزش پذیر هستند ، از نظر قد و وزن تفاوت قابل ملاحظه ای با دیگر همسالان خود ندارند .
مهارتهای حرکتی درشت وظریف : بچه های آهسته گام عموماً از نظر مهارتهای حرکتی درست ، مثل ایستادن ، نشستن ، راه رفتن ، خم شدن ، دراز کشیدن ، غلطیدن و چرخیدن ، تفاوت معنی داری با همسالان خود ندارند ، اما از نظر مهارتهای ظرفی حرکتی ، مثل هماهنگی چشم و دست ، دویدن موزون ، لی لی رفتن ، تسبیح نخ کردن، خط کشیدن روی خطوط ترسیم شده ، استفاده از قیچی برای جدا کردن یک عکس از صفحه مجله ، بالا رفتن از نردبان ، دوچرخه سواری و راه رفتن روی تخته باریک ، کندی محسوسی دارند .
(روزنامه آفتاب)