فصل اول
دانش آموزان دارای انگیزش:
معلمان به طور معمول دانش آموزانی را که سخت کوش، ساعی و علاقهمند به دروس باشند، در زمره دانش آموزان خوب قرار میدهند و یا به طور خلاصه میگویند: دانش آموزان خوب، آنهایی هستند که در دروس خود انگیزه دارند. احیاناً منظور ایشان دانش آموزانی است که در فعالیتهای آموزشی خود موفق هستند. به طور کلی همه انسانها به جز بیماران روحی – روانی برای برخی کارها انگیزه دارند و برای برخی دیگر هیچ انگیزهای ندارند. همواره دیدهایم که بعضی از جوانان به طور مثال برای بازی فوتبال انگیزه دارند، برخی دیگر فرضا برای خرید موتور سیکلت و برخی هم برای اینکه دیگران ناراحتیهای مختلف را به وجود آورند، انگیزه دارند. در واقع همگی برای کای انگیخته شدهاند، و دلیل ندارد که این کار همواره تکالیف مدرسه باشد.
در شرح فوق در زمینه ویژگیهای دانش آموزان خوب می بینیم که نوعا معلمان برهوش تاکید نسبتا کمی دارند. و بیش از هوش به عنوان یک کیفیت خوب، انگیزش دارای اهمیت است. همواره دانش آموزان سخت کوشی هستند ک در کارهای خود پیشرفت هرچند کند اما یکنواختی دارند و همچنین دانش اموزان باهوشی هستند که از تواناییهای خود به خوبی بهره نمیگیرند. معلمان به طور معمول داشتن دانش آموزان نوع اول را بر نوع دوم ترجیح میدهند. این معلمان بر این باورند که دانش اموزان دارای انگیزش، حتی اگر از پیشرفت اندکی برخوردار باشند، در محدوده توانایی خود عمل می کنند. بنابراین تلاش برای افزونی انگیزش تحصیلی از اهمیت بسزایی برخوردار است. دیگر آن که نظارت برکلاسی که دانش آموزان دارای انگیزش دارد، با دشواری چندانی روبرو نمیشود. چنین دانشآموزانی به برنامه انضباطی نیازی ندارند و به توصیه های معلم توجه میکنند و در موارد لازم به بحث و گفتگو با معلم می پردازند. معلم نیز ترغیب میشود تا برای بهبود کیفیت آموزش خود تلاش بیشتری کند.
بالا بردن انگیزش تحصیلی:
شیوه معمول معلمان در این مورد عبارت از توجه داشتن به انگیزش بیرونی است. در این جا چند نمونه از آن را برمی شماریم: دانش آموزان در انجام یکی از فعالیتهای خود به طور موفق عمل کرده است. معلم با تبسم کردن به او میفهماند، و یا به او جایزه میدهد، و یا به او اجازه میدهد در رشته ورزشی مورد علاقه خود امکاناتی را به دست آورد. همه اینها موجب افزایش انگیزش بیرونی است. هنگامی هم که معلمی تازه کار به محیط آموزشی وارد میشود، همه معلمان استفاده از چنین روشهایی را به او گوشتزد میکنند. البته خود این معلمان تازهکار نیز در دروان تحصیل خود از جانب معلمان خویش چنین برخوردهایی را همواره تجره کرده است. و برای همین است، که توجه به این روشها همچنان پایبرجا میمانند و گویی اموری بدیهی هستند. اما در مورد عنایت به انگیزش درونی با نمونههای اندکی مواجه هستیم. مدیران و معلمان به طور معمول قادر نیستند معلمان تازهکار را در این راستا هدایت کنند. پیش از این برای مدتی قلیل از جانب مسؤلان آموزشی تلاش شدن، تا با اتخاذ برخی روشها بتوان انگیزش درونی را نزد دانش آموزان پرورش داد. در این مورد تصمیم گرفته شد، که اداره کلاس بر عهده دانش آموز باشد و هیچ نظارت از پیش تعیین شدهای اعمال نگردد. و یا این که دانشآموز در پایان سال تحصیلی هرگز با شکست تحصیلی مواجه نشود و به هرصورتی که به فعالیتهای آموزشی خود پرداخت، این امر موجب شکست وی نباشد. اما در عمل این طرحها با موفقیت همراه نبوده است و پس از ناکامی در این امر حتی از قبل نیز پاداش و تنبیههای بیشتری مورد استفاده قرار گرفت. عدم موفقیت چنین طرحهایی برای این است، که اصولا انگیزش درونی آن گونه که لازم است، مورد ادراک قرار نگرفته است. مطلب بسیار ظریفتر از آن است، که در بدو امر به نظر روانشناختی متغیر است و هیچدانشآموزی همواره نسبت به فعالیتی خاص از انگیزش درونی ثابت برخوردار نیست. با تغییر شرایط، ادراک کفایت و خودمختاری دانش آموز نیز نسبت به خود تغییر می کند. البته همه دانشآموزان همواره نسبت به فعالیتی خاص از انگیزش درونی ثابت برخوردار نیست. با تغییر شرایط، ادراک کفایت و خودمختاری دانشآموزان نیز نسبت به خود تغییر میکند. البته همه دانشآموزان دردوران تحصیل خویش انگیزش درونی را تجربه میکنند اما معلمان بایستی به دانش آموزان بفهمانند، که چگونه خود را با تغییر شرایط جدید سازگار کنند. البته معلمان نیز باید درنظر داشته باشند که اغلب اوقات شکلگیری شرایط جدید درونی در دانش آموزان بسیار به کندی صورت می گیرد. چنین دانش اموزانی پس از سالها شکست در امر آموزش خود به این باور می رسند که اصولا قادر به غلبه برمشکلات نیستند
بدیهی است که تجدید نظر در این گونه باورها به سرعت انجام نمیپذیرند. اما هرچند به کندری، لیکن باصبر و استقامت میتوان به نتایج مطلوب دست یافت. هدف ما در این کتاب آن است، که هم معلمان تازهکار و هم معلمان آزموده به انگیزش درونی دانشآموزان بیاندیشند و تلاش کردهایم در این راه یاور ایشان باشیم.
