انتقال دوجانبه
چکیده تحقیق:
آزمایش در مورد انتقال دوجانبه می باشد که می خواهیم بدانیم اطلاعاتی که از طریق یک نمیکره دریافت می گردد به نیمکره دیگر منتقل می شود یا خیر؟ آزمایش در 12 مرحله و با استفاده از یک آینه انتقال دو جانبه و یک کنتور برای ثبت زمان و خطاها صورت می پذیرد. آزمودنی برای آزمایش باید مراحل اول و آخر (1 و 12) را با دست غیر ماهر و مراحل دیگر را با دست ماهر انجام دهد، بدین صورت که جلوی آینه یک صفحه ستاره ای 6 وجهی قرار داد و آزمودنی باید تصویر آنرا از روی صفحه پوشاننده ستاره، در آینه ببیند و قلم فلزی را که به کنتور متصل شده است را در داخل مسیر ستاره ای شکل طی کند. البته جهت حرکت مراحل 1 و 12 باید برخلاف 10 مرحله دیگر باشد.
پژوهش از نوع مطالعه موردی می باشد که نمونه ما یک آزمودنی پسر با سن 21 سال بوده است . پس از بررسی نتایج کار و با توجه به نمودارها می توان نتیجه گرفت که آزمودنی هر چه به مراحل پایانی نزدیکتر شده. از تعداد خطاهایش کاسته شده است. به گونهای که در مرحله 1 که 228 خطا مرتکب شد، در مرحله 12 این تعداد به 45 خطا رسیده است پس این فرضیه که بر اثر تکرار و تمرین اطلاعات از یک نیمکره به نیمکره دیگر منتقل می شود تأیید شد.
مقدمه:
مغز ما از دو نیمکره تشکیل شده است: نیمکره راست و نیمکره چپ. با آنکه دو نیمکره مغز ظاهراً قرینه یکدیگرند برخی تفاوت های ساختمانی و عملی بین آنها وجود دارد. جسم پینه ای ( رابط پینه ای) با صدها میلیون تار عصبی باعث مبادله دایمی اطلاعات بین دو نمیکره مغز و هماهنگی بین آنها می گردد. اولین اطلاعات مربوط به عدم تعادل کامل نیمکره مغز از مشاهدات بروکا در 1891 بدست آمد که نقش غالب نیمکره چپ را در تکلم نشان می داد. از آن پس نیمکره چپ را غالب و نیمکره راست را مغلوب در نظر می گرفتند تا آنکه بتدریج روشن شد که دو نیمکره مغز مکمل یکدیگرند و هر کدام در اعمال خاصی نسبت به دیگری برتری و استعداد بیشتری دارد.
مقایسه دقیق ساختمانها و اندازهها در نیمکره های چپ و راست برخی تفاوت های تشریحی را بین آن دو نشان می دهد. در اغلب افراد برخی شیارها و شکنهای مغز از جمله ناحیه ورنیکه و شیار (قنات) سیلویوس در نیمکره چپ مغز بزرگتراز نمیکره راست است. یکی دیگر از تفاوتهای تشریحی بین دو نیمکره در جسم پینه ای است. به موجب برخی از پژوهش ها جسم پینه ای در افراد چپ دست بزرگتر از راست دست ها است و به همین دلیل ارتباط بین نیمکره های آنان بهتر از راست دست ها صورت می گیرد. بعضی تحقیقات دیگر نشان داده اند که اندازه رابط پینه ای در مغز زنان به طور متوسط بزرگتر از مردان است و بنابراین ارتباط بین نیمکره ها در آنان بیشتر است (پس در نتیجه باید در آزمایش ما نمره های بالاتری را به دست آورند).
می توان گفت تمام چیزی که ما در این آزمایش می خواهیم بدانیم همانا عملکرد این جسم پینه ای به ظاهر ساده (ولی بسیار مهم مغز) در افراد مختلف است.
متأسفانه در کتب در دسترس دانشجویان روانشناسی اشارات کمی به جسم پینه ای شده، معهذا تا جایی که ممکن بود، راجع به آن قلم به تحریر آمد. کاستی در کمبود مطلب نه فقط تقصیر نگارنده که بخشی نیز تقصیر مترجمان و مولفان گرامی در رشته روانشناسی می باشد.
ادبیات تحقیق:
مخ: مخ آدمی بیش از مخ هر جانور دیگری پیشرفت کرده است لایه بیرونی آن قشر مخ نام دارد. قشر مخ ( Cortex، که غالبا فقط قشر خوانده می شود) مغزی که در آزمایشگاه نگهداری شده خاکستری رنگ به نظر می رسد زیرا قشر مخ بیشتر از جسم یافته های عصبی و رشته های بدون میلین تشکیل شده است و اصطلاح ماده خاکستری هم به همین معنی اشاره دارد. بخش زیرین قشر مخ، یا درون آن ، عمدتاً از آکسون های میلین دار تشکیل یافته و سفید رنگ است.
مناطق قشر مخ:
منطقه اصلی حرکتی: این منطقه کنترل حرکت های اختیاری بدن را به عهده دارد و درست در جلوی شیار مرکزی قرار گرفته است. تحریک برقی نقاطی از بخش حرکتی موجب حرکت قسمتهای معینی از بدن و آسیب این نقاط از قشر مخ، سبب اختلال هایی در حرکات بدن می شود. بخش های بدن به طرزی تقریباً وارونه در قشر حرکتی منعکس شده است. حرکات شست پاها نزدیک به فرق سر و حرکات زبان و دهان به ناحیه ای نزدیک انتهای بخش حرکتی انعکاس پیدا می کند. حرکت سمت راست بدن را بخش حرکتی نیمکره چپ و حرکات سمت چپ بدن را بخش حرکتی نیمکره راست کنترل می کند.
منطقه اصلی حسی –تنی: در قعطه آهیانهای که بین شیار مرکزی و منطقه حرکتی است. تحریک الکتریکی هر نقطه در منطقه ای از سمت مخالف آن در بدن تجربه حسی را ایجاد می کند، چنانچه گویی بخشی از بدن به حرکت در آمده یا لمس شده است. این ناحیه را منطقه اصلی حسی تنی (ناحیه مربوط به احساس بدن) می نامند. گرما، سرما، درد، لمس و حس حرکت بدن همگی در این ناحیه منعکس می شود.
به نظر می رسد قاعده کلی این باشد که هر اندازه بخش عینی از بدن حساس تر و پرکارتر باشد، بخش بزرگتری از منطقه حسی- تنی و منطقه حرکتی به آن اختصاص دارد.
منطقه اصلی بینائی: پشت هر قطعه پس سری از لحاظ بینایی ناحیه پراهمیتی به نام منطقه اصلی بینایی وجود دارد. رشته های عصب بینایی و مسیرهای عصبی را که از هر چشم به قشر بینائی می رسند.
از چشم راست بعضی از رشته ها به قشر نیمکره راست می روند. ولی برخی از آنها نیز در پیوند گاهی به نام چلیپای بینایی تقاطع کرده و به نیمکره مقابل (چپ) می روند. همین وضع در مورد چشم چپ نیز دیده می شود رشته های عصبی سمت راست هر دو چشم به نیمکره راست مغز می روند و رشته های عصبی سمت چپ هر دو چشم به نیمکره چپ به همین سبب آسیب به مطنقه بینائی هر نیمکره مثلاً چپ منجر به نابینائی در میدانهایی از سمت چپ هر دو چشم و در نتیجه نابینائی برای سمت راست محیط می شود از این نکته گاهی برای تعیین محل دقیق غده مغزی یا سایر آسیب های مغزی استفاده می شود.
منطقه اصلی شنوایی: این منطقه که در سطح قطعه گیج گاهی و کناره هر نیمکره قرار دارد به تحلیل علایم پیچیده تری از شنوایی می پردازد. این منطقه بویژه با شکل گیری زبانی صوت، مثلاً در گفتار آدمی، سر و کار دارد. هر دو گوش در هر دو سوی قشر مخ مناطق شنوایی دارند اما ارتباط هر یک با منطقه مقابلش نیرومندتر است.
منطقه تداعی: بخش بزرگی از قشر مخ که به طور مستقیم درگیر فرآیندهای حسی و حرکتی نیست، منطقه تداعی نام دارد، به نظر می رسد منطقه تداعی پیشانی جلوی منطقه حرکتی نقش پراهمیتی در فرآیندهای فکری لازم برای حل مسئله دارد. در این نوع مسایل در برابر دیدگان میمون در یکی از دو ظرف غذا می گذارند. ظرفها را با سر پوش های همانند می پوشانند و پرده ای مات بین میمون و ظرف ها قرار می دهند. پس از سپری شدن مدت زمان مشخص پرده برداشته می شود و میمون می تواند یکی از دو ظرف را انتخاب کند. میمونهای بهنجار پس از درنگ های چند دقیقه ای نیز ظرف های غذا را به یاد می آورند، اما میمونهایی که قطعه پیشانی آنها آسیب دیده وقتی درنگ بیش از چند ثانیه باشد نیز از عهده حل این مسئله بر نمی آیند.
مناطق ارتباطی خلفی: در جدار مناطق اصلی حسی قرار دارند و به نظر می رسد شامل ناحیه های کوچکتر می باشند که هر یک به حس معینی اختصاص دارد. برای نمونه بخش زیرین قعطه گیجگاهی با ادراک دیداری سر و کار دارد و آسیب دیدن این منطقه سبب ایجاد کاستی هایی در بازشناسی و تمیز شکل ها از هم می شود. آسیب های وارده به این منطقه برخلاف آسیب های مناطق اصلی بینائی قطعه پس سری، صفحه به کاهش دقت بینائی می گردد به این معنی که شخص شکلها را می بیند، ولی میتواند حدود آنها را ردگیری کند، اما در بازشناسی شکل و یا تشخیص آن از شکل های دیگر عاجز است.