روابط معلم و دانشآموز:
آموزش، بدون ایجاد رابطه معنایی نخواهد داشت. معلمان درهمان آغاز کار خود پیمیبرند که نحوه برقراری ارتباط با دانشآموزان بسیار اهمیت دارد. آنان از خود میپرسند، آیا باید به پرورش دانشآموزان پرداخت و به آنها عشق ورزید و یا باید سخنگو بود و انتظارات زیادی از آنها داشت؟ ایا باید به دانشآموزان نزدیک شد یا از آنها فاصله گرفت؟ اینها پرسشهایی است که اغلب معلمان تازهکار در اندیشه آن هستند. معلمان با تجربه که شیوه خاصی را پس از طی سالها برگزیدهاند، کمتر در این موارد میاندیشند. به هر حال توصیه میشود تا معلمان به تاثیر نوع ارتباط خود برشکلگیری گرایشهای انگیزش دانشآموزان توجه کنند. در این فصل و چند فصل دیگر چندین روش برقراری ارتباط را مورد بحث قرار میدهیم، که موجب بهبود انگیزش تحصیلی دانشآموزان می گردد. در آغاز میتوان گفت که رابطه مبتنی بر محبت، احترام و اعتماد متقابل میان معلم و دانشآموز هم موجب میشود تا دانشآموز به معلم وابسته نشود وهم انگیزه تحصیلی وی را افزایش میبخشد.
ایجاد روبط مثبت با دانشآموزان :
شرح:
اولین هدف معلم باید برقرار کردن رابطه ای مطلوب، دوستانه و حمایت کننده با دانشآموزان باشد. چنین هدفی فقط با تعامل میان معلم و دانشآموز حاصل می آید. چند روز اول مدرسه و اولین دیدارهای دانشآموزان به آنها احترام نگذاشتهاند در برابر آنها نخندند. زیرا ایشان بر این باورند که دانشاموزان برای احترام گذاشتن به معلم باید از وی بترسند. اما نظریهپردازان انگیزش میگویند که در روزهای اول به دانشآموزان نشان دهید که به آنها علاقه دارید و میتوانند به شما اعتماد کنند و در صورت نیاز برای هر کمکی به شما رجوع کنند. هدف اصلی در واقع آن است که معلم باید به عنوان فردی بالغ و قابل اعتماد برای دانشآموزان مطرح گردد. خوشبختانه راههای بسیاری برای این منظور وجود دارد و ما به رایجترین آنها خواهیم پرداخت. در این جا باید به یاد داشت که هرگونه برخورد با دانش آموز در تقویت یا تضعیف تصور آنها نسبت به معلم موثر است. بنابراین معلم نمیتواند فقط زمان معنی از روز را به برقراری ارتباط با شاگردانش اختصاص دهد. بلکه تلاش برای رابطه مثبت باید همه اوقات معلم و دانشآموزان را دربر گیرد.
اجتناب از تنبیه شدید و مکرر:
معلمانی که مایلند روابط خوبی با دانشآموزان داشته باشند یعنی رابطهای که موجب افزایش انگیزش تحصیلی آنها شود، برای آموزش رفتار مناسب نبایدبر تنبیه متکی باشند. اغلب تنبیهها با هدفی فراتر از خجالت دادن و ناراحت کردن دانشآموزان درنظر گرفته میشوند. در گذشته دانشآموزان به دلیل بیتوجهی به درس مورد تنبیه جسمی قرارمی گرفتند و امروزه نیز با این که این گونه تنبیهها کمتر رایج است، اما بیشتر تنبیهها به نحوی برای آزردن دانش آموزان صورت میگیرد. برای مثال، نوشتن 500 مرتبه جمله «من وسایلم را فراموش نمیکنم» و یا رفتن به مدرسه در روزهای تعطیل و یا ایستادن در گوشه کلاس و یا ماندن در مدرسه بعد از تعطیل مدرسه، همگی مواردی هستند که موجب آزردگی دانشآموزان میشود. معلمانی که چنین تنبیه هایی را مقرر میکنند، انتظار دارند که به نتایج مطلوب هم دست یابند. برخی از معلمان که خود مایل به تنبیه دانش آموزان نیستند، از والدین کودک میخواهند تا آنها را به دلیل رفتار مناسب در مدرسه، خود تنبیه کنند. در این موارد به طور معمول والدین محرومیتهایی را برای کودک خود ایجاد میکنند، که در نتیجه رابطه معلم و والدین با دانشآموز دچار اغتشاش میشود.